رد شدن به محتوای اصلی

مغلطه ای مصطلح به نام حافظه ی تاریخی

می گویند ما ملت ناسپاس هم هستیم البته؛ ملتی که نه اهل کتاب است و نه اهل مطالعه. البته این ملت به احترام به بزرگان و پدر شاهی و پدر سالاری تاریخی بر خود می بالد و اینکه همیشه نیاز به قیم و ولی و سرپرست و صاحب داشته است !! اینکه همیشه یکی در آسمان هوای کار او را دارد و روی زمین را به شیاطینش واگزار نموده !!


سخنی گزاف در پسین این ادعاهای پوچ و تعارفات آب حمامی وجود دارد: "ایرانی میهمان نواز است" و ناخاله ای در سکوت می گفت: "میهمان چون نفس است که آمدنش خوش و رفتنش خوشتر است !!".

می گویند ملت تاریخی ما، نخستین ملتیند که بساط دغل بازی چند خدایی شرک آلوده را به بنیان تک مهوری و تک رایی و خودکامگی تک خدایی و سپس زایش فر شاهی و شوکت اهورایی و دیگر دری وری هایی از این دست را در تاریخ بشریت اختراع فرموده و نخستین پیامبر یکتا پرست جهان اشو زرتشت را از استین رحمت و درایت خود برآورده و به ایرانیان باستان و جهان پیشکش کرده است.

اینکه این نخستین پیغمبر همان نخستی شیادی است که به نخستین ابله رسیده است، امری است که هنوز نه به زبان آورده شده و نه مورد واکاوی قرار گرفته. از شما چه پنهان، ترک ها و روس ها و اوغان ها، همگی به دنبال مصادره ی این استوره ی بزرگند، چرا که ناچارند پس از این همه دست اندازهای تاریخی و جنگ و جدایی ها، افتخارات را یکی یکی از دست یکدیگر بربایند تا برای امروز خود ریشه و برای آینده ی خود حقوق و قدرت بتراشند و طلب کنند.


از اینرو، هتا زرتشت هم که استاد شرقی اشراق است و بهتر بگویم، نه شیادی آنچنان که حکیمی از دیرباز مصادره شده است، نه آن ویرانی فاشیسم دینی ساسانی را پی ریخت و نه هم دستی استبداد دین و دولت علیه ملت را. او نیز حکیمی بود که نخستین خردمندان دست کم در سرزمین پهناور ایران بود، به مانند استوره ای چون مارکس که نه فاشیسم و دیکتاتوری رژیم های کمونیستی را نظریه سازی کرد و نه فرمان به قتل ملیونی انسان ها داد و نه هتا آن سرمایه را برای روسیه نوشته بود !!

از اینرو می توان اینگونه نیز بیان داشت که دین هر پیامبر یا مکتب هر اندیشمندی، به محض آنکه وی مرده است، از جاده ی خود منحرف گشته و ندک اندک به تباهی هر چه بیشتر رسیده است و از همینروست که نه زرتشتی گری امروز اصالت و درستی دارد و نه مارکسیسمش. چرا که جامعه ای که درگیر درک های متفاوت و به دست دادن تفسیرهای گوناگون می شود، سرانجام مقهور آن گروهی خواهد شد که با درک نادرست تر اما قدرت و ثروت بیشتر، اراده ی خود را بر بقیه ی خیل بزرگ مردم تحمیل می نماید و آن را تبدیل به قانونی مطلق می نماید.



اگر زرتشت نبود، "فاوست گوته"، "کمدی الهی دانته" و "بهشت گمشده ی میلتون"، یا اسلن به وجود نمی آمد و یا اینکه به گونه ای دیگر نوشته می شد، زیرا اندیشه ی زرتشت در این آثار، سایه های ژرفی انداخته است.
فلسفه ی شرق، ر ۲۳۷ 

اگر امیر کبیر نبود، چه ؟ اگر پیشگام پیدایش ایران نوین نبود، آیا رضا شاه بزرگ می توانست در عرض ۱۵ سال پادشاهی، کشوری که از آغازی ترین دستاوردهای تمدن نوین هم بی بهره بود را به مرزی از گسست از پوسیدگی رسانده و در جاده ی پیشرفت و آینده سازی پرتاب کند ؟ 

