رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از اکتبر, ۲۰۱۱

این قند پارسی که به بنگاله می برند...

فارسی در پاکستان؛ از سرود ملی تا شرافت فرهنگی براساس شواهد تاريخی، پيدايش و توسعه زبان و ادب فارسی در شبه قاره از لاهور پايتخت محمود غزنوی در در قرن چهارم هجری آغاز شد . زبان فارسی در شبه قاره جنوب آسیا دست کم هشت تا نه قرن سابقه دارد. در پاکستان که هم در عهد گسترش وسیع اسلام در شبه قاره به وجود آمد تا قرن سیزدهم هجری، زبان فارسی به مدت هفت قرن دارای سوابق رسمی، علمی، ادبی، و اداری بوده است . اکنون که بیش از نیم قرن از ایجاد پاکستان می گذرد، زبان فارسی موقعیت خود را در ادارات دولتی و همچنان در نظام آموزشی کم و بیش حفظ کرده است :   به شعر حافظ شیراز می خوانند و میرقصند/ سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی پیش از آنکه زبان انگلیسی در پاکستان نفوذ یابد، در شبه قاره طی قرن‌های متمادی صدها زبان و گویش وجود داشت که در این میان فارسی زبان آموزشی، علمی و اداری بوده، اما پس از سلطه خارجی در قرن سیزدهم هجری، این وضع به نفع زبان انگلیسی تغییر یافت و همچنان ادامه دارد . هم اکنون صدها دانشکده در شهرها، شهرستان ها، بخش ها و بلوک های پاکستان دایر است که دارای کلاس هایی تا سطح کارشناسی ادبیات

آشنایی با آیین ایرانی مهر پرستی

مهــر پرستی "مهر" كه‌ در وداها "میترا" و د راوستا "میسرا" خوانده‌ شده‌ در میان‌ همه‌ی‌ خدایان‌ هند و ایرانی‌ مقامی‌ بسیار شامخ‌ یافت‌. آیین‌ مهر همان‌ آیین‌ زرتشت‌ است‌ كه‌ در اثر آمیختن‌ با عناصری‌ از آیینهای‌ سامی‌ دگرگون‌ شده‌ است‌. پلوتارك‌ نقل‌ می‌كند كه‌ آیین‌ پرستش‌ میترا به‌ توسط‌ دزدان‌ دریایی‌ سیسیلی‌ كه‌ در سال‌ 67 قبل‌ از میلاد مسیح‌ به‌ اسارت‌ در آمده‌ بودند و به‌ روم‌ برده‌ شد. آیین‌ پرستش‌ میترا به‌ سرعت‌ در اروپا انتشار یافت‌ و شهرت‌ آن‌ به‌ كرانه‌های‌ دریای‌ اژه‌ رسید و از آن‌ پس‌ میترا در پهنه‌ی‌ بین‌ هند و دریای‌ سیاه‌ مورد پرستش‌ واقع‌ گردید. رسم‌ پرستش‌ میترا در قسمتهای‌ مختلف‌ آسیای‌ صغیر گسترش‌ یافت‌ و به‌ هند رسید و در قرن‌ سوم‌ مسیحی‌ به‌ ایالات‌ شمال‌ غربی‌ هند و گجرات‌ راه‌ پیدا كرد. در یك‌ نقش‌ برجسته‌ی‌ موجود، آنتیوخوس‌ اول‌ پادشاه‌ كوماگند در حالی‌ كه‌ با آرامش‌ دست‌ راست‌ مهر را گرفته‌ ملاحظه‌ می‌گردد. نرون‌ آرزو داشت‌ كه‌ مغان‌ او را به‌ اسرار مهر آشنا سازند. دیوكلتیانوس‌ و گالرییوس‌ و لیكینیوس‌ معابدی‌ برای‌ م

می گویند بی بهره و بی ثواب!

