رد شدن به محتوای اصلی

بد کردیم

در کتاب ها می شود دروغ نوشت، می شود تاریخ را تحریف کرد. کتاب ها را می توان به میل خود نوشت، می توان در کتاب ها شخصیتی را ستایش و با ویران کرد. در کتاب ها می شود حقیقت را انکار کرد. در کتاب ها می شود چبزی را به میل مردم نوشت، در کتاب ها می توانیم بخندیم و یا گریه کنیم. در کتاب می توانیم عاشق شویم و یا به سفری دور و دراز برویم. در کتاب می توانیم پرواز کنیم، شکست بخوریم یا اینکه پیروز شویم، اما به تاریخ نمی توانیم دروغ بگوییم. روزی که اعلا حضرت "محمد رضا شاه" فقید از تهران وارد فرودگاه اسوان در کشور مسر شد، خبرنگاری از "انور سادات" پرسید چگونه پادشاهی که مردم کشورش او را بیرون کرده اند، استقبال رسمی می کنید ؟

انور سادات گفته بود: "تاریخ پاسخ شما را می دهد".

نادر گرامیان


ما به ایران بد کردیم، به خود بد کردیم و به نسل های آینده‌ ی مانما بد کردیم هنگامی که در سال ۱۳۵۷ فریاد زدیم "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی"؛ چرا که نه مفهوم روشن و درستی از آزادی در دید داشتیم و نه مستعمره ی کشوری بودیم که بخواهیم استقلال خود را به‌ دست آوریم و نه می‌ دانستیم جمهوری اسلامی چه رژیمی است.

ما بد کردیم که کوچک ترین کنجکاوی ایی نکردیم تا ببینیم خمینی گجستک در ۱۳۴۲ برای چه علم اعتراض برداشت. ما بد کردیم که نخواستیم بدانیم خمینی ملعون در آن سال، با حقوق زنان و با اصلاحات ارضی مخالف بود و با شوراهای ایالتی و ولایتی !! ما بد کردیم که نخواستیم بدانیم خمینی هرزه مغز، درباره ی "بازسازی کاپیتولاسیون" دروغ می‌ گفت و هم مردم را فریب می‌ داد و هم روشنفکران را.

ما، از روستایی و فرنگ‌ رفته بد کردیم بی آنکه "ولایت فقیه" او را بخوانیم یا بپرسیم که در آن چه نوشته است، به‌ اصرار، چشمان خود را فریب دادیم تا فرتور او را در ماه ببینیم. آن روستایی بیرون آمده از سامانه ی برده‌ داری "ارباب و رعیتی" و عشایر آزاد شده از ستم "خان" در دوران محمد رضا شاه پهلوی بد کردند که فریاد زدند "مرگ بر شاه"، اما روستا زاده ی هم ولایتی من که مهندسیش را از "دانشگاه آریامهر" گرفت، با تکرار این شعار بدتر کرد.

آن حقوقدان سرشناس مراغه‌ ای بد کرد که گفت و نوشت با درآمد یک روز نفت ایران می‌ شود چند بار دور زمین را با اسکناس های ۵ تومانی دور زد و این همه را "شاه" از ملت می‌ دزدد.

ما بد کردیم که به دروغ گفتیم و نوشتیم در ایران بیش از ۱۰۰ هزار زندانی سیاسی داریم. بد کردیم که به‌ دروغ گفتیم و نوشتیم "صمد بهرنگی" را "ساواک" کشت و نگفتیم شنا بلد نبود، غرق شد. ما بد کردیم که گفتیم شاه خونخوار است، جلاد است، یزید زمان است؛ اما در آن روزها نخواستیم بدانیم محمد رضا شاه پهلوی برای ماندن در پادشاهی حاضر نیست خون هتا یک ایرانی ریخته شود.

ما که از دانشگاه های ساخته‌ شده در زمان پهلوی‌ ها دانش آموخته شده بودیم، بد کردیم ادعای خمینی گجستک را باور کردیم که "این پدر و پسر دشمن علم بودند، دشمن دانش و ترقی بودند". آن استاد "سیاست بین‌ الملل" و "کارشناس" امور نفتی بد کردند که در هم صدا شدن با خمینی ملعون و "مسکو" گفتند "شاه نوکر شرکت های نفتی" است، اما می‌ دانستند و نگفتند محمد رضا شاه پهلوی، در ستیز با شرکت های نفتی برای منافع ملی ایران است که هدف توفان انقلاب قرار گرفته است.

آن "استاد جامعه‌ شناس" و "استاد اقتصاد" بد کردند که به‌ طمع وکالت و صدارت در جمهوری اسلامی خمینی خونخوار که در راه بود، به‌ دروغ گفتند و نوشتند ایرانی ها در دوران شاه روز به‌ روز فقیرتر شده‌ اند، اما به این پرسش پاسخ نداند که اگر چنین است، چرا هیچ یک از شعارهای انقلابی خواسته‌ ای اقتصادی نیست !!


