رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از مه, ۲۰۱۰

شما تحت تاثیر کدام رنگ هستید؟

متولدین فروردین : سرخ رنگ سرخ سبب شده تا متولدین فروردین به دفعات عصبانی شوند ولی به محض آن که شراره های خشم خاموش شد به سرعت تبدیل به آدم هایی شاد و بانشاط می شوند. متولدین فروردین افرادی آرمانگرا ٬ مصمم و با اراده هستند و از احساسات گرایی خوششان نمی آید . هیچ کس نمی تواند مثل آنها قاطع و خشن باشد ولی در این حال کمتر کسی معصومیت و عاطفه آنها را دارد . آنها هرگز تحمل شکست را ندارند وبه گونه ای افراطی راجع به نتیجه نهایی هر چیز ٬ از عشق گرفته تا مسابقه فوتبال ٬ بسیار خوشبین هستند. آنها جنگجویان خوبی هستند و با مغز خود خیلی ماهرانه می جنگند. مخالفت دیگران و موانع و مشکلات برای آنها سرگرمی و مایه نشاط است و از آن لذت می برند . آنها هیچگاه منتظر موفقیت نمی نشینند بلکه با شتاب به سوی آن میدوند و به همین علت کمتر به دیگران وابسته اند. متولدین اردیبهشت: صورتی متولد اردیبهشت خیلی به ندرت نگران می شود .هنگامی که کارها مطابق خواست او انجام نمی گیرد٬ اخم می کند اما عصبانی نمی شود ! خویشتن داری و صبر از صفات ذاتی رنگ درونی اوست و به مدد همین خصوصیات کارهای خود را خیلی راحت انجام می دهد و چیزی

هشت موضوع شگفت انگيز از زندگي آلبرت آينِشتاين

هشت موضوع شگفت انگيز از زندگي آلبرت آينِشتاين هشت موضوع شگفت انگيز از زندگي آلبرت انيشتن، كه شما هيچ گاه آنان را نمي دانستيد. بله، همگي ما مي دانيم كه انيشتن اين فرمول [e=mc2] را كشف كرد. اما واقعيت آن است كه چيز هاي كمي در مورد زندگي خصوصي اش مي دانيم،خودتان را با مطالعه اين هشت مورد، شگفت زده كنيد! 1- او با سر بزرگ متولد شد وقتي انيشتن به دنيا آمد او خيلي چاق بود و سرش خيلي بزرگ تا آنجايي كه مادر وي تصور مي كرد، فرزندش ناقص است، اما او بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه هاي طبيعي بازگشت. 2- حافظه اش به خوبي آنچه تصور مي شود، نبود مطمئنا انيشتن مي توانسته كتابهاي مملو از فرمول و قوانين را حفظ كند، اما براي به ياد آوري چيز هاي معمولي واقعا حافظه ضعيفي داشته است. او يكي از بدترين اشخاص در به ياد آوردن سالروز تولد عزيزان بود و عذر و بهانه اش براي اين فراموشكاري، مختص دانستن آن [تولد] براي بچه هاي كوچك بود. 3- او ازداستانهاي علمي-تخيلي متنفر بود انيشتن از داستانهاي تخيلي بيزار بود. زيرا كه احساس مي كرد، آنها باعث تغيير درك عامه مردم ازعلم مي شوند و در عوض به آنها ت

وقتی ریاضیدان عاشق می شود...

وقتی ریاضیدان عاشق می شود...   منحنی قامتم، قامت ابروی توست خط مجانب بر آن، سلسله گیسوی اوست حد رسیدن به او، مبهم و بی انتهاست بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست چون به عدد یک تویی من همه صفرها آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست بی تو وجودم بود یک سری واگرا ناحیه همگراش دایره روی توست (پروفسور هشترودی)

شاخص اقتصادي از نظر شاه عباس

شاخص اقتصادي از نظر شاه عباس   شاه عباس از وزير خود پرسيد : "امسال اوضاع اقتصادي كشور چگونه است؟" وزير گفت : "الحمدالله به گونه اي است كه تمام پينه دوزان توانستند به زيارت كعبه روند!" شاه عباس گفت:"نادان! اگر اوضاع مالي مردم خوب بود مي بايست كفاشان به مكه مي رفتند نه پينه دوزان، چون مردم نمي توانند كفش بخرند ناچار به تعميرش مي پردازند، بررسي كن و علت آن را پيدا نما تا كار را اصلاح كنيم." تحليل حكايت : 1- يك شاخص مناسب مي تواند در عين سادگي بيانگر وضعيت كل سازمان باشد. 2- در تحليل شاخص بايد جنبه هاي مختلف را بررسي نمود. گاهي بهبود ناگهاني يك شاخص بيانگر رشدهاي سرطاني و ناموزون سيستم است.