زکات زکات از دستورات اسلامیست و در مورد چیزهایی وضع شده که  انسان  آنها را با کمک  طبیعت  به وجود می‌آورد، آن هم طبیعت سهل و ساده؛ یعنی انسان به نسبت کار کمی انجام می‌دهد و طبیعت کار بیشتر را انجام می‌دهد و محصول را مفت و رایگان در اختیار انسان می‌گذارد. مثلاً  گندم  که انسان بوجود می‌آورد در قسمت کمی، فکر و عمل او دخالت دارد و قسمت بیشتر فعالیت طبیعت است. ازاینرو  اسلام  به انسان می‌گوید اینجا که از سخاوت طبیعت استفاده می‌کنی مقداری از آن را باید در راههای دیگر بدهی اینجا اگر چیزی با زکات قابل قیاس باشد موارد دیگر مثل  برنج  است: چرا گندم باید زکات داشته باشد و برنج نداشته باشد؟ این مساله در سابق هم مطرح بوده‌است در جواب گفته‌اند آن سادگی در موارد زکات هست در برنج نیست یعنی به آن سادگی که گندم به دست می‌آید برنج به دست نمی‌آید و زحمت زیادی می‌خواهد و زکات در واقع به این علت است که یک مقدار از چیزی را که طبیعت رایگان در اختیار انسان قرار می‌دهد به دیگران بدهد. فرق مالیات و زکات اما مالیات موضوع دیگری است امری متغیر و از اختیارات حکومتی است. وضع مالیات از اختیارات  حاکم شرعی  است.

مزدور ال اسلام علیه ترانه سرای مـــلی ایران زمین

پاسخ استاد شجریان به اهانت امیر عاملی در پی اهانت امیر عاملی به استاد شجریان توسط انتشار شعری در خبرگزاری فارس، توجه شما را به متن این شعر و همچنین پاسخ استاد شجریان به این شعر جلب می نماییم؛  خبرگزاری فارس، سروده امیرعاملی علیه محمدرضا شجریان را منتشر کرد .     در مقدمه این شعر آمده است: « در پاسخ به منافقانی که می‌خواهند با صدای  سوخته‌ شجریان، مردم ایران را تحقیر ‌کنند؛ مردمی که سرافراز و عاشقند؛ مردمی که از جنس شقایقند .» !!!  امیر عاملی؛ مزدور ولایت سگ گم شدی آوازه خوان پیر ما / گم شدی آخر به زیر دست و پا کرد بیگانه تو را ابزار خویش / خود شدی تا نور حق دیوار خویش ربنایت چون خودت از یاد رفت / خیل شاگردان، هلا! استاد رفت رفته‌ای از پیش ماها دور حیف / در سر پیری شدی مغرور حیف مطرب عهد شبابم بوده‌ای / مزه نان و کبابم بوده‌ای خوب می‌خواندی صدایت خوب بود / بعد تاج اصفهان مطلوب بود میزدی چه چه برای شیخ و شاب / با نوای تار و تنبور و رباب هست ساز اینک ولی آواز نیست / یک در گوشی به سویت باز نیست تا نپیوندی عزیزم بر زوال / کاشکی بودی مرید اعتدال مکر آمریکا تو را منفور کرد / زرق و

جنــگ گنجـــه

 روسیه به ایران لشگر کشید  ژنرال سیسیانوف در ۲۲ نوامبر ۱۸۰۳ (۷ شعبان ۱۲۱۸ هـ.ق) با نیرویی بزرگ به پیرامون و دروازه‌های شهر گنجه درون آمد .  جوادخان به نگاهبانی از شهر برخاست و روس ها را به شهر راه نداد .   او بارها درخواست ژنرال روسی برای تسلیم و دادن قلعه را رد کرد، و در پایان پیغام داد که: «شما باید جسد مرا در پای دیوار قلعه پاره‌پاره بکنید تا بتوانید داخل دژ شوید .» جوادخان در اثر خیانت تعدادی از ارامنه و پراکنده شدن نیروهای شمکور و شمس‌الدینلوها به قلعه شهر پناه برد، و به امید رسیدن قوا از آذربایجان به وسیله عباس میرزا، تا آخرین قطره خون از قلعه مدافعه کرد .   بنا به نوشته مآثر سلطانیه نامه‌های او به دربار رسید و فتحعلی شاه هم نیروهایی به فرماندهی سعیدخان‌دامغانی را روانه گنجه کرد . ولی به علت فصل شدید سرما (دی ماه) و دوری راه، نیروی فرستاده شده نتوانستند بهنگام به گنجه برسند، مگر سعید بیک غلام چاپار که خود را به قلعه رسانیده بود . نیروی یورش آورنده راه آب شهر را بستند و مردم و نگاهبانان شهر را به تشنگی انداختند. در شب سرد و تاریک آخرین روز رمضان، روس‌ها با شلیک توپ‌های