رد شدن به محتوای اصلی

بارکشت به آینده

بازگشت به آینده، یک افسانه نیست، یک خاطره است؛ خاطره ای که می خواهیم دوباره تکرار شود. می خواهیم بهشتی را برای بار دیگر تجربه کنیم که با ورود اهریمن خمینی حرامزاده، از ما به یغما رفته است.


این بهشتی که آن را اراده کرده ایم، جز از گزار بر لاشه ی جمهوری اسلامی شدنی نیست. هنگامی که با نگاه به آیینه، گربه ای ملوس را می بینیم که در چاردیواری فقه زدگی و استبداد گرفتار شده است، به یاد خاطره ی شیری می افتیم که نگاهبان خوبی هایمان بود. تمدنی که با جیب سوراخ و دستانی تهی، از دروازه هایش رد شدیم و داغ ننگ و البته تجربه ی ضحاک را بر پیشانی خود داریم.

بگزارید در این گزار، از همه ی تعفن ها گزر کنیم. از تعفن چپ بودن و تروریست بازی و از تعفن مصدق الهی بودن و هم نوایی با تجزیه طلبان. بگزاید ایران را پس بگیریم. ایرانی که روزگاری نه چندان دور، آن را پس خواهیم گرفت، دیگر از خائنان قهرمان نخواهد ساخت، اما به مراتب روزگاری شوم تر از خیزش های مردمی در مسر و لیبی را رو در روی خود خواهیم داشت و اینجاست که ملی گرایی و نماد آن که شاهنشاه کشور باشد، سخن نخست و واپسین را می زند.


برای آنکه برای ایران فردا آماده باشیم، باید از هم اکنون جایگاه میهن یکپارچه ی خود را در برابر جهان وتنان و تجزیه طلبان تعین تکلیف کنیم. خاک می کنیم، اما خاک نمی دهیم.

برای آنکه در پسا ایران در چنبره ی جمهوری اسلامی، دچار هرج و مرج و جنگ داخلی نشویم، باید که امروز و پیش از براندازی ولایت فقیه، نسخه ی تجزیه طلبان ضد  ایرانی را بپیچیم و هر یک ایرانی می بایست در نقش سرباز میهن، ادای وظیفه کند و از زبان گرفته تا خاک را پاس دارد و اعتلا بخشد.

اگر گروهک های تروریستی تجزیه طلب را امروز قلع و قمع نکنیم، هشیار باشید که آنها چون کفتارانی منتظر و آماده نشسته اند تا با ضعیف شدن قوای امنیتی و دفاعی کشور، به گوشت قربانی یورش آورند و سرزمین هایمان در کردستان و خوزستان و بلوچستان و آذربایجان را تکه پاره کنند. از یورش نیروهای مسلح به همه ی تروریست ها در هر جای منطقه که هستند، استقبال می کنم و ارتش ایران به خوبی می داند که جنگ ما براندازان، با جمهوری اسلامی اشغالگر است و نه با ایران.


حال آنکه، تجزیه طلبان همیشه دشمن ایران و یکپارچگی آن بوده اند و این را در کردار ثابت کرده اند که با سرنگونی شاهنشاهی مشروطه ی ایران هم، دست از دشمنی و ستیز با ایرانی گری برنمی دارند و به خوبی نشان داده اند که در شورشی که خمینی حرامزاده و خمینی زادگانش برای ایران رقم زدند، تا چه حد مایلند که در سنندج و کردستان جنگ داخلی به راه بیندازند.

به خوبی این درس را آموخته ایم که تپاله های مصدقی و نهضت آزادی ها و ملی منقلی ها، برای رسیدن به قدرت از هیچ دروغ و لجن پراکنی دریغ نمی کنند و در دل پاییتخت، دست به تفنگ می برند و بمب گزاری می کنند و از کشتن مردم عادی هم ابایی ندارند.

در همه ی این سال ها، به خوبی دیده ایم که اهریمنان مجاهد خلق و فداییان از آنها بی شرف تر و پست فطرت ترشان، چگونه همه ی زور خود را می زنند تا خود را از جنایت های بی شماری که علیه میهن و ملت ما کرده اند، تطهیر سازند.

اگر جمهوری اسلامی بد و دشمن است که هست، مجاهد و فدایی و توده ای و کمونیست و مصدق باز و قومگرا هم، جملگی بدند و دشمن ایران. از خود بپرسید که موضع شخص هزرط "محمد مصدق دله السلطنه" و دولت کزاییش در برابر تجزیه طلبان پانترک فرقه ی استالینی دمکرات آذربایجان چه بود. از خود بپرسید که یاغی جنگل چگونه با نامه نگاری و در کردار مزدوری شوروی شدن، ایران را در گیلان تجزیه کرد و بر آن نام جعلی و گزاف جمهوری شوروی گیلان نهاد. از خود بپرسید که "قاضی محمد" خائن، با چه یاوه ها و وعده هایی مهاباد همیشه ایرانی را تبدیل به جمهوری مهاباد کرد.

دیگر بس است. ایران باید به هر قیمت یکپارچه بماند. باید هم امروز تجزیه طلبان را برای همیشه نابود کرد و بسترهای تجزیه طلبی را در نطفه خفه نمود و ریشه ی آنها را سوزاند. باید بسترهایی که جریان های ضد ایرانی را تولید و تقویت می کنند، از میان ببریم، زیرا اینها بهانه هایی علیه موجودیت کشورند.


باید در باور و اندیشه ی خود نسبت به اسلام اهریمنی بازنگری تاریخی و انقلابی کنیم. باید انگل های هازمان خود را مجال رویش و بقا ندهیم. باید به این آگاهی ملی برسیم که همگی ما با یکدیگر، می توانیم از پس ایران به عنوان تمدنی بزرگ و کشوری شکوهمند اما ویران شده، برآییم. یادمان باشد ایرانی که تحویل خواهیم گرفت، یک کشور کاملن ویران شده خواهد بود و مسئله اینست که تا چه حد این ویرانگی ژرفا و گستردگی خواهد داشت.

آموزش به زبان مادری نه جزو حقوق بشر است و نه جایی در منشور ملل متحد بدان اشاره شده است، بلکه آنچه که مورد نظر است، آموزش زبان مادری است. اما من زبان مادری را زبان پارسی می دانم و زبان های دیگر در ایران را، زبان های محلی می خوانم. این درست است که در مدرسه ها به آموزش سبکمند زبان های کردی و ترکی آذری و بلوچی و عربی بپردازیم، اما این درست نیست که آموزش آنها پیش از آموزش زبان پارسی انجام گیرد و به زبان محلی نیز تدریس شوند.

شاهکار انجمن های ایالتی و ولایتی که امروزه از سوی این رژیم هم کاربردی شده است، با گسترش اختیارات، می تواند جلوگیر استقلال طلبی و خودمختاری باشد.

ایران هرگز نخواهد مرد...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د