ما بد کردیم که تحول جامعه ی ایرانی از جامعه‌ ای روستایی به جامعه‌ ای شهرنشین را در هم صدایی با خمینی حرامزاده، "اجرای دستور استعمار برای نابودی ملت مسلمان ایران" خواندیم و نوشتیم و نگفتیم و ننوشتیم در دوران پهلوی‌ هاست که ایران و ایرانی، معاصر و همراه با بخش در حال پیشرفت جهان شده است.

ما بد کردیم که با خمینی آدمخوار هم صدا شدیم و گفتیم و نوشتیم «"این انقلاب سپید و کزا، ایران را ذلیل و ویران کرد". بد کردیم که می‌ دانستیم "سپاه دانش" بسیار مفید است، "سپاه بهداشت" و "سپاه ترویج و آبادانی" نیز، اما نگفتیم. ما بد کردیم که با خمینی ایران ستیز هم صدا شدیم و گفتیم "این برنامه ی تنظیم خانواده هم یک توطئه‌ ای است برای آنکه نفوس الله پرستان را کاهش دهند".

آن زن و دختر ایرانی که در دوران پهلوی‌ ها، از کنیزی دوران قاجار و سلطه گری آخوند به‌ در آمدند و قانونن به‌ عنوان "انسان" شناخته شدند و به مقام و منزلتی شایسته رسیدند، بد کردند که در انقلاب چادر و چاقچور به‌ سر کردند و دنبال آخوند راه افتادند. آن کمونیست ما بد کرد که به‌ دستور "مسکو" تسبیح به‌ دست گرفت و به‌ ریا و دغل، خمینی بی شرف را یک "سوسیالیست تمام‌عیار" خواند. آن رو به‌ قبله ی "پکن" نیز بدتر کرد که دیو خمینی را "ناجی کشاورزان ستم کشیده ی ایران" نامید.


ما بد کردیم که نخواستیم بفهمیم مخالفت آخوند با "رضا شاه" برای این است که با همان گرفتن امر قضا از آخوند و بنیانگزاری دادگستری، چنگ و دندان او را از جان و مال و هستی مردم ایران بیرون کشید. بد کردیم که دوران رضا شاه را از موضع آخوند دیدیم و در روشنفکری کورمال خود تا آنجا پیش رفتیم که پیش از او، دوران احمد شاه را بهشت برین دمکراسی خواندیم !!

ما روشنفکران بد کردیم که فیلم های مستند پیش از پهلوی‌ ها را ندیدیم تا ببینیم پایتخت‌ نشین‌ هایمان نیز در آن زمان بیشتر کلاه‌ نمدی بودند و در دوران پهلوی‌ هاست که شهرنشینی به‌ معنای معاصرش شکل می‌ گیرد. بد کردیم که تاریخ قاجار را نخواندیم تا ببینیم کجا بودیم و در زمان پهلوی‌ ها تا همان روز که فریاد مرگ بر شاه می زدیم به کجا رسیده‌ ایم. بد کردیم که هتا همان تاریخ مشروطه را هم که این همه سنگش را در مخالفت با شاه بر سینه می‌ زدیم، نخواندیم تا ببینیم آخوند به عرصه ی سیاست که پا می‌ گزارد، چه جهنمی می‌ تواند بر پا کند.


بد کردیم که ایران را در زمان پهلوی‌ ها با دوران پیش از آن نسنجیدیم یا نگاهی به کشورهای دور و بر نینداختیم تا ببینیم ما به کجا رسیده‌ ایم، اما در عوض با مردم فریبی، ایران را با اروپا و ‌آمریکا سنجیدیم و این سنجش را زمینه ی تبلیغ علیه شاه ساختیم.

من نویسنده، ما روزنامه‌ نگاران و شاعران که سخن بیشتری برای گفتن نداشتیم، بد کردیم از بام تا شام و بیشتر در باده‌ نوشی های شبانه، علیه سانسور که هرگز به ابعادی که ادعا می‌ شد نبود، پرخاش کردیم. بد کردیم که می‌ دانستیم آنچه را آزادی مطبوعات می‌ نامیم، بیشتر برای این می‌ خواهیم که به شاه و خانواده‌ اش فحش بدهیم و از همین رو قهرمانمان "کریم‌ پور شیرازی" بود. وانمود می‌ کردیم ما چه کپ ها که برای گفتن نداریمريال اما واسانسورا، آه آزادی کی می‌ رسی از راه ؟ که آمد، با "عمام آمدمان" آمد !!


آن نمایش نامه‌ نویس صاحب نام که در غربت درگزشت، بد کرد که هرگز نگفت همه ی آثارش در پیش از انقلاب به‌ چاپ رسید،  بازچاپ شد، بسیاری از آنها به صحنه رفت، چند تایی از آنها با هزینه ی دولتی فیلم شد و هتا یک اثر زیر سانسور مانده نداشت که پس از انقلاب منتشر کند.

نه او که همه ی آنها که هتا یک اثر زیر سانسور مانده نداشتند تا پس از انقلاب منتشر کنند، چون او بد کردند.

