رد شدن به محتوای اصلی

سندی از همکاری "محمود پناهیان" با رژیم بعث عراق

در تاریخ معاصر ایران، خائنین و خودفروختگانی که با بهانه های گوناگون، با دولت های خارجی و دشمن، علیه کشور، حکومت و ملت خود به ستیز برخاسته اند، کم نبوده است. واپسین نمونه ی رسوایی این همکاری، تجربه ی گروهک تروریستی "مجاهدین خلق" است که در اوج جنگ ایران و عراق، به دامان "صدام حسین" پناهنده شدند.

محمود پناهیان مزدور تجزیه طلب پانترک رژیم بعث عراق
اما پیش از شورش ۵۷ نیز، جریان‌ها و افراد بسیاری با عراق بعثی ارتباط برقرار کرده و علیه تمامیت ارضی کشور و کیان ایران، با وی ائتلاف کرده بودند. در جریان همین زد و بندها بود که گفتمانی تازه از ترکیب "سوسیالیسم، قوم‌ گرایی آذری و بعثی‌ گری" پدید آمد که در ایران به نام "پانترکیسم" شناخته می شود. بیشتر پژوهشگران، تاکنون از تاثیرات گفتمان حزب بعث بر صورت بندی پانترکیسم غفلت کرده اند، اما با سنجش ادبیات بعثی ها با ادبیات پانترک ها، می توان به مشترکات بسیاری میان این دو پی برد که از قضا اتفاقی هم نیست.

برای نمونه، بعثی ها در تبلیغات سیاسی خود، همواره از "شونیسم فارس" و "فاشیسم فارس" سخن می گفتند که در میان پانترک ها نیز شایع است. جریان پان‌ عربیسم، به شدت فردوسی بزرگ را به دلیل سرودن شاهنامه نکوهش می کند، پانترکیسم نیز با فردوسی دشمنی ژرفی دارد. هر دو گروه، بر دگرش نام های جغرافیایی، اصرار یکپارچکی رویه دارند و... .

به دید می رسد، ریشه ی این مشترکات در همکاری و نزدیکی دو غلاده از هموندان فرقه ی دمکرات "سید جعفر پیشه وری" با حکومت بعثی عراق است.

در حالی که در همان تاریخ، بسیاری از توده ای ها، کمونیست ها و گردن کشان، همکاری با رژیم بعثی را خطرناک و مایه ی بدنامی می دانستند، اما "محمود پناهیان" و "محمد تقی زهتابی"، برای پول و درآمد بیشتر، به این بدنامی و خفت تن در دادند. برابر صدها برگ سند به دست آمده از سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، محمود پناهیان از سرکردگان گردن کش و از هموندان فرقه ی استالینی سید جعفر پیشه وری در سمت به اصطلاح وزیر جنگ !!، در سر شبکه ای قرار داشت که رژیم بعثی عراق پس از اختلاف خاکی و آبی با ایران بر سر حدود اروند رود، زیر عنوان "جبهه ی ملی خلق های ایران" تشکیل داد. این گروهک که برای ایجاد چالش داخلی در ایران، از سوی رژیم بعث راه اندازی شده بود، متشکل از گروه های کوچک قومگرا به ویژه از بقایای فرقه ی تجزیه طلب و پانترک دمکرات آذربایجان بود.

"پرویز ثابتی" فرنشین امنیت داخلی ساواک، فرتور تروریست تجزیه طلب
محمود پناهیان را در برابر دوربین تلوزیون ملی نشان می دهد
اما خود محمود پناهیان، نقش مهم تری در این شبکه داشت. پناهیان اندکی پیش از کشته شدن "تیمور بختیار" در سال ١٣۴٩، به همراه خانواده اش وارد بغداد شد. پس از کشته شدن تیمور بختیار در عراق در جریان عملیات انتقام جویانه ی ساواک، رژیم بعث عراق مسئولیت شبکه ی چریک های ضد ایرانی مقیم عراق را به محمود پناهیان سپرد. در واقع، پناهیان کسی است که قرار بود خلع ناشی از تیمور بختیار را پر کند. در گفتگوی تلوزیونی پرویز ثابتی به تاریخ ١۵ اُم فروردین ماه ١٣۵۰، در این باره آمده است:

"در امرداد ماه سال گزشته، پس از اینکه از سوی عوامل بیگانه، مسئولیت اقدامات علیه ایران پس از بختیار به عهده ی محمود پناهیان از افراد دمکرات آذربایجان گزارده شد، دو نفر فوق‌ الذکر نیز، از طرف عوامل بیگانه برای همکاری به پناهیان معرفی شدند. این دو نفر از سوی محمود پناهیان ماموریت یافتند که به ایران عزیمت و موجبات تشکیل شبکه‌ ای را فراهم سازند... .