ما با رضا شاه بزرگ بدتر از آن کردیم که با امیر کبیر. او را از این بردند که ستایشگران ایران را بی قبله گزارند تا در درازنای تاریخ به فراموشی سپرده شود و دیگری را آرامگاه ویران کردند، بدین امید که پیکرش را از گور برکشند و آتش زنند. این ملت، همیشه مقهور خرافات و تعصب و نادانی و انگل دین بوده است و هم بدین خاطر است که کلان شیادان دین فروش هماره توانسته اند بر دل های مردمان به حکم ترس از عقوبت و فرجام جهنم الله حکومت کنند و دل هایشان را آمچنان از قهر الله بترسانند که نه تنها به حکومت آخوندها آری بگویند و با ترس به استقبال هر خاک بر سری و فرومایگی بروند و آن را در پیش خود، عین ثواب تعبیر کنند، بلکه وی را مراد خود بپندارند و به گفته ی شاعر:


دل را اسیر دلبر مشکوک کرده‌ ای

در دری فدای ره خوک کرده‌ ای



مهربانی را فراموش و دلسوزی کرده اید. اندیشه را رها و گوش شنوا یافتید. آنقدر در نادانی غرقه شدید که سخن درست را نتوانستید هیج گاه از سخن نادرست تشخیص دهید. گفتند بخور، خوردی؛ گفتند برو، رفتنی؛ گفتند نکن، نکردی؛ هرگز نپرسیدی چرا. از خود نپرسیدی اگر ایران دانشمند و حکیم و شاعر دارد، آرامگاه هایشان در کجایند و چگونه مردند و در چه روزگار می زیستند و دستاوردشان چه بود. هتا در کتاب های تاریخی مدرسه هم برایت نگفتند تا تو ندانی !!

می گویند حافظه ی تاریخی این ملت ضعیف است و دو روز نشده، همه چیز را به باد فراموشی می سپارد. این را هزاران بار گفته و نوشته اند و اما نگفته اند که چرا اینگونه است. نگفته اند ندانستن خلایی که می توان آن را با تجربه و آموزش و مطالعه پر نمود؛ گفتند فرمان ببر و عبد پروردگار عربی باش که پیروان نخستینش برای آدم کردن نیاکانت، خون هم میهنانت را در گسترده ی صدها هزار تن ریخته اند. گفتند تو که دین زرتشتی داری، یکی مجوس بی ارزشی که امروز چون سگ پارس می کنی. همه ی آنچه که در قاموس تمدنیت بود را یا به سخره گرفتند و توی سرت زدند و تو باز هم در بسیج محله باشنده بودی !!


اگر ویدیوی بالا باز نشدن، برای تماشای آن بر روی این گزینه فشار دهید.

سینه ی دختران و پسرانتان را شکافتند و باژ گلوله را هم پرداختی؛ کتاب را از دستت انداختند و جایش فقر و التماس نان و گدایی قنوت اخرایی دادند، سرت را به زیر انداختی و خدای موهومی که به عربی سخن می گفت را پرستیدی. درد تو داشتن قیم و ولی و اقا بالاسر بود، تو را چه به درایت و میهن پرستی. تو به همان اندازه که گوسپندی یا بلبلی زبان خود را می فهمد، زبان بالنده ی پارسی را می فهمی. در ظاهر انسان و در باطن پستینه ای، حیوانی، چیزی. این بود که در تاریخ ایران، سخن درست را سخت درهم شکستی و همیشه با ستمکاران پیمان دوستی و مودت بستی و با ستمگری تام، مظلوم نمایی کردی که حق با شمایان است. دیروز در بهترین زر و زیورها و عمارت ها و امروز در بهترین خانه ها و گران ترین برندهای پوشاک و خودرو، غرق هستید و اگر کتابی در زندگیتان وجود دارد، یکی برای خودپسندی و تفاخر و دیگری برای بستن دهان منتقدان است و بس.

ملتی که کتاب نمی خواند و مطالعه نمی کند، سطحی نگر و کوته بین و عقل در چشم می شود و این روزگار ایرانیان است. 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د