ارزش هاي اخلاقی از كجا آمده اند و چرا ما آدميان بايد به آنها ملتزم باشيم ؟ اين پرسش تاكنون پاسخی نهايی و قطعی نيافته است و نظريه پردازی در مورد آنچه می تواند پشتوانه ی اخلاق قرار گيرد، همچنان ادامه دارد. اما به هر حال ارزش ذاتی صداقت، امانت داری، فروتنی، مهربانی، احترام به حق و حقوق ديگران، خوش خلقی و…، غير قابل انكار است و هيچ كس در بد بودن دروغ، خيانت، تكبر، خشونت و... شک نمی كند.
بنا بر دلايل فلسفی و معرفت شناختی، هر گونه تلاش برای اثبات عقلی پسندیده بودن یا نبودن کردارها، محكوم به شكست خواهد بود. از اینرو، مربيان و آموزگاران اخلاق نيز، بايد به ارزش ذاتی اين امور و رابطه ی آنها با فطرت و كرامت ذاتی انسان و تأثيرات مثبت آنها در زندگی تاكيد كنند. اكنون ببينيم قرآن در اين مورد چگونه رفتار می کند. در اينجا به سه مورد از نهی های قرآنی اشاره می شود.
۱. آيه ی ۱۱ از سوره ی حجرات، مومنان را از تمسخر ديگران نهی می كند:
"ای كسانی كه ايمان آورده ايد، نبايد گروهی از مردان شما گروه ديگر را مسخره كنند، شايد آنها از اينها (خود شما) بهتر باشند.و نه زنانی، زنان ديگر را؛ شايد آنان بهتر از اينان باشند".
بر اساس ادعای اين آيه، ما به اين دليل نبايد كسی را مسخره كنيم كه هم ممكن است او از آنها بهتر باشد و هم الله پرست باشد !! اما آيا صرف وجود یک احتمال ـ كه ممكن است مسخره شونده بهتر از مسخره كننده باشد ـ، می تواند پشتوانه ای محكم براي احترام به شخصيت ديگران و اجتناب از ریشخند آنها باشد ؟ آيا اگر معلوم شود كه فردی از ما بهتر نيست، آنگاه می توان او را مسخره كرد ؟ پاسخ قطعن منفی است. به جای اين توجيهات ضعيف، بايد به انسان ها آموخت كه احترام به شخصيت و كرامت ذاتی آدميان و رعايت حق و حقوق مردم، مقتضای انسانيت انسان است و همين ارزش هاست كه انسان را از حيوان جدا می كند.
۱. آيه ی ۱۱ از سوره ی حجرات، مومنان را از تمسخر ديگران نهی می كند:
"ای كسانی كه ايمان آورده ايد، نبايد گروهی از مردان شما گروه ديگر را مسخره كنند، شايد آنها از اينها (خود شما) بهتر باشند.و نه زنانی، زنان ديگر را؛ شايد آنان بهتر از اينان باشند".
بر اساس ادعای اين آيه، ما به اين دليل نبايد كسی را مسخره كنيم كه هم ممكن است او از آنها بهتر باشد و هم الله پرست باشد !! اما آيا صرف وجود یک احتمال ـ كه ممكن است مسخره شونده بهتر از مسخره كننده باشد ـ، می تواند پشتوانه ای محكم براي احترام به شخصيت ديگران و اجتناب از ریشخند آنها باشد ؟ آيا اگر معلوم شود كه فردی از ما بهتر نيست، آنگاه می توان او را مسخره كرد ؟ پاسخ قطعن منفی است. به جای اين توجيهات ضعيف، بايد به انسان ها آموخت كه احترام به شخصيت و كرامت ذاتی آدميان و رعايت حق و حقوق مردم، مقتضای انسانيت انسان است و همين ارزش هاست كه انسان را از حيوان جدا می كند.
انسان ها بايد بياموزند كه ریشخند کردن ديگران، در گام نخست نوعی از ستمگری است و در گام دوم، مایه ی پستی و فرومایگی انسان های فرهیخته و با وقار است. اگر آدمی چنين بينديشد و اينگونه تربيت شود، ديگر برای او فرقی نمی كند كه كسی از او بهتر هست يا نيست؛ چنين كسی هرگز ديگران را مسخره نمی كند.
۲. آیه ی ۱۰۸ از سوره ی انعام، از الله پرستان خواسته است كه به مشركان و خدايان آنها ناسزا نگويند:
"به كسانی كه غير خدا را می خوانند، دشنام ندهيد، تا مبادا آنها نيز از روی نادانی، الله را دشنام دهند".
بر اساس اين آيه، دشنام دادن به مشركان و خدايان آنها، به اين دليل ممنوع است كه ممكن است آنها نيز به الله و يا الله پرستان دشنام دهند !! اما اگر قرآن می گفت كه به مشركان و يا هر كس كه با او دشمنی داريد، دشنام ندهيد، زيرا اين کار پیش از هر چیز با منش انسان های خوب و با شخصيت ناسازگار است و دوم اینکه، نوعی ستمکاری محسوب می شود، البته خردمندانه تر می نمود. فلسفه ای كه قرآن برای نهی از دشنام دادن به ديگران مطرح كرده، مانند اين است كه بگوييم:
۲. آیه ی ۱۰۸ از سوره ی انعام، از الله پرستان خواسته است كه به مشركان و خدايان آنها ناسزا نگويند:
"به كسانی كه غير خدا را می خوانند، دشنام ندهيد، تا مبادا آنها نيز از روی نادانی، الله را دشنام دهند".