افراد این شبکه، چار دستگاه تفنگ رگبار، هفت دستگاه تفنگ کمری، حدود ۳۵ تا نارنجک، حدود۳۵۰۰ فشنگ، مقادیری ماده ی منفجره ی تی‌ ان‌ تی و فتیله ی انفجاری و چاشنی و دینامیت را از محمود پناهیان تحویل گرفته بودند و ۱۱ دستگاه تفنگ بزرگ از انواع گوناگون را هم از قاچاقچیان تهیه کرده بودند که همه ی وسایل مذکور و همچنین تفنگ‌ هایی که تروریست های "فداییان خلق" از پاسگاه سیاهکل ربوده بودند، همگی به دست آمده و ضبط شده است".

مسئولیت این تیم (تیم ارتباطی)، برقراری ارتباط بین تیم‌ ها و رسانیدن مناطق مختلف کشور و هتا وسایل و پیام‌ ها و اشخاص به خارج از کشور بود و برای ارتباط با خارج، در خوزستان دو نفر به عنوان رابط، انجام وظیفه می‌ کردند و به فاصله ی چند ماهی که این شبکه فعالیت داشت، چند بار اشخاصی برای ملاقات با پناهیان و تحویل گرفتن اسلحه و تجهیزات و پول، به وسیله رابطین به خارج از کشور هدایت و بازگردانیده شدند...".

سند ساواک از همکاری "محمود پناهیان" با رژیم بعث عراق
در گزارش ثابتی آمده است که فدایی خلق "علی اکبر صفایی" از تروریست های رویداد سیاهکل، دست کم دو بار با محمود پناهیان در عراق دیدار کرده بود. همچنین، پناهیان از جمله افرادی بود که در سال ١٣۴٩ در جریان هواپیما ربایی از سوی گروهک تروریستی مجاهدین خلق و فرار به عراق با تیم گروگان گیری که دولت عراق فورن به آنها پناهندگی داد، دیدار داشته و از آنها خواسته است در عراق بمانند و به گروه آنها پیوند شوند (شرح بنیانگزاری و تاریخچه ی رویدادهای سازمان، از سال ۴۴ تا ۵۰).

پناهیان و دار و دسته ی تازه ای که قرار بود از راه رادیو بغداد و شبکه ی کمونیست های داخلی، دست به ایجاد آشوب بزنند، تا زمان قرارداد الجزایر در عراق ماندگار شدند و با امکاناتی که ارتش بعث و استخبارات این کشور در اختیارشان گزاشته بود، به فعالیت علیه ایران می پرداختند. برابر اسناد موجود، "مراد رزم آور" از فرقه ی دمکرات کردستان به سرکردگی "قاضی محمد"، در این سفر پناهیان را همراهی می‌ کرد. شبکه ی نام برده از کویت تا عراق و آلمان شرقی گسترش داشت. پرویز ثابتی در تاریخ ١۵ اُم فروردین ماه ١٣۵۰، طی یک گفتگوی تلوزیونی با خبرنگاران، انگشت اتهام در جنایت تروریستی سیاهکل را، متوجه شبکه ی محمود پناهیان کرده بود.

سند زیر، از جمله اسناد وزارت کشور دولت شاهنشاهی است که نشان می‌ دهد، پناهیان مستمری گزافی از آغاز ورود به خاک عراق دریافت می‌ کرد که عبارت بود از ٢۵۰ دینار عراقی. در این سند آمده است که پرداخت این حقوق گزاف به پناهیان، نشانگر اهمیت ماموریتی است که از سوی استخبارات عراق به وی سپرده شده است.

پناهیان هنگام اقامت در مسکو و پیش از اعزام به عراق، به دوستانش گفته بود که اجازه نخواهد داد مورد سو استفاده ی دولت عراق قرار گیرد و در "کارهای سیاسی دخالت نخواهد کرد" و با کمک های مالی برادران پزشک خود "علی و مستفا پناهیان"، امرار معاش خواهد کرد تا مستقل باقی بماند !!

سندی از همکاری "محمود پناهیان" با رژیم بعث عراق
ظاهرِ حضور پناهیان در بغداد نیز، تا اندازه ی بسیاری به این داستان "دوری از سیاست و استقلال مالی" نزدیک بود. تا پیش از انتشار این اسناد محرمانه ی ساواک، مدارک بسیاری پیرامون نوع فعالیت های پناهیان در عراق وجود نداشت و تنها سیمای یک نویسنده ی قوم گرا و چپ، در پرونده ی مبهم وی دیده می شد.

این اسناد برای نخستین بار است که منتشر می شوند.

اما اکنون می‌ دانیم که وی، افزون بر نویسندگی، به کارهای دیگر نیز اشتغال داشت. وی در ظاهر امر، برای پژوهش و نوشتن کتاب به عراق رفته بود، اما در باطن، در سر شبکه ی خرابکار کمونیستی و تجزیه طلبی قرار داشت که با گرفتن پول از دشمن شماره ی یک و همیشگی و تاریخی ایران، قصد نابودی و تجزیه ی کشور را داشت. جالب اینکه، علی پناهیان برادر محمود نیز، پسین ها به خدمت رژیم بعث عراق درآمد.

