رد شدن به محتوای اصلی

به مناسبت جشن ۱ ملیون بازدید

از توجه و اعتماد شما سپاسگزارم

پس از ۱۴ سال وبلاگ نویسی، هم اکنون در حالی بر روی اصلی ترین و فعال ترین وبلاگ خود می نویسم و منتشر می کنم که آمار بازدید آن، به ۱ ملیون رسیده است. از حضور شما و توجه و اعتمادتان سپاسگزارم.


سال ها پیش و نخستین باری که تصمیم به وبلاگ نویسی کردم، وبلاگ یک چیز بسیار تازه و نوظهور بود و کسی دقیقن نمی دانست وبلاگ چیست و به چه دردی می خورد، آن هم با آن شرایط اسف بار اینترنت در ایران و دسترسی بسیار محدود به منابع و نداشتن تجربه ی شخصی و نابالغی در امر نوشتن و مطالعه و تجزیه و تحلیل؛ اما امروز زمانه ی دیگری است و این تجربه و رویکرد برای من، به قیمتی بسیار گزاف به دست آمده است.

از بازداشت و زندان توسط حفاظت اطلاعات سپاه تا تحویل دادنم به وزارت اطلاعات شیراز و ماه ها انفرادی در پلاک ۱۰۰ شیراز و بسته شدن وبلاگم برای چندمین بار، تا خروج از کشور و ادامه ی وبلاگ نویسی در هندوستان و آغاز فعالیت گسترده تر در ف. بوک و تا امروز که از سد توهین ها و تهدیدهای بی شمار مخالفان و دشمنان گزشته و همچنان پا بر جا بر سر کار حرفه ای خود ایستاده ام، روز به روز بر تجربیات و مطالعاتم افزوده شده و رویکردم دقیق تر و سره تر و آگاهانه تر شده است.

امروز در حالی جشن ۱ ملیون بازدید را با شما خوانندگان عزیز و همراه برگزار می کنم که گروه ها و افراد بسیاری وجود دارند که نه تنها از دید سیاسی، که از دید دشمنی با ملت و میهن عزیزمان ایران، پیوسته مشغول لجن پراکنی و ایران ستیزی هستند.

از روز نخست این دغدغه در من به وجود آمد که به عنوان یک تن، می توان از راه وبلگ نویسی تاثیر گزار بود، هتا اگر بتوانم پیام خود را به گوش یک تن دیگر برسانم، این رسالت را برای خودم قائل شدم تا به وبلاگ نویسی بپردازم.


در زندان از من می پرسیدند چرا وبلاگ خود را از روی میهن بلاگ برداشتی و روی بلاگر گزاشتی و سپس ادامه می داد: "خب تو که مخالف ولایت فقیه هستی..."؛ غافل از از آنکه در همان انفرادی که بودم، در اندیشه ی نام وبلاگ تازه ی خود و هتا تعیین گزارواژه اش بودم !!

همیشه می دانستم که دلم می خواهد بنویسم؛ از همان ۷ سالگی که با فراگرفتن الفبا، تازه می توانستم جملاتی ساده را بنویسم، عاشق نامه نویسی به اقوامی بودم که در دیگر شهرها بودند. در سال سوم دبستان روزنامه ی خانوادگیم را با دلی خوش و ذوق فراوان، بر روی کاغذهای اضافی ایی که کسی استفاده نمی کرد آغاز کردم و نامش را روزنامه ی "ستاره" گزاشتم !! و در سال چارم دبستان نخستین روزنامه دیواری خود را درست کردم. نوشتن در خون من بود.

امروز با رویکردی شفاف تر می نویسم و چون عاشق نوشتنم، هیچ چیز نمی تواند مرا از این کار زیبا باز دارد، مگر مرگ. آنچه که با نوشتن می توان انجام داد، هتا با خشونت جسمانی و فحاشی و شایعه پراکنی و دروغ هم نمی توان انجام داد، زیرا اگر سخنی که نوشته می شود راست و رک باشد، این برتری را هم دارد که ماندگار است، برای همیشه.

زنده بودن با فعالیتی تعریف می شود که فرد مایل باشد آن را انجام دهد. امروز به من ثابت شده است که می توان هتا به اندازه ی یک تن هم تاثیر گزار بود و امروز که این تاثیر گزاری، این چنین خجسته شکفته است، بسیار خوشحال و خرسندم.


وبلاگ نویسی حرفه ای، الزامن روزنامه نگاری حرفه ای نیست، بلکه دغدغه ای است که بدون دستمزد و پرداخت پول انجام می گیرد و من بدون آنکه هرگز از کسی یک قران پول دریافت کرده باشم، بر این مهم استوار بوده ام.

