رد شدن به محتوای اصلی

هنرمند مردمی ما و هنرگند حکومتی آنها

در کشور ما، احترام و ارج به تاریخ و فرهنگ و ادب وجود داشت و اخلاق مداری بخش مهمی از روابط مردم با یکدیگر بود. این روزگار را "زمان شاه" می گویند؛ زمانی که از دل آن فرهنگ و ادب و درخشش آثار فرهنگی و هنری بیرون آمد و هنرمندان بزرگی را در دوران طلایی خود به تاریخ فرهنگ و تمدن ایرانی پیشکش کرد.


آری از دل حکومت پادشاهی ما، هایده و مهستی و معین و شجریان و بنان و فریدون و فروغ فرخزاد بیرون آمد و از دل جمهوری ننگین اسلامی، حسین تهی و تته لو و سسی مانکن !!

اینگونه شد که با یک عن بازی و تف سر بالا به نام انقلاب خمینی حرامزاده، کشور رو به پیشرفتی را نابود کردند و کمر ایران را به واسطه ی شکستن کمر شاهنشاه و حکومت قانونی مشروطه به نخست وزیری زنده یاد "شاهپور بختیار"، شکستند. این سرآغاز فصلی نو در روند جهانی سازی بود که نخستین خشت اساسیسش در جهانی سازی اسلام را از ایران الله زده آغاز نمودند.

اما از اینها که بگزریم، روزگاری هنرمندان این مرز و بوم نه تنها دزد و شیاد و کلاهبردار و متظاهر و دورو نبودند، که بسیار هم خاکی بودند و با مردم کوچه و بازار قاتی می شدند و از خودشان و برای خودشان می خواندند. از عشق و دوستی و صفا و از شوق به زندگی و شادی و مهرورزی می خواندند. از کمک به یکدیگر و پناه دادن جان های خسته می گفتند و می خواندند.

آنها به فرودستان دست نیکی و کمک دراز می کردند. نه کینه از این و آن داشتند و نه کینه توزی و کژخلقی از خود نشان می دادند. آنچه بودند همان بود که می نمایاندند.

نامه ی سپاسگزاری یک مادر از زنده یاد فریدون فرخزاد
با نگاه به فرتور بالا، درمی یابیم شخصیت زنده یاد "فریدون فرخزاد" چگونه بوده است. میهن پرستی که هر ذره ی وجودش را عشق به ایران و انسان ها فراگرفته بود. در روزگاری هم که در تبعید از کشور به سر می برد، به کمک کودک سربازانی می شتافت که خمینی حرامزاده آنها را به عنوان گوشت های دم توپ ماشین جنگیش به کار برده بود. او بارها به عراق رفت تا این کودکان که همگی مغزشویی شده بودند را نجات دهد و موفق شده بود که چند تن از آنان را نیز از اسارت عراقی ها به درآورده و به اروپا ببرد.

اما در عین آنکه آن شرافت و اخلاق و انسانیت در وجود ما موج می زد، امروزه به سطحی از نکبت و پلشتی و ویرانگی رسیده ایم که خواندیم و شنیدیم دست زنان زمین لرزه ی بم که در زیر آوار جان باخته بودند را می بریدند و طلا و جواهرشان را غارت می کردند !!

خیلی ها این همه پستی و رذالت را باور نمی کردند.

بریده ای از یک روزنامه که پلیس راهنمایی را در حال جریمه ی خودروی
زنده یاد فریدون فرخزاد نشان می دهد
اما در زمین لرزه ای که در کرمانشاه رخ داد، از آن دله دزدی ها دیگر خبری نبود. دیگر دزدان خرده پا و دله دزد نبودند که به جان دارایی مردم مصیبت زده می افتادند. بلکه این دزدان، به سبک جمهوری اسلامی، دله دزدی را فراموش کرده و به اختلاس و رانت خواری روی آورده بودند. اینگونه بود که هنرمند جمهوری اسلامی، از نام و شهرت و موقعیت خود نهایت سو استفاده را کرد تا به نام "زلزله زدگان"، جیب خود را از ثروت و آرزو و امید مردم هم میهنش پر کند و با سرکیسه کردن آنان و نابودی امید مردم در رنج در شهرهای زلزله زده، قرض های بانکی خود را صاف نماید !!

خمینی دجال می گفت انسانیت شما را بردند اینها !! و منظورش از اینها، حکومت پادشاهی مشروطه ای بود که آن را به گزاف و بر اساس چرندیات عربی قرآن الکزا، طاغوت می خواند.