بر اساس اين آيه، دشنام دادن به مشركان و خدايان آنها، به اين دليل ممنوع است كه ممكن است آنها نيز به الله و يا الله پرستان دشنام دهند !! اما اگر قرآن می گفت كه به مشركان و يا هر كس كه با او دشمنی داريد، دشنام ندهيد، زيرا اين کار پیش از هر چیز با منش انسان های خوب و با شخصيت ناسازگار است و دوم اینکه، نوعی ستمکاری محسوب می شود، البته خردمندانه تر می نمود. فلسفه ای كه قرآن برای نهی از دشنام دادن به ديگران مطرح كرده، مانند اين است كه بگوييم:
"به ناموس ديگران تجاوز نكنيد، چون ممكن است آنها نيز به ناموس شما تجاوز كنند !! حقوق ديگران را پايمال نكنيد، چون ممكن است ديگران نيز حقوق شما را پايمال كنند !!"
اشتباه نشود، آيه ی مورد بحث به هيچ روی مصداق قاعده ی طلایی اخلاق که می گويد: "هر چه را بر خود می پسندی، بر ديگران نيز بپسند و هر چه را بر خود نی پسندی، بر ديگران نيز مپسند، نيست" (کنفوسیوس). بر اساس اين اصل، ما بايد ديگران را مانند خود دوست بداريم و با آنها به گونه ای رفتار کنيم که دوست داريم ديگران نيز با ما همانگونه رفتار کنند. به عبارت ديگر، مبنای اين قاعده ی طلایی اخلاق، اين است که ما بايد تکبر و خود خواهی و خود پرستی را کنار بگزاريم و خود را تافته ی جدا بافته ای از ديگران ندانيم. در چنين حالتی، ما هرگز به کسی توهين نمی کنيم، هتا اگر بدانيم که او در کردار نمی تواند و يا نمی خواهد پاسخ توهين ما را بدهد. اما آيه ی قرآن می گويد: "به آنها ناسزا نگوييد تا مبادا آنها نيز به شما يا خدايتان ناسزا گويند" !! و اختلاف میان اين دو آشکار است.
۳. آیه ی ۳۷ از سوره ی اسرا، از راه رفتن بر روی زمين با نخوت و تكبر و خود پسندی نهی می كند:
"و در زمين به نخوت گام برمدار، چرا كه هرگز نمی تواني زمين را بشكافی و در بلندی نمی تواني به كوه ها برسی" !!
از دید قرآن الکزا، انسان نبايد با غرور و خود خواهی و خود پسندی بر روی زمين گام بردارد، چون نمی تواند زمين را بشكافد و یا قدش به بلندی كوه نيست یا نمی تواند بر بلندای کوه ها دست یابد !! يعنی من در برابر طبيعت ضعيفم، پس نبايد به خود مغرور شوم !!
"و در زمين به نخوت گام برمدار، چرا كه هرگز نمی تواني زمين را بشكافی و در بلندی نمی تواني به كوه ها برسی" !!
از دید قرآن الکزا، انسان نبايد با غرور و خود خواهی و خود پسندی بر روی زمين گام بردارد، چون نمی تواند زمين را بشكافد و یا قدش به بلندی كوه نيست یا نمی تواند بر بلندای کوه ها دست یابد !! يعنی من در برابر طبيعت ضعيفم، پس نبايد به خود مغرور شوم !!
سستی چنين پشتوانه ای برای نهی از تكبر و نخوت، آشكار است. نخست "بايد" از "هست" برنمی خيزد. دوم، من شايد نتوانم با دستانم زمين را بشكافم، اما با اتكا به نيروی خرد و دانش خود، می توانم دستگاهی بسازم كه زمین را بشکافد. می توانم بر بسياری از مشكلاتی كه طبيعت برای من می سازد، چیره شوم. می توانم هزاران كار انجام دهم كه شكافتن زمين در برابر آنها هيچ است. بلندی قد من به كوه نمی رسد، اما بلندای انديشه ام آسمان ها را به تسخيرم درآورده است و… .
اکنون آيا با اين اوصاف باز هم می توان گفت كه ضعف جسمانی و كوتاهی قد انسان، می تواند انگيزه ای محكم و منطقی برای فروتنی و دوری از تكبر و خود خواهی باشد ؟؟ چرا به جای اين توجيهات پست و فرومایه، از زشتی سرشت تكبر و خوبی ذاتی فروتنی سخن نگفته است ؟! چرا تازی نامه نمی گوید كه تكبر و خود خواه، سرچشمه ی كينه ها و دشمنی هاست، و فروتنی موجب گسترش صلح و صفا و ايجاد محيطی شاد و صميمی برای زندگی آدميان می شود ؟؟؟
نظرات