رد شدن به محتوای اصلی

کشتار بابی‌ها در تهران

در سال ۱۸۵۲، پس از ترور نافرجام ناصرالدین شاه در تهران، عده‌ای از بابی‌ها اعدام شدند.


در طول این سال‌ها، باب اعدام شده بود و عده‌ای از هواداران او به قصد انتقام، به ناصرالدین شاه در نیاوران و در روز ۲۸ شوال ۱۲۶۸ هجری قمری تیراندازی کردند. این ترور نافرجام ماند. شاه نیز در عوض دستور کشتار بابی‌ها را صادر کرد. سلیمان خان یکی از پیروان کتاب بیانبود. او در هنگام کشتار بابی‌ها در تهران، شمع‌آجین و کشته شد.

ترور ناصرالدین شاه
در سپیده دم بامداد روز ۸ شوال ۱۲۶۸ هنگامی که ناصرالدین شاه از کاخ ییلاقی نیاوران عازم شکار بود، گروهی از بابیان که توسط شیخ علی عظیم مأمور شده بودند، در فاصله کوتاهی از کاخ به شاه حمله کردند. آنان عریضه به دست به موکب شاه که تنها به اتفاق چندتن ملازم رکاب پیش می‌راند، نزدیک شدند و جبران وهنی را خواستند که با کشته شدن سید علی‌محمد باب به کیش آنان وارد شده بود. به ترتیب سه تن از آنان سه تیر شلیک کردند که تیر دوم شاه را مجروح ساخت. در زد و خوردی که پیش آمد قراولان شاه یک تن از مهاجمان را کشتند و دو تن را دستگیر کردند.

بلافاصله بعد از سوءقصد نافرجام و درهمان روزهای اول ۳۶ نفر بابی دستگیر می‌شوند. خورموجی می‌نویسد: «تفحصی بسزا درکار هر یک به عمل آمده سه چهار نفر نوری چون کفر و ارتداد ایشان به ثبوت شرعی نرسیده به جان امان یافته محبوس شدند. بقیه را بین الناس تقسیم نمودند که عموم بندگان خدا از این فیض عظمی بی نصیب نباشند.»

با این ابتکار دولتیان و روحانیون دو هدف را تعقیب می‌کردند. یکی آلوده کردن دست همه گروه‌های اجتماعی به خون بابیان، و دوم در امان بودن از حمله احتمالی بابیان به عنوان قصاص از عاملین کشتار. از این نظر هر یک از بابیان را به گروهی که متعلق به آن بوده‌اند جهت اعدام می‌سپارند. برای نمونه «میرزا نبی دماوندی که مردی عالم بوده‌است به دست معلمین دارالفنون، ملا شیخ علی که از روحانیون بوده‌است به دست علما و طلاب، محمد تقی شیرازی که کارگری ساده بوده‌است به دست عمله اصطبل و محمد علی نجف آبادی که یک سرباز بوده‌است به دست خمپاره‌چیان می‌سپارند که هرطور میل دارند آن‌ها را بکشند.

مهد علیا بها (میرزا حسینعلی نوری) را به همدستی در قتل برادرش متهم می‌کرد. در برابر این اتهام بها خود را به محل اقامتگاه تابستانی سفارت روسیه در زرگنده رساند چون امید داشت در منزل برادر زن اش، میرزا مجید آهی، منشی آن سفارتخانه، ایمنی یابد.

دستگیری و کشتار برخی از پیروان کتاب بیان

ادوارد براون

ادوارد براون می‌نویسد: دو بابی زنده مانده تحت شکنجه قرار گرفتند گر چه مجبور شدند دین و نیت خود را آشکار کنند اما از گفتن نام هر یک از هم دینان خود یا فاش کردن محل تجمعشان امتناع کردند. توداری سرسختانه آنان به هر حال بی‌فایده بود و تحقیق و بررسی شدیدی که توسط پلیس مخفی تهران آغاز شده بود منجر شد به دستگیری حدوداً چهل تن از بابیون که در خانه سلیمان خان غافلگیر شدند. پنج یا شش تن از اینها به انضمام بهاءالله که اکنون ادعای بیعت با اکثریت بزرگی از بابی‌ها را می‌کنند بخشیده شده اما بقیه همگی به مرگ محکوم شدند. نخست وزیر از ترس انتقام جویی این فرقه، تصمیم به وادار کردن تمام گروه‌ها در کشتار زندانیان گرفت. برای این منظور او آن‌ها را در بین ادارات مختلف دولتی، اصناف تجار و سایر بخش‌های جامعه پخش کرد و در همان زمان به هر گروه فهماند که شاه روی وفاداری و پذیرش هر یک از گروه‌ها در نحوه برخورد و رفتار آن‌ها با قربانیان قضاوت خواهد کرد. وزارت جنگ، وزارت امور خارجه، تجار، روحانیون، درویش‌ها، پیش خدمت‌های در خدمت شاه، حتی دانشجویان دانشگاه‌ها که در آن زمان بر اساس یک مدل اروپایی تأسیس شده بود، هر یک زندانی مختص خود را دریافت کردند. انواع مرگ‌های تحمیل شده بسیار وحشتناک بودند که برخی از آن‌ها با تعصب و افراط گری وحشیانه، ترس از سوء ظن یا جنون تمام عیار به ستمگری و قساوت طراحی شده بودند. از بداقبالی بابی‌ها برخی تکه‌تکه شدند، برخی با اره از هم جدا شدند، برخی با تازیانه پوستشان کنده شد و برخی با شلیک دهانه تفنگ منفجر شدند.