شعری زیبا برای كوروش، پدرم

شعری زیبا برای كوروش از چكامه سرای زرتشتی بانو توران بهرامی در آفاق كورش چنان درگرفتی كه آنرا چو خورشید خاور گرفتی ترا همرهی كرد فر خدایی ز فر خدا سایه بر سر گرفتی نسب بردی از مادی و پارسی هم فر،از هر دو، آن آریا فر گرفتی به آیین مزدا دل و جان سپردی وز انگیزه‌اش راه داور گرفتی اگر چند بودی به كیش اهورا ولی پاس ادیان دیگر گرفتی به قوم یهود آنچنان مهر كردی كز آن قوم نام پیمبر گرفتی به تاریخ یادت چنان مانده نیكو كه نام خوش دادگستر گرفتی پی افكنده‌ای معبد قوم موسی توانایی از چرخ اخضر گرفتی همه سرفرازی و آزادگی را چو آزاد سرو تناور گرفتی به نیروی نیكی و پاكی و دانش جهان كهن را سراسر گرفتی مسخر نمودی دل مردمان را به داد و دهش هفت كشور گرفتی در آن دوره‌ی تار و آن شام ظلمت ز دریای توفنده گوهر گرفتی حقوق بشر را چنان پی نهادی كه نوع بشر را برابر گرفتی همه بندگان را به یك چشم دیدی خرد را به هر كار یاور گرفتی نكردی به كس بار، آیین خود را جهان بینی از مهر و اختر گرفتی ز گنجور تاریخ تا واپسین دم به از گوهر و برتر از زر گرفتی

سخنان بزرگان جهان درباره كوروش كبیر

سخنان بزرگان جهان درباره كوروش كبیر     بخوانید و از اینكه فرزند كوروش هستید به خود ببالید. پرفسور ایلیف مدیر موزه لیورپول انگلستان : در جهان امروز بارزترین شخصیت جهان باستان كورش شناخته شده است . زیرا نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراتوری چندین دهه ای ایران مایه شگفتی است . آزادی به یهودیان و ملتهای منطقه و كشورهای تسخیر شده كه در گذشته نه تنها وجود نداشت بلكه كاری عجیب به نظر می رسیده است از شگفتی های اوست . دكتر هانری بر دانشمند فرانسوی - تمدن ایران باستان : این پادشاه بزرگ یعنی كورش هخامنشی برعكس سلاطین قسی القب و ظالم بابل و آسور بسیار عادل و مهربان بود. زیرا اخلاق روح ایرانی اساسش تعلیمات زردشت بوده. به همین سبب بود كه شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات(خشترا) می شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خدواند دانسته و آنرا برای خیر بشر و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می كردند . آلبر شاندور - كورش بزرگ : شاهنشاهی ایران كه پایه گذار او كورش بزرگ است به هیچ وجه بر اساس خشنونت پی ریزی نشد . بلكه عكس آن صادق است زیرا با رعایت حقوق مردمان پایه گذاری شد . پارسیها

ویل دورانت: كوروش زیبا و خوش اندام بود

ویل دورانت: كوروش زیبا و خوش اندام بود ویل دورانت - تاریخ تمدن ویل دورانت - مشرق زمین : کورش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود . به گفته امرسون همه از وجود او شاد بودند . روش او در کشور گشایی حیرت انگیز بود . او با شکست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود. بهمین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستد از آن بگذرند و درباره او داستهای بیشماری نوشته اند. او کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزمهای آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان در بند را آزاد نمود. کورش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایه های شاهنشاهی اش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت . آنچه به یقین میتوان گفت اینست که کوروش زیبا و خوش اندم بود؛ چه ایرانیان تا آخرین روزهای دوره ی هنر باستانی خویش به وی همچون نمونه زیبایی می نگریسته اند (هرودوت نیز در مكتوبات خویش كوروش را بسیار زیبا و بی همتا توصیف می كند)، دیگر اینکه وی بنیانگزار سلسله ی هخامنشی است که نامدارترین دوره ی تاریخ ایران است. کوروش سربازان مادی و پارسی را چنان منظم ساخت که بصو