ما بد کردیم که با بورس دولتی برای ادامه ی تحصیل به اروپا و آمریکا رفتیم، اما شغلمان شد پادویی تبلیغاتی "جمال عبد الناصر"، "مسکو"، "پکن" و سازمان های اطلاعاتی کشورهای غربی علیه محمد رضا شاه پهلوی که امیدش این بود ما در بازگشت به کشور، گوشه‌ ای از کار را برای آبادانی ایران بگیریم. بد کردند آنها که برای ادامه ی ‌تحصیل به خارج فرستاده شده بودند، رفتند در اردوگاه های فلستینی‌ های تروریست آموختند که چگونه می‌ توان پاسبان را کشت و به پاسگاه ژاندارمری یورش برد و در راه آزادی خلق بانک زد و وقتی گرفتار شدند، داد و فریاد برآوردند که مسلمانی نیست !!



آن پزشکان که جای حکیم و دعا نویس های دوران قاجار را گرفته بودند، بد کردند که نگفتند تا پیش از محمد رضا شاه، بسیاری از ایرانی ها از بیماری هایی همچون مالاریا و حصبه می‌ مردند، اما در دوران او و پیش از او، در دوران رضا شاه، نه‌ تنها این بیماری ها در ایران ریشه‌ کن شد، که چندین هزار بیمارستان، درمانگاه و مطب در کشور ساخته شد.

بد کردند این را نگفتند و رفتند دنبال خمینی گجستک که می‌ گفت اسلام خون می‌ خواهد.

فرهنگیان ما بد کردند که نگفتند "تغذیه ی رایگان" در مدرسه ها، برنامه ی بسیار سودمند و خوبی است، اما در عوض رفتند دنبال سخنگوی خمینی زن ستیز "حجت‌ الاسلام غفاری"، که گفت "این شیری که به‌ دستور آمریکا در مدرسه‌ ها به بچه‌ ها می دهند، برای آنست که از همان بچگی بی‌ غیرت بار بیایند" !!

کارکنان رادیو و تلوزیون بد کردند اعتصاب کردند و در راهپیمایی کزایی تاسوآ شرکت کردند که از خواست های قطع نامه‌ اش این بود که "جلوگیری از نمایش فیلم های خلاف اخلاق و منافی عفت در تلوزیون به‌ ویژه فیلم های اینگمار برگمان" انجام گیرد. آن دسته از کارکنان رادیو تلوزیون بدتر کردند که رفتند دو مدرسه ی کانال تلوزیونی مدار بسته برای خمینی حرامزاده راه انداخته و مزدشان را هم از خمینی با این گفته ی او که از همان کانال هم پخش شد گرفتند که: "تلوزیون مرکز فحشاست".


کارکنان شرکت نفت در جنوب بد کردند شیرهای نفت را بستند و نخواستند سخن بازماندگان قربانیان سینما "رکس" آبادان را بپذیرند که شعله ی جهنم رکس را آخوندها افروختند.

همافران بد کردند به دستبوس خمینی ضحاک در "مدرسه ی علوی" رفتند و فراموش کردند آنها جوان ترین کارکنام نوین ترین نیروی هوایی خاور میانه هستند، با آینده‌ ای مرفه‌ تر و نه آفتابه‌ آب‌ کن "جعفر طیار". نه اینان که گفتم، دیگران چون اینان نیز که "نقد" را وانهادند و به دنبال نسیه ی "جمهوری اسلامی" رفتند و هنا از سر کنجکاوی هم که شده، نپرسیدند آنچه که در راه است چیست، بد کردند.

بد کردند که بر هشدار "محمد رضا شاه پهلوی" که خمینی و ناکسانش برای ایران و ایرانی "دهشت بزرگ" در آستین دارند، درنگ و تامل نکردند که دیدیم چنین نیز شد. ما بد کردیم که بر این هشدار محمد رضا شاه پهلوی درنگ و تامل نکردیم که "اگر حکومت ایران سقوط کند، منطقه روی آرامش نخواهد دید"، که می‌بینیم اینگونه نیز شد.



ما به ایران بد کردیم، به خود بد کردیم و به نسل آینده‌ ی مان، به‌ عمد یا به‌ سهو، در شورش منحوس اسلامی با سپردن "خرد" خویش به آخوند، بر آنچه او برای ایران کرد، چشم بستیم.

يادم می آيد، خوب هم يادم می آيد گروهی، آنگاه که خمينی حرامزاده هنوز از پاريس "بانگ گوشخراش" مي زد، در پی پرسش اينکه چگونه اين نظم و نظام و دفتر و بايگانی و سامانه ی اداری و... را اداره خواهند کرد، چگونه کسانی که پس از هزاران سال نمی دانند کفش کوچک تر از پا "نعلين زرد"، جز ضرر مغزی کار ديگری انجام نمی دهد می گفتند، مگر چکمه چه کار مهمی کرد که نعلين نتواند بکند.

من بد كردم، تو بد كردی و ما به ایران بد کردیم، به خود بد کردیم و به نسل آینده‌ ی مان.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د