رد شدن به محتوای اصلی

اگر تهران بودیم، آموزگار متجاوزمان را بازداشت می‌ کردند

جمله ی آخر پیامی که فرستاده، تکان دهنده است:
"شاید اگر ما هم تهران بودیم، آموزگاران متجاوزمان را بازداشت می‌ کردند. اما صدای اعتراض ما به جایی نرسیده".


"مرتزا" شاگرد دبیرستان "مطهری" اهواز نوشته که از سال گزشته تاکنون، آقای "مکارم" آموزگار تعلیمات کزایی دینی مدرسه، او و هم‌ کلاسی‌ هایش را مورد آزار جنسی قرار می‌ دهد:

"اوایل صدایمان از ترس درنمی‌ آمد، اما چند وقت بعد رفتیم پیش آقای "خلیلیان" مدیر مدرسه و اعتراض کردیم، فایده نداشت. کسی به حرفمان گوش نکرد".

یک جامعه‌ شناس:
"در جوامع سنتی، این رویداد را معادل بی‌ آبرویی می‌ دانند. بنا بر این، ترجیح می‌ دهند درباره‌ اش هیچ حرفی نزنند و شکایتی مطرح نشود".

البته او بر این باور است که با وجود شبکه‌ های اجتماعی و افزایش ارتباطات، اطلاعات مردم در این‌ باره بیشتر از گزشته شده است:

"تجاوز و یا آزار جنسی، از قدیم همیشه وجود داشته است، اما اکنون به کمک شبکه‌ های اجتماعی، اطلاع‌ رسانی در این زمینه بیشتر شده و آگاهی مردم افزایش یافته است".


او به پرونده ی "ندا" در زنجان اشاره می‌ کند:

"همین پارسال خبر دختری که در یکی از روستاهای زنجان از سوی آموزگارش آزار دیده بود، رسانه‌ ای شد و خانواده اش از آموزگار شکایت کردند. همین که یک خانواده ی روستایی موضوع را رسانه‌ ای می‌ کند، نشان‌ دهنده ی بالا رفتن سطح آگاهی مردم است. با این حال، هنوز هم برخی هستند که فکر می‌ کنند این موضوع را برای آبروداری باید مسکوت گزاشت".

اما چرا با این همه اطلاع‌ رسانی، باز هم آزار جنسی کودکان در مدارس تکرار می‌ شود ؟ می گوید تکرار کودک آزاری به دلیل نبود برخورد قاطع و صحیح با متجاوزان پیشین است:

"اگر در پرونده ی "سعید توسی" که قاری قرآن الکزا بود و با پادرمیانی دیکتاتور رژیم پرونده‌ اش مختومه اعلام شد، برخورد جدی و قاطع انجام می شد، ناظم دبیرستان معین هم حساب کار دستش می‌ آمد".

"فاطمه"، یکی دیگر از افرادی است که از آزارهای جنسی دوران کودکی‌ خود برای ما نوشته است. او توضیح داده که از ۱۱ سالگی از سوی برادرش مورد آزار جنسی قرار می‌ گرفته است:

"هرشب کنارم می‌ خوابید و آزارم می‌ داد. تمام شکم و بدنم درد می‌ گرفت. دستش را روی دهانم فشار می‌ داد تا صدایم را خفه کند".


"کبرا" هم داستانی شبیه فاطمه دارد. او نوشته است:

"بارها در سن ۷ تا ۹ سالگی از سوی یکی از دایی‌ هایم که مذهبی است، اذیت می‌ شدم. من را روی پایش می‌ گزاشت و خودش را به من می‌ مالید".

داستان فاطمه و کبرا برای پزشک "رابعه موحد" روان‌ شناس و استاد دانشگاه، حکایت آشنایی است:

"مراجعان بسیاری دارم که در کودکی از سوی نزدیک ترین افراد خانواده ی خود مورد آزار جنسی قرار گرفته‌ اند و اکنون که به سن بزرگ‏سالی رسیده‌ اند، برای درمان نزد من می‌ آیند".

او بیماری داشته که از پنج سالگی مورد آزار دایی خود قرار گرفته است:

"به بچه ی پنج ساله می‌ گفته همه ی بچه‌ها با دایی خود این طور بازی می‌ کنند و این رابطه را تا ۹ سالگی ادامه داده بوده است".