سلیمان خان
سلیمان خان بخاطر پناهگاهی که به فرقه ممنوعه داده بود از مقامش خلع شد و شکنجه‌های هولناک تری در راه بودند. فتیله‌های روشن روی زخمهای وارده روی اعضاء و بدنش گذاشته شدند، دندانهایش را از دهان بیرون کشیدند و روی فرق سرش بزور فروکردند. حتی با وجود درد و رنج شدید او شهادت می‌داد به چنین لذت پرشور و گرمی که برتر از رنج و شکنجه بود طوری‌که جلادان او با تمسخری تلخ از او پرسیدند که چرا آواز نمی‌خواند. او فریاد زد " آواز " و سپس شروع به خواندن کرد. " یک دست جام باده و یک دست زلف یار رقصی چنین میانه بازارم آرزوست.

مؤلف اخبار ناصری می‌نویسد: حاجی سلیمان خان تبریزی که کاشانه اش آشیانه فساد انگیزی بود با قاسم نیریزی که مدعی نیابت سید یحی بود، بعد از آنکه اعضاء ایشان بواسطه شمع‌های افروخته، مهبط انوار گردید، هر یک به چهارپاره بر دار شدند..»

سیدحسین یزدی کاتب
ادوارد براون می‌نویسد: در بین قربانیان آن روز هولناک دو تن بودند که ما قبلاً با آنان آشنا شدیم. یکی سید حسین یزدی بود که حداقل ظاهراً مرشد خود را (در زمان اعدام سید علی محمد باب) انکار کرده بود و در آن روز دستخوش رنج و تالم شدید قرار گرفت، مرگ را نه تنها با رضایت بلکه با اشتیاق بی‌اختیاری ملاقات کرد. سید حسین یزدی را آجودان باشی و میران پنجه و سر تیپان به قتل رساندند.

طاهره قرةالعین

او از کسانی بود که در پی ترور نافرجام ناصرالدین شاه، هم‌زمان با کشتار پیروان کتاب بیان در تهران، کشته شد. قرةالعین نیز در این ماجرا کشته شد. او که از سال ۱۲۶۵ هجری قمری دستگیر شده بود، در زمان سوء قصد در منزل کلانتر تهران محبوس بود ولی دو هفته بعد از واقعه استنطاق و اعدام شد. دکتر پولاک، پزشک اتریشی که در آن زمان در خدمت شاه بود، با یادداشت‌های خود به اعدام این زن واقعاً شهادت می‌دهد.

حاج میرزاجانی کاشانی نویسنده تاریخ نقطةالکاف
حاج میرزاجانی کاشانی، فرزند حاج محمد حسن معروف به پرپا مؤلف کتاب معروف نقطةالکاف از تجار کاشان و از قدمای گروندگان غیابی بهسیدعلی محمد باب بوده و جزء بیست هشت نفری است که در سال ۱۲۶۸قمری، در جریان ترور نافرجام ناصر الدین شاه به قتل رسید و در گورستان سیدولی در تهران دفن شد.

سایر کشته شدگان
برای نمونه ملا شیخ علی به علما و طلاب، سید حسن خراسانی به شاهزادگان، ملازین العابدین یزدی به مستوفی الممالک و مستوفیان، ملا حسین خراسانی را نظام الملک و وزیر دول خارجه، میرزا عبدالوهاب شیرازی به بقیه اولاد صدراعظم، ملا فتح‌الله قمی و ملا علی و آقا مهدی صحاب را حجاب الدوله و فراشان، شیخ عباس طهرانی به امرا و خوانین، محمد باقر نجف آبادی به پیشخدمت‌های پادشاهی، محمد تقی شیرازی به امیرآخور و عمله اصطبل، محمد نجف آبادی به ایشک آقاسی باشی و سایر عمله سلام، میرزا محمد نیریزی به کشیک چی باشی و یوز باشیان و غلام پیشخدمت‌ها، محمد علی نجف آبادی را خمپاره چیان، سید حسین یزدی را آجودان باشی و میران پنجه و سر تیپان، میرزا نبی دماوندی که مردی عالم بوده‌است به دست معلمان و متعلمان دارالفنون، میرزا رفیع مازندرانی را سواره نظام، میرزا محمد قزوینی به زنبورک چیان، حسین میلانی به سربازان، عبدالکریم قزوینی را توپچیان، لطفعلی شیرازی را شاطران، نجف خمسه‌ای را کسبه شهر، حاجی میرزا جانی کاشانی (نویسنده نقطةالکاف) را به ملک التجار و تاجران، حسن خمسه را ناظر و مطبخیان و شربت داران، محمد باقر قهپایه را آقایان قاجار هر یک از نامبردگان را جماعت مجاهدان فی سبیل الله غربتاً الی الله و طلباً لمرضاته، به انواع سیاسات و عقوبات به دار بوار و خصار فرستادند. صادق زنجانی که ملتزمین رکاب بقتلش پرداختند، جسد پلیدش را پاره‌پاره در دروازه‌های شهر زینت قنارهنمودند. حاجی سلیمان خان تبریزی که کاشانه اش آشیانه فساد انگیزی بود با قاسم نیریزی که مدعی نیابت سید یحی بود، بعد از آنکه اعضاء ایشان بواسطه شمع‌های افروخته، مهبط انوار گردید، هر یک به چهارپاره بر دار شدند.