اسكندر خواست از كوروش تقلید كند ولی نتوانست

اسكندر خواست از كوروش تقلید كند ولی نتوانست پس از اینكه جهان گشایی های اسكندر به پایان رسید و بر تخت فرمانروایی تكیه زد، تازه فهمید بین رؤیای ایجاد یك امپراتوری جهانی با توفیق اداره آن تفاوت بسیار است و بی شك همین نكته بود كه او را به شیوه حكومت كوروشی كه كه وی در او به چشم یك سرمشق یا یك رقیب می نگریست، علاقه مند كرد.طرح اختلاط نژادها و ایجاد برادری جهانی بی شك الگوبرداری از شیوه های فرمانروایی كوروش بود كه وی در اجرای آن ناكام ماند.  وی هرچند به عنوان یك سردار و یك فاتح به طور بی مانندی موفق بود، به عنوان یك سیاستمدار و یك فرمانروا به هیچ وجه نتوانست لیاقت از خود نشان دهد. وقتی پس از ناكام ماندن در جلب قلوب ملت ها و در اوج عیش و عشرت و مردم كشی در سی و سه سالگی درگذشت ، دنیایی كه در این فتوحات خونین به دست آورده بود به قول اچ.جی.ولز نویسنده انگلیسی، مثل گلدان گرانبهایی كه از دست های ناشی و لرزان یك كودك بیفتد چنان بر زمین خورد كه یكباره قطعه قطعه گشت. تا حدود هشتاد سال بعد از او نیز ایران همچنان قسمتی از این اجزای گلدان شكسته بود. روح یونانی كه اسكندر برای نشر و توسعه آن تجهیز

ديوار شيشه اي ذهن

ديوار شيشه ای ذهن يه روز يه دانشمند يه آزمايش جالب انجام داد... اون يه اكواريم شيشه اي ساخت و اونو با يه ديوار شيشه اي دو قسمت كرد. تو يه قسمت يه ماهي بزرگتر انداخت و در قسمت ديگه يه ماهي كوچيكتر كه غذاي مورد علاقه ي ماهي بزرگه بود. ماهي كوچيكه تنها غذاي ماهي بزرگه بود و دانشمند به اون غذاي ديگه اي نمي داد... او براي خوردن ماهي كوچيكه بارها و بارها به طرفش حمله مي كرد، اما هر بار به يه ديوار نامرئي مي خورد. همون ديوار شيشه اي كه اونو از غذاي مورد علاقش جدا مي كرد. بالا خره بعد از مدتي از حمله به ماهي كوچيك منصرف شد. او باور كرده بود كه رفتن به اون طرف اكواريوم و خوردن ماهي كوچيكه كار غير ممكنيه. دانشمند شيشه ي وسط رو برداشت و راه ماهي بزرگه رو باز كرد اما ماهي بزرگه هرگز به سمت ماهي كوچيكه حمله نكرد. اون هرگز قدم به سمت ديگر اكواريوم نگذاشت. مي دانيد چرا؟ اون ديوار شيشه اي ديگه وجود نداشت، اما ماهي بزرگه تو ذهنش يه ديوار شيشه اي ساخته بود. يه ديوار كه شكستنش از شكستن هر ديوار واقعي سخت تر بود. اون ديوار باور خودش بود. باورش به محدوديت. باورش به وجود ديوار. باورش به ناتواني.

زندگی

زندگی يك تاجر آمريكايى نزديك يك روستاى مكزيكى ايستاده بود كه يك قايق كوچك ماهيگيرى از بغلش رد شد كه توش چند تا ماهى بود! از مكزيكى پرسيد: چقدر طول كشيد كه اين چند تارو بگيرى؟ مكزيكى: مدت خيلى كمى ! آمريكايى: پس چرا بيشتر صبر نكردى تا بيشتر ماهى گيرت بياد؟ مكزيكى: چون همين تعداد هم براى سير كردن خانواده‌ام كافيه ! آمريكايى: اما بقيه وقتت رو چيكار ميكنى؟ مكزيكى: تا ديروقت ميخوابم! يك كم ماهيگيرى ميكنم!با بچه‌هام بازى ميكنم! با زنم خوش ميگذرونم! بعد ميرم تو دهكده مىچرخم! با دوستام شروع ميكنيم به گيتار زدن و خوشگذرونى! خلاصه مشغولم با اين نوع زندگى ! آمريكايى: من توي هاروارد درس خوندم و ميتونم كمكت كنم! تو بايد بيشتر ماهيگيرى بكنى! اونوقت ميتونى با پولش يك قايق بزرگتر بخرى! و با درآمد اون چند تا قايق ديگه هم بعدا اضافه ميكنى! اونوقت يك عالمه قايق براى ماهيگيرى دارى ! مكزيكى: خب! بعدش چى؟ آمريكايى: بجاى اينكه ماهى‌هارو به واسطه بفروشى اونارو مستقيما به مشترىها ميدى و براى خودت كار و بار درست ميكنى... بعدش كارخونه راه ميندازى و به توليداتش نظارت ميكنى... اين دهكده كوچيك رو هم

