بابک خرم دین
یک پارسی از دیار پارس
تاريـــخ كـــــه بر بـاد رود رنـج و سرورش
نازد به ســاوار به گــــــــردان غـيـــورش
هــرگـرد كه در مـعـبـد تاريخ فنــا گـشت
همپايه همي دان به هزار و به كرورش
پدر بابك روغن فروشي از مردم مداين بود و چون به آيين مزدكي گراييده بود، از بيم جان به آذرآبادگان گريخت . در آنجا ، در روستاي " بلال آباد " همسر حامله اش، فرزندي بدنيا آورد كه " پاپك" نام گرفت. تازيان او را " بابك" گفتندي چنانكه " شاپور " را " شابور".
او بــاره ئ هــمـــت ز ســر ابــر جــهانيد
دشمن بوحل مانده همه بار و ستورش
او راه فنا رفت به چـــشـــمان گشــــاده
زد خنده به خصم وطــن و باطــن كورش
لرزيـد دل خـــصم چو در مســـلخ تــازي
بشنـــيد غريــو سخن پر شر و شورشچون خليفه اندر آمد، همگان خم شدند و كرنش كردند جز بابك، كه بسان كوهی ايستاده بود و هيچ واكنشي از خود نشان نداد!
معتصم بار ديگر گفت: " اي سگ، با توام !" بابك همچنان استوار و خاموش بود…
در اي همگام " افشين" سر نزديك گوش بابك كرده و گفت:" واي بر تو ، خليفه امیرالمؤمنين از تو پرسد و تو خاموشي ؟"
بابك گفت: " منم بابك" ( نام من بابك است )خليفه در حاليكه از خشم سرخ شده بود گفت: " اي بابك، تو كاري كردی كه هيچكس نكرده بود ، پس اينك تحمل مجازاتي را بكن كه هيچكس تا كنون تحمل نكرده است"
بابك گفت: " پس بزودي تاب مرا خواهي ديد" دژخيم وارد شد و سفره ئ خود گسترد ، تن بابك را برهنه كردند و خليفه دستور داد كه دست راستش را از مچ ببرند.
هيچ اثري از درد در سيماي اين قهرمان ديده نشد و او گفت : " زهي آساني "!
همه ئ تاريخ نويسان نوشته اند كه چون دست بابك از پيكرش جدا شد، وي مچ خون آلود خود را به چهره اش ماليد و با دست چپ، همه ئ چهره اش را بخون شست.
معتصم گفت: " بپرسيد كه از چه رو چنين كرد ؟"از او پرسيدند و گفت:" چون چهره ام از رفتن خون زرد شود، مبادا كه پندارند كه از ترس بوده است !"
امروز جهان گل بنهد بر سر گورش
بابك خرمدين به بازگويی برخی از منابع در بيست سال شورش ۲۵۵۵۰۰ تن از تازيان را كشت و بسياري از سركرده هاي معتصم و مامون را از پاي درآورد. در سال ۲۲۰ ه.ق. حيدر بن كاووس و پشت سر وي سردار ترك ديگري بنام بغاي و بعد جعفر خياط و سپس ايتاخ را(با سي ميليون درهم مخارج قشون) روانه كرد و در نهايت افشين پس از ۲ سال كارزار و خدعه و نيرنگ بر بابك دست يافت. اين مرد چنان وحشتي در تازیان پديد آورد كه خواب و خور را از خلفاي ايشان ربوده بود.
می گویند بابک همواره می گفت روح ابومسلم خراسانی در او حلول نموده است .
پاپك و پان تركها
همان گونه كه ميدانيم، پان تركها بارها بی پايه بودن سخنها و نظرياتشان را به اثبات رسانيده اند. از ترك خواندن نظامی گنجوی و مادها گرفته تا ترك خواندن رستم!!!
همان برچسب ها را امروز ، درباره ی پاپك خرمدين می گویند. و اين نيز از همان گزينه هايی است كه مي تواند تنها باعث به ريشخند گرفته شدن آنها شود.
نخست اينكه بابك نه بزبان تركی سخن ميراند و نه اينكه از نژاد آغوز و ترك بود. در آن زمان در آذرآبادگان، زبان پهلوی آذری رواج داشت. (بر پايه ی پژوهشهايی كه تا كنون انجام شده هيچ نشانی از زبان تركی در آذربايجان پيدا نشده، از پيش از ۳۰۰ سال پيش)
دو اينكه نام پاپك يك نام اصيل ايرانيست. اين نام بارها در شاهنامه آمده، اين در حاليست كه هيچ گاه در منابع تركی از آن نام برده نشده.
سه اينكه به نامهای ياران او(آذين، رستم) و همچنين آيين او (پيرو مزدك و جاويدان پور شهرك و خرمديني) و زادگاه پدرش(مدائن پايتخت ساسانيان) كه نگاه بيندازيم، به آسانی در ميابيم كه بابك يك ايرانی و بود و نه ترك و آغوز.
زادروز " پاپك خرّمدين " پسر " مرداس" ، اين ابـَر كـَهرمان تاريخ و اين استوار مرد چون سبلان را به همه ئ آزادگان، از ايران و انيران، شادباش و فرخنده باد ميگويم. يادش جاويد و راهش پر رهرو باد.
تابنده به هرجـاي وطن پـرتو نـورش
نظرات