رد شدن به محتوای اصلی

رنگ خدا و استواری استخوان گوساله ی عمام کزا

حكايت عمام زاده اى كه "مجيد مجيدى" سازنده ی فیلم هایی چون "رنگ خدا"، "بدوک"، "بچه های آسمان" و "محمد"، برای یکی از فیلم‌ هایش ساخت !!


مجید مجیدی در خاطراتش چنین می نویسد:

"جهت تهیه ی قسمتی از فیلم، به روستایی در شمال کشور رفتیم. به خاطر اینکه نخواهیم مسافتی را تا عمام زاده های اطراف طی کنیم و بچه ها اذیت نشوند، یک اتاقک کوچک شبیه عمام زاده بنا کردیم و چند بازیگر نقش های خود را در آن قسمت ایفا کردند. پس از اتمام فیلم برداری، چون یک بنای معمولی بود، آن را جهت لانه گزینی پرندگان سالم رها کردیم و رفتیم. سپس حدود دو سال پس از آن، خبردار شدم که عمام زاده ی ساختگیمان تبدیل به زیارتگاه مهمی شده است !!

نخست باور نکردم، اما جهت حصول اطمینان به آن روستا سفر کردم، دیدم واقعیت دارد.

برای روشنگری، با اهالی صحبت کردم و گفتم که این اتاقک را ما به خاطر تهیه ی فیلم شبیه عمام زاده درست کرده ایم، اما دیدم مردم، به ویژه پیران و بزرگان محل به شدت ناراحت شدند و حرف مرا توهین تلقی کردند و به گونه ای افراطی و احساساتی آن اتاقک را یک عمام زاده ی شفا دهنده می دانند.


دیدم اگر بیشتر پافشاری کنم احتمال دارد صدمه ببینم !!

مصلحت دیدم که با اداره ی اوقاف آن منطقه صحبت کنم تا از آن راه مردم را از این جهل برهانم. به اداره ی اوقاف مراجعه کردم و موضوع را بیان کردم که ناگهان مسئول اوقاف برآشفته شد و گفت این حرف ها چیست می زنيد، این عمام زاده شجره نامه دارد و بعد شجره نامه اش را به من نشان داد !! من هم مات و مبهوت بدون خداحافظی از آن محل خارج شدم که دم در یکی از کارکنان اوقاف که آدم منطقی تری بود، به من گفت دوست عزیز برای خودت دردسر درست نکن، مردم این بنا را مقدس می دانند، حالا هر چه تو می خواهی دست و پا بزن.


بعد تازه فهمیدم ریشه ی جهل و خرافات در مردم چه قدر عمیق است".

و تازه اینها خاطرات یک کارگردان ولایی رژیم بود !!

همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د...

وقتی امید دانا و هم خوابه اش صدیقه زرین کلاه مشتاق آبادی، مادر قهبگی را معنی می کنند

من کم ترین (امید باقر خاله): "مدیونید اگر فکر کنید افزون بر گفتارم، اندکی هتا اندکی، در کردار در زندگی روزمره ام تناقض وجود دارد !!" من و همسرم کارد هواله ی شکم مردم ایران می کنیم، اما خودم سه برابر روزهای جوراب فروشیم شده ام و همسرم مثل ندید بدیدها فرتور غذاها و رستوران ها و باز رستوران ها و غذاها را به چشم کارد به شکم خوردگان می کشانیم تا چشمشان کور شود و جیکشان درنیاید. من و همسرم به هنرمندان فحاشی می کنیم و آنها را بی سواد و احمق می خوانیم، اما خودمان تا دلتان بخواهد با تک تک هنربندان رژیم فرتور می اندازیم و منتشر می کنیم؛ هتا با افشین بله افشین خواننده ی بدصدا و جلف که یادتون هست... «دیگه ازت بدم میاد، پیشم نیا عروسک» !! من و همسرم همیشه از شبکه ی من و تو انتقاد می کنیم. من خودم همیشه به آن می گویم "مهد کودک من و تو"، اما هتا با مجری من و تو هم فرتور یادگاری می گیرم !! من و همسر کم ترینم، در فضای همگانی هر جور دلمان بخواهد می گردیم و می چرخیم و فرتورهای نگو و نپرس منتشر می کنیم، اما به دیگران ایراد می گیریم که چرا در خانه ی خودشان با شلوار...

متلکی بر حاشیه: گفتگوی فرامرز دادرس با کون خوب سوئد

چندی پیش، یکی از مخالفان پرهیاهوی شاهزاده "رضا پهلوی" به نام "فرامرز دادرس" که خود یکی از مصدق الهی ها و هواداران سفت و سخت هزرط "محمد مصدق دله السلطنه" می باشد، با دلقک رسانه "امید دانای باقر خاله" گفتگو کرد. این گفتگو که از پستوی خانه ی امید باقر خاله و انباری جناب دادرس انجام می گرفت، مخاطبان ملیونی خود را دچار شوک کرد و نتیجه این شد که پس از گوش دادن به مشتی خزعبلات تکراری که همگی از سر عقده بازی فوران کرده بودند، به یک نتیحه ی تکراری برسند و آن اینکه هم جمهوری اسلامی اینقدرها بد نیست که این دو موجود اپوزوسیون نما، نانشان را به نرخ روزش نخورند و نه دودمان ایرانساز پهلوی آنچنان خوب و سرآمد بود که نمکدانش را نشکنند !! جناب دادرس که پس از نزدیک به یک دهه سخن فرسایی در یوتوب انباری خود، هنوز به اندازه ی "خاله شاهدانه" هم روی کسی اثر نگزاشته، با ناسپاسی هر چه تمام تر عنوان کرده است که وی نانخور ارتش شاهنشاهی نبوده و با وقاحت ویژه ی آخوندی خود را مدیون شاهنشاه آریامهر فرمانده ی کل قوای نیروهای مسلح شاهنشاهی نمی داند. از این ناسپ...