چند حکایت از عبید زاکانی

چند حکایت از عبید زاکانی مــرد ی را گفتنـد ــ پســرت را به تــو شبــا هتــی نبــا شــد ـ گفت اگــر همســا یـگـان باری ما را رهــا کننــد فــرزنــد انمــا ن را به ما شبا هتی خــواهــد افتــاد ت _________________________________ یهــود ی از نصرانی پــر سیــد ــ موسی بر تر است یا عیسی ـ گفت ـــ عیسی مرد گان را زند ه میکرد ولی موسی مرد ی را بد ید و او را به ضربت مشتی بیفکند و آن مرد بمرد ـ عیسی د ر گهواره سخن میگفت اما موسی د ر چهل سالگی می گفت ــ خد ایا گره از زبانم بگشای تا سخنم را د ریابند ـ _________________________________   مـــرد ی کود کی را د ید که میگر یست و هر چند ما د رش او را نوازش میکرد خاموش نمی شد ـ گفت ـــ خاموش شو نه ماد رت را به کار گیرم ـ ما د ر گفت ـــ این طفل تا آنچه گــوئی نبیند به راست نشمارد و باور نکند ـ _________________________________ ا بو العینا بر سفره ای بنشست ـ فالود ه ای برایش نهاد ند ـ مگــر کمی شیر ین بود ـ گفت ـــ این فــالود ه را پیش از آنکه به زنبور عسل وحـــی شود ساخته انـــد ـ _________________________________ عـــر بی را

خیانت مطبوع

خیانت مطبوع جک و دوستش باب تصميم مي گيرند برای تعطيلات به اسکي برند. با همديگه رخت و خوراک و چيزهای ديگرشان را بار ماشين جک مي کنند و به سوی پيست اسکي راه مي افتند . پس از دو سه ساعت رانندگي ، توفان و برف و بوران شديدی جاده را در بر گرفت چراغ خانه ای را از دور مي بينند و تصميم مي گيرند شب را آنجا بمانند تا توفان آرام شود و آنها بتوانند به راه خود ادامه دهند . هنگامي که نزديکتر مي شوند مي بينند که آن خانه در واقع کاخيست بسيار بزرگ و زيبا که درون کشتزار پهناوريست و دارای استبلي پر ازاسب و آن دورتر از خانه هم طويله ای با صدها گاو و گوسفند است . زني بسيار زيبا در را باز مي کند. مردان که محو زيبايي زن صاحبخانه شده بودند، توضيح مي دهند که چگونه در راه گرفتار توفان شده اند و اگر خانم خانه بپذيرد شب را آنجا سر کنند تا صبح به راهشان ادامه دهند. زن جذاب با صدايي دلنشين گفت: همانطور که مي بينيد من در اين کاخ بزرگ تنها هستم ، اما مساله اين است که من به تازگي بيوه شده ام و اگر شما را به خانه راه دهم از فردا همسايه ها بدگويي و شايعه پراکني را آغاز مي کنند . جک پاسخ داد: نگران نباشيد،

تصويری از آخرين لحظات عمر پروفسور حسابی

تصويری از آخرين لحظات عمر پروفسور حسابی   شام در کنار تخت استاد سرد شده است. ظاهراً ديگر نيازي به خوردن غذا نيست. پزشکان و مسئولان بيمارستان دانشگاه به اين نتيجه رسيده اند که معالجه روي قلب استاد ديگز اثري ندارد. لذا آنژيوکت تزريق چند دارو براي ادامه تپش قلب از رگ دست راست و آنژيوکت تزريق مسکن درد از دست چپ ايشان را خارج و حتي ماسک تأمين اکسيژن که ديگر ريه ها قادربه تأمين آن نبود را برداشته اند و تنها سنسورهاي تپش قلب روشن است.  شگفت اينکه در چنين حالتي در کمال حيرت پزشکان و متخصصين بيمارستان کانتونال دانشگاه ژنو، پروفسور حسابي در آخرين لحظات حيات به چيزي جز مطالعه و افزايش دانش خويش نمي انديشد. اين تصوير منحصر به فرد را يکي از کارکنان خود بيمارستان به عنوان يک تصوير تکان دهنده و تأثيرگذار ثبت کرده است. مصداق بارز حديث : ز گهواره تا گور دانش بجوي. با تشکر از رضا ناصح