رد شدن به محتوای اصلی

آب جاکش استخر

شما خودتان هم می توانید یک آب جاکش استخر یا اگر راحت ترید، یک آبکش باشید !! آبکشی استخر یا جاکشی آب استخر، شغل پر طرفدار و بی جیره مواجبی است که هر کسی توانایی و استعداد پنهانی در آن کار دارد و برای بالقوه کردنش، نیاز به کی استخر سوراخ دارد.


مشکلات کشور و جهان، به قدری مصنوعی و به قدری پیچیده است که هزاران عقل کل و سیاست مدار و اقتصاددان را روی هم بگزاری، باز هم از پس حل کردنشان برنمی آیند. این حلالان مشکل، بیشتر شبیه به نقاشان و ماله کشان رنگی می مانند تا تعمیرکار. از اینرو شاید قلندری را بتوان یافت که دست به کار شود و آستین همت بالا بزند و به جای رنگ بازی، آبکشی را پیشه کند.

استخرهای بی شماری در سراسر جهان وجود دارند که با مشکل عمده ای همچون از دست دادن آب روبرو هستند. این استخرها معمولن از یک مشکل عمده رنج می برند و آن، سوراخ بودن آنهاست که آب انباشته شده اندک اندک از آن درز در رفته و به هدر می رود. این اتلاف منابع آبی، کفر بسیار از اسخترداران جهان را درآورده است !!

تاکنون هر یک از اسخردارانی که با این مشکل دست به گریبان بوده اند، تنها کاری که از دستشان برآمده این بوده است که یا خود به تعمیر استخر دست بزنند یا بدهند آب جاکشی آن را دست مالی کند.


نخستین گروه از نخبگان آب جاکش، هنگامی که برای رفع این مشکل به یک استخر بیمار فراخوانده می شدند، با درایتی مخصوصی که داشته اند، نخستین کاری که کرده اند این بوده که به جای خالی کردن آب استخر و انجام واقعی کارشان یعنی آبکشی جای آب یا همان استخر، چند منبع آب را در آن استخر خالی کرده اند تا سطح آب مورد توفع و مورد نظر صاحب استخر، بالا بیاید. اینگونه، مزدی می گرفتند و استخر را از خشکسالی نجات می دادند !!

این رویه تا به امروز هم ادامه دارد...

پس از این مرحله، آب استخر به دلیل مشکل اصلیش، باز هم از دست می رود. از اینرو، آب جاکشی که برای نخستین بار با یک استخر رو به زوال طرف می شود، بالای سر استخر می نشیند و خوب با دقت نگاه می کند که تا چه مدت زمان معینی آب استخر به همان میزان آبی می رسد که هنگام کار تعمیر استخر وجود داشته است. از اینرو، مسلن اگر کاهش آب سه روز به درازا می کشد تا به سطح معین پیشین برسد، دیگر مظنه دست اوستا می آید که هر سه روز یک بار باید آن فلان مقدار منبع آب را در استخر خالی کند !!


این مشکل تا به امروز همینگونه حل شده است...

از اینرو، یک کسب و کاری به وجود آمده است که چرخ صنعت و کار را می گرداند. یعنی مصرف و درخواست و گردش مالی، همگی دست در دست هم داده اند تا عنصر انسان هوشمند، عاطل و باطل نماند و بنواند رزق وعده داده شده از سوی خدای موهومش را با تلاش و کوشش خود به دست آورد !!

در همه ی این سالیان دراز، هیچ کس نتوانست راه دیگری را بیازماید. نه صاحبان استخر به فکر دیگری برای تعمیرات افتادند و نه آب جاکشان خواستند راه دیگری را پیشنهاد دهند، تا اینکه روزگاری یکی انگل بی مقدار در سطح شهر سر و کله اش پیدا شد و داد و هوار زد که این بساط مسخره چیست که راه انداخته اید !!

با نگاه نخست، بسیاری خیال کردند که یک حلال مشکل منجی از راه رسیده است !!



آن شیاد اما دست روی دست نگزاشت و علت وجود این کسب و کار حرام و بی خود را، اختلاف طبقاتی ارزیابی کرد. اختلافی طبقاتی که برای هزاران سال انسانیت را درنوردیده بود و هیچ کس شعورش نرسیده بود که باید با آن چه کند !! اما جناب غاکس که نخبه ای بود، راه نجات انسان ها از این مشکل بزرگ را در آن دید که بگوید اسلن ماهیت وجودی استخر، یعنی تبعیض؛ و این استخرداران اگر ثروتشان از پارو بالا نمی رفت و حق دیگران را پایمال نکرده بودند، نمی توانستند در استخر خوش به حالشان شود و آب به تن بزنند و صاف کنند، در حالی که بسیارند کسانی که به سختی روزانه یک وعده غذا می خورند.