به اعتقاد این روان‌ شناس، در چنین مواردی چون فرد متجاوز در داخل خانواده است و قربانی مدام با او روبرو می‌ شود، بدون اینکه بتواند واکنشی نشان دهد، بیشتر از دیگر افرادی که مورد آزار جنسی قرار می‌ گیرند، زیر فشار قرار دارد:

"سو استفاده ی جنسی از کودکان، غیر از این که آنها را با خشونت غیر قابل توصیف روبرو می‌ کند، موجب ایجاد خشم و کینه‌ از پدر و مادر راه هم در آنها ایجاد می‌ کند".

به گفته ی رابعه موحد، این قربانیان بر این باورند که این رویداد برای آنها رخ داده است، چون پدران و مادرانشان به خوبی از آنها مراقبت نکرده‌ اند:

"این بچه‌ ها یک رفتار خصمانه و غیر صمیمانه با پدران و مادران خود پیش می‌گیرند و آنها هم بدون اینکه بدانند چه اتفاقی افتاده است، به طور واکنشی رفتار می‌ کنند، یعنی پاسخ بد اخلاقی را با بد خلقی و پاسخ بی توجهی را با بی توجهی می‌ دهند و در نتیجه این بچه‌ ها تنها می‌ مانند".

او تاکید می‌ کند که این افراد بیشتر در زندگی زناشویی دچار مشکل می‌ شوند:

"معمولن در رابطه ی جنسی دچار هراس می‌ شوند و اضطراب دارند. هیچ گاه نمی‌توانند رابطه ی جنسی را به عنوان یک رابطه ی نرم و عاشقانه بپذیرند، چون این کار را به عنوان یک آسیب و خشونت تجربه کرده‌ اند".


بیشتر قربانیان آزار جنسی که برای درمان پیش او رفته‌ اند، موضوع آزار جنسی را از خانواده‌ های خود پنهان کرده‌ اند:

"آنها آموزش ندیده‌ اند که متجاوز گناه‏کار است و باید رسوا و تنبیه شود".

به اعتقاد این روان ‎شناس، پشتیبانی از قربانیان و تنبیه متجاوز از سوی خانواده ی قربانی، یکی از بخش های درمانی این افراد است:

"آزادی متجاوز و تنبیه نکردن او هتا اگر دایی و امو باشد، جهان را برای همیشه برای قربانی ناامن می‌ کند".

البته خانم موحد مراجعانی هم دارد که پس از آزار جنسی، موضوع را با خانواده های خود در میان گزاشته‌ اند، اما آنها باز هم تلاش کرده اند تا موضوع را مسکوت بگزارند:

"برای نمونه، یکی از این افراد می‌ گفت به مادرش گفته، اما چون متجاوز دایی بوده، مادر برای حفظ رابطه، موضوع را از پدر خانواده مخفی کرده بوده است".

او بر این باور است که جای یک آموزش کامل نه تنها برای بچه‌ ها بلکه برای کل خانواده در جامعه خالی است:

"دادن اطلاعات و آگاهی تا حدی می‌ تواند به بچه‌ ها کمک کند. اما این آگاهی بدون آموزش خانواده‌ ها و مراقبت آنها از بچه‌ ها فایده ندارد".


رابعه موحد مراجعه به روان‌ شناس را تنها راه درمان قربانیان آزار جنسی می‌ داند، اما بر این باور است که تنها شمار اندکی از آنها در بزرگ‎سالی سراغ درمان می‌ روند:

"خیلی از آنها برای نخستین بار است که موضوع آزار را تعریف می‌ کنند و این به راستی دردناک است که دختر بچه ی هفت ساله‌ ای که مورد سو استفاده ی جنسی قرار گرفته، اکنون در کسوت یک زن ۳۷ ساله، همه ی جزییات آن آزارها را به یاد دارد و با اشک آن را تعریف می‌ کند. این یعنی او ۳۰ سال با کابوس آن لحظه‌ ها زندگی کرده و ساکت مانده است. چرا ؟ چون جامعه می‌ گوید: هیس !!"

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د