هنرمند شاعر و خواننده ی محبوب و میهن پرستمان زنده یاد فریدون فرخزاد
که به هنگامش در برابر دیو خمینی حرامزاده ایستاد و نگزاشت دستاوردهای
خاندان ایرانساز پهلوی ناچیز شمرده شوند. او میهن پرستی آگاه بود که کمتر
کسی می دانست دکترای حقوق بین الملل هم دارد و همه ی مردم او را به عنوان
آوازه خوان و مجری برنامه ی تلوزیونی می شناختند
اینکه چیز زیبایی را ویران کنند، زمانی نمی برد و کار آسانی است. از اینرو، ساختن ایرانی که باز هم بتواند جان پناه ایران دوستان راستین و عاشقان به میهن و انسانیت باشد، بسیار سخت تر است و هتا ممکن است دور از دسترس بنماید. آنچه که دل آدمی را به درد می آورد، سکوت مردمی است که با دیدن این همه بزه و پستی و ددمنشی و فرومایگی، به جولان دیو صفتان مجال می دهند و پشت دروازه های اصفهان، در حالی که لشگر اوغان انقریب تومارشان را برمی چیند، آش نزر اوسین سگ توله ی عرب را می پزند که بلکه ایشالا گربه باشد و از غیب دستی برون آید و کاری بکند !!

مرگ این تمدن حتمی است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د...

وقتی امید دانا و هم خوابه اش صدیقه زرین کلاه مشتاق آبادی، مادر قهبگی را معنی می کنند

من کم ترین (امید باقر خاله): "مدیونید اگر فکر کنید افزون بر گفتارم، اندکی هتا اندکی، در کردار در زندگی روزمره ام تناقض وجود دارد !!" من و همسرم کارد هواله ی شکم مردم ایران می کنیم، اما خودم سه برابر روزهای جوراب فروشیم شده ام و همسرم مثل ندید بدیدها فرتور غذاها و رستوران ها و باز رستوران ها و غذاها را به چشم کارد به شکم خوردگان می کشانیم تا چشمشان کور شود و جیکشان درنیاید. من و همسرم به هنرمندان فحاشی می کنیم و آنها را بی سواد و احمق می خوانیم، اما خودمان تا دلتان بخواهد با تک تک هنربندان رژیم فرتور می اندازیم و منتشر می کنیم؛ هتا با افشین بله افشین خواننده ی بدصدا و جلف که یادتون هست... «دیگه ازت بدم میاد، پیشم نیا عروسک» !! من و همسرم همیشه از شبکه ی من و تو انتقاد می کنیم. من خودم همیشه به آن می گویم "مهد کودک من و تو"، اما هتا با مجری من و تو هم فرتور یادگاری می گیرم !! من و همسر کم ترینم، در فضای همگانی هر جور دلمان بخواهد می گردیم و می چرخیم و فرتورهای نگو و نپرس منتشر می کنیم، اما به دیگران ایراد می گیریم که چرا در خانه ی خودشان با شلوار...

متلکی بر حاشیه: گفتگوی فرامرز دادرس با کون خوب سوئد

چندی پیش، یکی از مخالفان پرهیاهوی شاهزاده "رضا پهلوی" به نام "فرامرز دادرس" که خود یکی از مصدق الهی ها و هواداران سفت و سخت هزرط "محمد مصدق دله السلطنه" می باشد، با دلقک رسانه "امید دانای باقر خاله" گفتگو کرد. این گفتگو که از پستوی خانه ی امید باقر خاله و انباری جناب دادرس انجام می گرفت، مخاطبان ملیونی خود را دچار شوک کرد و نتیجه این شد که پس از گوش دادن به مشتی خزعبلات تکراری که همگی از سر عقده بازی فوران کرده بودند، به یک نتیحه ی تکراری برسند و آن اینکه هم جمهوری اسلامی اینقدرها بد نیست که این دو موجود اپوزوسیون نما، نانشان را به نرخ روزش نخورند و نه دودمان ایرانساز پهلوی آنچنان خوب و سرآمد بود که نمکدانش را نشکنند !! جناب دادرس که پس از نزدیک به یک دهه سخن فرسایی در یوتوب انباری خود، هنوز به اندازه ی "خاله شاهدانه" هم روی کسی اثر نگزاشته، با ناسپاسی هر چه تمام تر عنوان کرده است که وی نانخور ارتش شاهنشاهی نبوده و با وقاحت ویژه ی آخوندی خود را مدیون شاهنشاه آریامهر فرمانده ی کل قوای نیروهای مسلح شاهنشاهی نمی داند. از این ناسپ...