جناب "کیانوش توکلی" مدیر مسئول "ایران گلوبال"، آزادی بیانم را در تارنمایت لگدمال کردی و همه ی مقاله هایم را سانسور و حذف کردی و حسابم را بستی.
"تریبون زمانه"، همه ی مقاله هایم را سانسور و پاک کردی و حسابم را بستی.
"رامین چاوشی" خیانت پیشه و مسئول فنی تارنمای "کیهان سوئد"، هتا به به حذف مقاله ها و بستن حسابم هم قناعت نکردی و تمام تارنما را از بیخ و بن از روی اینترنت نه تنها برداشتی، که دزدی کردی و دستبرد زدی و فایل های رادیو آزادگان را از بایگانی پاک کردی و همه ی فایل های کیهان را از بیخ و بن از سرور برداشتی !!!!
"پژواک ایران"، دیگر مقاله هایم را نپذیرفتی و همه حق داشتند در تو بنویسند جز من !!

اما داریوش، پوست کلفت و سرسخت است؛ اگر زندان رژیم و سال ها تبعید را تاب آوردم که آوردم، شما همگی با هم جز افسانه و قصه ای بیش نیستید. هتا افشاگری بزرگ و تاریخی من علیه آریا اسبه، برایم سرگرمی بود؛ کردم و شاهکار کردم.

امروز برای میهن پرستان و براندازان رژیم، با سربلندی می گویم که تلاش من و شما به ثمر خواهد نشست و اگر شما خوانندگان ارجمند و همیشگی نبودید، این جشن را نمی شد برگزار کرد.


رویکرد من، رویکردی جز ایران دوستی و دفاع از ایران در همه ی ابعادش و در تمامیت قاموس نام بزرگ و یگانه اش نیست. هر آن چیز و هر آن کس که علیه ایران عزیز موضعی مخالف یا دژخیمانه بگیرد نیز، دشمن من است و من نیک به دشمنان سوگند خورده ی ایران آگاهم. همه ی جان و تنم فدای کشوری که زادگاه آزادی بشریت و افق تابان سربلندی و شرف و آزادگی است.
صمیمانه از همه ی خوانندگان می خواهم که دیدگاه ها و انتقادهای خود را برایم بفرستند.

شاد و پیروز باشید
پاینده ایران 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د...

وقتی امید دانا و هم خوابه اش صدیقه زرین کلاه مشتاق آبادی، مادر قهبگی را معنی می کنند

من کم ترین (امید باقر خاله): "مدیونید اگر فکر کنید افزون بر گفتارم، اندکی هتا اندکی، در کردار در زندگی روزمره ام تناقض وجود دارد !!" من و همسرم کارد هواله ی شکم مردم ایران می کنیم، اما خودم سه برابر روزهای جوراب فروشیم شده ام و همسرم مثل ندید بدیدها فرتور غذاها و رستوران ها و باز رستوران ها و غذاها را به چشم کارد به شکم خوردگان می کشانیم تا چشمشان کور شود و جیکشان درنیاید. من و همسرم به هنرمندان فحاشی می کنیم و آنها را بی سواد و احمق می خوانیم، اما خودمان تا دلتان بخواهد با تک تک هنربندان رژیم فرتور می اندازیم و منتشر می کنیم؛ هتا با افشین بله افشین خواننده ی بدصدا و جلف که یادتون هست... «دیگه ازت بدم میاد، پیشم نیا عروسک» !! من و همسرم همیشه از شبکه ی من و تو انتقاد می کنیم. من خودم همیشه به آن می گویم "مهد کودک من و تو"، اما هتا با مجری من و تو هم فرتور یادگاری می گیرم !! من و همسر کم ترینم، در فضای همگانی هر جور دلمان بخواهد می گردیم و می چرخیم و فرتورهای نگو و نپرس منتشر می کنیم، اما به دیگران ایراد می گیریم که چرا در خانه ی خودشان با شلوار...

متلکی بر حاشیه: گفتگوی فرامرز دادرس با کون خوب سوئد

چندی پیش، یکی از مخالفان پرهیاهوی شاهزاده "رضا پهلوی" به نام "فرامرز دادرس" که خود یکی از مصدق الهی ها و هواداران سفت و سخت هزرط "محمد مصدق دله السلطنه" می باشد، با دلقک رسانه "امید دانای باقر خاله" گفتگو کرد. این گفتگو که از پستوی خانه ی امید باقر خاله و انباری جناب دادرس انجام می گرفت، مخاطبان ملیونی خود را دچار شوک کرد و نتیجه این شد که پس از گوش دادن به مشتی خزعبلات تکراری که همگی از سر عقده بازی فوران کرده بودند، به یک نتیحه ی تکراری برسند و آن اینکه هم جمهوری اسلامی اینقدرها بد نیست که این دو موجود اپوزوسیون نما، نانشان را به نرخ روزش نخورند و نه دودمان ایرانساز پهلوی آنچنان خوب و سرآمد بود که نمکدانش را نشکنند !! جناب دادرس که پس از نزدیک به یک دهه سخن فرسایی در یوتوب انباری خود، هنوز به اندازه ی "خاله شاهدانه" هم روی کسی اثر نگزاشته، با ناسپاسی هر چه تمام تر عنوان کرده است که وی نانخور ارتش شاهنشاهی نبوده و با وقاحت ویژه ی آخوندی خود را مدیون شاهنشاه آریامهر فرمانده ی کل قوای نیروهای مسلح شاهنشاهی نمی داند. از این ناسپ...