رد شدن به محتوای اصلی

فیلم سیاسی و ضد ایرانی "کاروان"، با بازی "بهروز وثوقی"، "محمد علی کشاورز" و "آنتونی کویین"

تبلیغ فیلم کاروان ها در ایران
شاهنشاهی مشروطه ی ایران و خاندان ایرانساز پهلوی، دشمنانی سوگند خورده در درون و برون از میهن داشتند که با به هم پیوستن نیروهای خائن داخلی که تمامن از سوی برون مرز انجام می گرفت، شرف و پیشرفت ایران به واسطه ی سرنگونی حکومت قانون، از دست رفت.

این گروهک های خرابکار و تروریستی الله پرست و چپ بودند که از سوی فتنه گران جهانی به بازی گرفته شدند. از آن جمله، به پشتیبانی رژیم های دژخیمی همچون عراق "صدام حسین" و لیبی به سرکردگی قذافی آدمخوار و نیز فرقه های تروریستی الله پرست و کمونیست فلستینی و نیز سوریه ای می توان اشاره کرد که تروریست های مجاهد و سپاهی و فدایی را آموزش داده و به ایران می فرستادند. ساواک در برابر همه ی این تحرکات، بسیار ضعیف برخورد می کرد.

در این بحبوحه، نه تنها کشور از درون در حال فرو ریختن و پوسیدن به واسطه ی این موریانه های انگل بود، بلکه حکومت نیز تا بخشی آنها را در چارچوب مسامحه و در بخشی به خاطر فضای باز سیاسی، آزاد گزاشته بود و تنها هنگامی با مزدوران خرابکار پنجه در پنجه می شد که کار به زد و خورد و ترور و بمب گزاری رسیده باشد؛ یعنی تا آنها به سیم آخر نمی زدند، حکومت با آنها مدارا می کرد.

دراکولای آمریکایی، در فیلم ضد ایرانی کاروان ها ایفای نقش می کند
در سال ۵۶ فرار خورشیدی، فیلمی سراسر سیاسی و ضد پادشاهی در ایران به نمایش درمی آید. فیلمی به ظاهر ایران دوست که در واقع آکنده است از پیام های جهان وتنی و چپ خلقی. این فیلم که از عنوانش "کاروان ها" پیداست، در بخشی از ترانه ی انگل ایسی خود می گوید:

"ای کاروان، نمی دانم به کجا می روی، اما با تو خواهم آمد" !!  

اشاره به کاروان ها، اشاره به جریانی است چپ که اهمیتی به مرز نمی دهد و در وفیلم نیز هم گفته و هم نشان داده می شود که آنها برای زندگی خود از مرز می گزرند، بدون آنکه اهمیتی به کشور و حدود آن بدهند. از دیگر کارهایی که این کاروان جهان وتنی در فیلم انجام می دهد، همانا قاچاق تفنگ است و آن هم نه هر تفنگی، بلکه تسلیحات روسی. هتا در فیلم آن کسی که این کاروان قاچاقچی را به افسر مرزی لو می دهد، به عنوان یک فاحشه و رقاصه و بدکردار معرفی می شود که البته به رسم سینما رکس و سینما قم، از سوی همان چپ ها، به آتش کشیده می شود !!

"ژوزف کاتن" سفیر آمریکا، یکی از بازیگران آمریکایی در فیلم
ضد ایرانی کاروان ها بود
در این فیلم، یک افزون بر هنرپیشگان معروف ایرانی همچون "بهروز وثوقی" و "محمد علی کشاورز" که خود چپ هستند، "آنتونی کویین" نیز بازی می کند که او نیز یک هنرپیشه ی دمکرات و از حزب چپ آمریکاست. اهمیت این فیلم ضد ایرانی که به سفارش حزب دمکرات یا همان حزب چپ آمریکا ساخته شده است، به آن اندازه است که نماینده ی سازمان سیا و نیز رایزن آمریکا نیز در آن فیلم شرکت کرده و ایفای نقش می کنند.

به راستی افسوس دارد که چنین فیلمی توانسته است در ایران پادشاهی پخش شود و اگر اندکی فهم و درایت نسبت به این فیلم ضد ایرانی و خائنانه وجود می داشت، باید می فهمیدند که این فیلم در حال نسخه پیچی برای آن زنجیره رویدادهایی است که قرار است در آینده بر سر کشور ما بیاید. یعنی مگر می توان پذیرفت که ساواک نسبت به این داستان ناآگاه بوده باشد ؟!


چیزی که داستان فیلم را عجیب می کند، این است که یک زن آمریکایی به ایران آمده و به همسری یک مرد ایرانی که از قضا سرهنگ ارتش است، شده است. این نماد پردازی، بدین معنی است که رابطه ی مالکیت ایران نسبت به آزادی آمریکایی و حسن اعتماد آمریکایی ها نسبت به ایران، تا بالاترین مرحله یعنی مرحله ی نظامی بوده است، واقعیتی که انکار ناپذیر است، اما نکته آنجاست که همان آمریکایی ها از این کردار خود پشیمان می شوند و سفیری را برای بازپس گرفتن آن زن از دست شوهرش، روانه ی ایران می کنند.

این رایزن آمریکایی سرانجام با این زن آمریکایی در حالی روبرو می شود که از شوهر ارتشی خود که نماینده ی حکومت حاکم است فرار کرده و به دامان کاروانیانی بی سرزمین و جهان وتن پناه برده و در عین خیانت به شوهر، خود را هم آغوش مردی کرده است که سرکرده ی کاروانیان است که یکی از کارهایشان نیز، قاچاق می باشد. اینکه این کاروان میان ایران و افغانستان گزر می کند، همچنین اشاره ای است به مقبولیت و حاکمیت سامانه ی سیاسی چپ و کمونیستی بر افغانستان آن روز و ایرانی که قرار است در آینده و به حکم آمریکا، به کشوری زیر حاکمیت چپ آمریکایی و شوروی کمونیستی و اروپای سوسیالیستی، هر سه، اداره شود !!


در آغاز فیلم، آنچه که یک ایرانی را بسیار دل آزرده می کند، توهین هایی است که نسبت به ایرانیان انجام می گیرد. نویسندگان این فیلم، ایرانیان را مردمی دله و پست به تصویر می کشند که کارشان با خمودی و وافور است و در فقر و خاک و خل غلت می زنند و زندگی بسیار نابسامانی دارند و حاضرند برای چندر غاز، خیانت ها کنند. همه ی این فسادها تا بدان پایه به تصویر کشیده می شود که این فیلم مجوز تولید و پخش در ایران را نیز می گیرد !!

سرهنگ ارتش که نقشش را بهروز وثوقی بازی می کند، در عین آنکه همسرش بر خلاف همه ی مردم به تصویر کشیده شده، بی حجاب است و با مردم بیگانه دست می دهد، اما زن آمریکایی خود را از دیگران پوشانده، تا بدان حد که او دست به فرار و خیانت به او می زند. تضادی که در رفتار سرهنگ نشان داده می شود، نشانه ی آنست که او نسبت به ناموس ایرانی غیرمتعهد و نسبت به ناموس خارجیش متعهد است، تا بدان حد که حاضر است به خاطر آن جنگ به راه بیندازد.

در پایان نیز، او با یورش به کاروان خائن و بی وتن، زن آمریکایی خائنش را به درک می فرستد، کاروانیان خائن تار و مار می شوند و آمریکایی که برای بردن آن زن آمده بود، اکنون شاید مردار او را با خود ببرد. 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د