کتاب در ارتباط با میرزا حسینعلی نوری، بنیانگذار آیین بهائی و مشاورش از واژگانی تند استفاده کرده‌اند. علت نام‌گذاری کتاب به هشت بهشت، وجود هشت بابی است که در آن گردآوری شده‌است. هشت باب از این قرارند:

باب اول: در حقوق الهیه
باب دوم: در تهذیب اخلاق
باب سوم: در تدبیر و حکمت منزل
باب چهارم: در حقوق مدنیه
باب پنجم: در حقوق و نوامیس عامّه
باب ششم: در حقوق ملکوتیه
باب هفتم: در احوال قیامت و دلائل ظهور قائم آل محمد (ص)
باب هشتم: در وقایع قیامت و ظهور نقطه بیان و اصحاب او

درونمایه ها
۱مشخصات بهترین نوع حکومت در اعتقاد نویسندگان
۲در خصوص کتاب هشت بهشت
۳منابع
۴پیوند به بیرون
مشخصات بهترین نوع حکومت در اعتقاد نویسندگان
در این کتاب بر اساس آموزه‌های سید علی محمد شیرازی، برخی از مشخصات حکومت بیانی درج گردیده است:

در کتاب بیان حکم برآن شده که قوای دولت، با قوای ملت، دائماً، متساوی و در برابر یکدیگر، قائم و برپا باشند؛ و باید شخص رئیس در احکام خود معصوم و مصون از حطا و زلل باشد. اما دراحکامی که حق اوست، نه در احکام خصوصیه و جزئیه، که باید به مشورت و اکثریت آراء پیش برود. فراگیر کردن (صلح عمومی) و جلوگیری از خرید وفروش سلاح‌های جنگی وبرداشتن رسم اسارت و برده فروشی و...

نپذیرفتن (فدیه و جزیه) از (منکرین و معاندین دین بیان) و جلوگیری از کشتن هر که (به مشعر فؤاد و توحید) نیامده، تا با این (قتل عامه)، (صلح عامه) حاصل شود و (کل روی زمین) در (مشعر فؤاد) وارد شوند.

تشکیل مجلسی در (هر بلد و هر مرکز) با حضور (سفراء و مبعوثان هر دولت ومنتخبین آن مملکت) تا (به طور مساوات در میان سکنه آن حدود حکم کند، اعم از اهالی یا اجانب)


در خصوص کتاب هشت بهشت
شهاب فردوسی در این خصوص می‌فرماید:

باب در آثار خود - بر طبق کتاب هشت بهشت - وعده داده است که قبل از انقضای ۶۵ سال از ظهور او در ایران حادثه‌ای پیش خواهد آمد که بابیه عزت خواهند یافت و دشمنان ایشان خوار خواهند شد و این حادثه را بابیان، مشروطهٔ ایران می‌پندارند و نیز باب گفته است که چون قاجاریه رجعت بنی امیه هستند همان‌طور که بعد از شهادت حضرت سیدالشهداء هزار ماه حکومت کردند قبل از انقضای هزار ماه از ظهور منقرض خواهند شد. بابیه این موضوه را بر ظهور رضا شاه که سبب انقراض قاجاریه شد تطبیق می‌کنند.

در جای دیگری می‌نویسد:

در این جا لازم است اشاره کنیم کتاب هشت بهشت که در اوایل مشروطیت نوشته شده یکی از کتب بسیار نادر بابیه است که در آن احکام دین و آیین بیانی را شرح می‌دهد. این کتاب به قلم شیخ احمد روحی کرمانی به روایتی و میرزا آقاخان کرمانی به روایت دیگر یا به قلم هر دو نوشته شده است ولی مطالب آن بنا به نوشتهٔ میرزا آقاخان کرمانی که در کتاب خانهٔ بریتیش می‌وزیم انگلستان موجود و ضمیمهٔ کتاب هشت بهشت است و بر اثر اقدام پروفسور ادوارد براون در آن کنابخانه ضبط شده است از بیانات سید جوادکربلایی که باطناً بابی و ظاهراً شیخی بوده و در کرمان می‌زیسته و در همان شهر وفات یافته اقتباس شده است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د