به دید می رسد، طمع مالی و فرار از انزوا، از انگیزه ی مهم پناهیان برای گسیل شدن به عراق و همکاری با بعثی ها بوده باشد. برابر اسناد، او در سال ١٣۴۶ تنها ٢۰۰ روبل از دولت شوروی دریافت می‌ کرد، آن هم با یک زن روسی و فرزندی ده ساله و تحصیلات عالیه ی حقوق؛ اما پس از همکاری با صدام، از دید مالی به شدت تامین شد. پناهیان پسین ها به همراه رزم آور، نشریه ای به نام "اتحاد" را به زبان های پارسی، آذری، کردی و بلوچی منتشر نمود.


"سیروس ایزدی" از عناصر کمونیست نزدیک به پناهیان، درباره ی فعالیت های وی می گوید:

"... در عرا،ق خانه و زندگیش تامین است و ماهی دویست دینار می گیرد. روزنامه ای به نام اتحاد منتشر می کند که به زبان های پارسی، آذری، کردی و بلوچی است و بر عکس روزنامه های حزب توده، زبان آذربایجانی را ترکی می نماید که در آن هم حکمتی است. به بیات پیشنهاد کرده بود که در همان روزنامه یا رادیوی خلق بغداد کار کند و بیات گفته بود که نوکری «البکر و بعثی ها» را نمی کند و این خیانت محض است. از بیات هم شنیدم که علت استعمال ترکی به جای آذربایجانی، برای خوشایند ترکیه است و کتابی هم در بغداد به نام جغرافیای ترک زبان های ایران چاپ کرده است، که آن را کارمندان «انیستیتو خاورشناسی مسکو» تهیه کرده اند، اما پناهیان نسخه ای از آن را برده و به نام خودش چاپ کرده است".

برابر اسناد موجود، هر چند جبهه ی موسوم به خلق های ایران، پس از قرارداد الجزایر منحل شد و پناهیان برای مدتی به شوروی رفت، اما فعالیت های او و زهتابی، برای بعثی ها به قدری ارزشمند بود که دوباره به عراق فراخوانده شده و سفرهایی را به سلیمانیه به منظور دیدار با سرکرده ی فرقه ی دمکرات کردستان "قاسملو"، کویت و آلمان غربی انجام داد.

در سفر به برلین غربی، آنها با "جواد زرینه" دیدار و گفتگو کرده بودند. در ١٣۵۴ یعنی یک سال پس از انعقاد قرارداد الجزایر، قاسملو، زرینه، محمود، مستفا و علی پناهیان و نیز رزم آور، در عراق مشاهده شدند. همچنین گزارش شده است که کلیه ی متواریان کمونیست در سال ١٣۵۴، در "کرکوک" و "یارولی" استقرار پیدا کرده اند که شخص پناهیان سرپرستی آنها را بر عهده داشت. برابر برخی اسناد، پناهیان در دی ماه ١٣۵۴ با شخص صدام حسین و با حضور وزیر کشور عراق، در نشستی شرکت می کند که طی آن، توطئه هایی برای آشوب در ایران با استفاده از فعالان کمونیست، یعنی استقرار آنها در نواحی مرزی، طراحی می شود.


فعالیت پناهیان و زهتابی در عراق، نشان می دهد که جریان قوم‌ گرا و تجزیه طلب پانترک، همواره آماده ی هر گونه خیانت به کشور و همکاری با رژیم ها و کشورهای دشمن بوده و هست. به لتف خمینی حرامزاده و در بلبشوی شورش اسلامی ۵۷، محمد تقی زهتابی با توجه به فراموش شدن پیشینه و اسنادش، وارد ایران شد و به فعالیت های ویرانگری پرداخت.

زهتابی به عنوان آموزگار، در مکتب کمونیسم و سپس حزب بعث عراق، شاگردانی را تربیت کرد که آرمان بزرگ آنها نابودی کشور ایران بود. امروز، وظیفه ی ما این است که مراقب شاگردان و آموزش دیدگان مکتب زهتابی ها و پناهیان ها باشیم. شغل ظاهری آنها نویسندگی و انتشار روزنامه است، اما در کردار، بخشی از یک "شبکه" برای نابودی کشورند. بدیهی است که آنها آموزش دیده اند تا اهداف اصلی و امیال باطنی خود را پنهان کنند و با کار مخفی، صورتک هایی همچون "هویت‌ طلبی" بر چهره بزنند، اما هدف نهایی آنها همان انگیزه ای است که زهتابی و پناهیان، در آغاز به دستگاه استالین و سپس حسن البکر و صدام حسین گره زدند: "تجزیه و نابودی ایران".

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د