با این گفتمان آزادی بخش، پیروان صدها ملیونی غارکس در سراسر جهان، متوجه نگون بختی خود و از آن مهم تر، متوجه چاره ی مشکلاتشان شدند و همه ی استخرها را ویران کردند. غارکس می گفت همه باید به یک اندازه از مواهب موجود بهره مند باشند. پس استخرها از حالت خصوصی به حالت همگانی درآمد، اما هنوز به وجود آب جاکشان نیاز بود، زیرا رویه ی پر کردن استخرها و تعمیرات آنها که نخستین بهانه برای بروز فاجعه ی غارکس بود، همچنان به قوت خود باقی بود !!


در همه ی جهان، غارکس الگویی را آورده بود که اتوبوس و مترو را به خودروی شخصی برتری می داد. همه ی رخت ها به یک اندازه و یک رنگ و با شماری یکسان، میان همه پخش می شد.

این الگو آنقدر سعادتمندانه پیش رفته است که هنوز کشورهایی هستند که دقیقن به همین سبک و الگو اداره می شوند !!

اما هیچ کس نتوانست باز هم به این مشکل پی ببرد که علت بی آبی استخرها، نه کمبود آب، که وجود سوراخ در آنها بوده است و البته آب جاکشان هم نمی خواستند به این مشکل بپردازند، زیرا همانگونه که می دانید، چرخ صنعت و دانشگاه و تولید و اقتصاد و سیاست های دیگر استوار بر آن، از لحاظ ژولوپولتیک و انتروپولوتیک، بدان عرضه و تقاضای مسخره وابسته بود.

اینجا بود که خشم خدای موهوم، دامان همه را یک باره گرفت. چاه ها خشک شدند و رودخانه ها کم آب گشتند. دریاها آبشان را به شورتر کردند و یخچال ها یخشان را بیشتر و تا توانستند آب را بر انسان ها تحریم کردند !!


پس از گزاری سخت از خشکسالی و نبردهای مصنوعی غارکسیان و امه پری لیس ها، یک دلقک دیگر سر و کله اش از ناکجاآباد پیدا شد و داد و هوار برآورد که راه حل همه ی مشکلات را یافته است. اما از آنجا که مردم پیشتر با همین ترفند نخ نمای چوپان دروغگو، گزیده شده بودند، به او نیز اعتماد نکردند و ترس خود از ریسمان سیاه و سپید را بر قوت خود باقی گزاشتند.

با توجه به اینکه مدیران نحومی بگیری در اداره های عمام زمانی رژیم، حقوق های صدها ملیون تومانی با پاداش های ملیاردی دریافت می کنند و در برابر آن، هزاران کارگر و کارمند نحیف و لاغر وجود دارند که صدتا صدتایشان، نیمی از حقوق یکی از همان مدیران را هم دریافت نمی کنند؛ و از آنجا که ملیاردها دلار از درآمد ماهانه ی نفت و گاز کشور، پولش به جیب استخرداران عمده و میرآب های چاه آب دار می رود و رودخانه های همگانی که مسلن جزو ثروت ملی هستند، آبشان را مفت مفت به صنایع پتروشیمی خصوصی می بخشند که نه کنتور می اندازد و نه قبضی برایش صادر می شود...

و از آنجا که می شد به جای پرداخت صدها ملیون پول به یک غلاده مدیر یا دادن ملیاردها تومان وام به انگل های اقتصادی، به همه ی مردم ماهیانه پولی معین و کافی داد و می شد برای این کار، بهانه تراشی افزایش تورم درنیاورد - چرا که دقیقن بدون این  روش و بر خلاف آن، تورم چند صد درصدی کنونی به وجود آمده است -، هم مردم می شد دست مردم را به همه جایشان رساند و هم از سفله پروری ها جلوگیری کرد.


اما از آنجا که چنین نشده است و نه مردم به این دلقک گوش کردند و نه استخرداران و آب جاکشان خواستند او را ببینند، چند اختلاسگر نجومی و ملیارد دلاری دزد از آستین آغا درآمده اند و ثروت های بی کرانی را به جیب خصوصی خود و صاحبان صنایع جنگ و مبارزات کزایی انقلابی و مکتبی، سرریز کرده اند.

ایرانی بدبخت شاید داستان بدبختی خود را خوب بداند، اما همیشه نیازمند قصه پردازی و شعرسرایی است تا بر بدبختی خود و لاشه مردگان هزار ساله ی عرب بموید و زار بزند و از موهومی به نام خداوند، طلب بخشش و کمک کند.  

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د