رد شدن به محتوای اصلی

خداحافظ دنیای واقعی

آنچه که روح جوانی را پیر، قد افراشته ای را خم و گرت پیری بر چهره ای نشاند، سکوت دوستان و خروش دشمنان بود.


واقعیت این بود که از کودکی به او آموخته بودند که جانوران را دوست داشته باشد، دوستانش را دوست داشته باشد و به دیگران مهربانی کند. این واقعیتی بود که به او یاد می دادند. پدر و مادرش تصمیم داشتند فرزند خود را به یکی از انسان های موفق و الگویی برای جامعه اش تبدیل کنند. در همان حال البته، صدها هزار انسان بودند که بدون پدر و مادر و خانواده ای، زاده می شدند و یا زندگی می کردند و در حسرت "آموزش این واقعیات"، بدون پرده و واسطه و اندرز، آرام آرام وارد واقعیت ملموس زندگی شدند.

همیشه دیر می رسند. برخی هستند که همیشه دیر می فهمند که دیگری چه گفته و کرده است. دلیلس البته یکی اینست که همیشه اخبار را دیر پوشش می دهند، یعنی وقتی تمام می شود اعلام می کنند تمام شده !! یعنی اگر اهل فرقه ی زرنگ بازان باشی یا در باغ باشی و اگر "دنبالش بودی خوب می فهمیدی" را بلد بودی، هتمن می دونستی که کی کجا و چی چه وقت قراره انجام بده یا بشه.

به این نمی گن سانسور، بهش یه چیز دیگه می گن.


واقعیت اما برای بچه ها این بود که همه چیز زیباست، البته بیشتر بچه ها. چون در بچگی نه کسی کار می کند نه می تواند کار کند و نه توقعی هست. در واقع در این خیال خام به سر بردن کودکی که همه چیز خوب پیش می رود و جهان همان چیزی است که می خواهی باشد است که انسانیت را هنگامی که از کودکی به بلوغ می رسد، سرخورده می کند. سرخوردگی از اجتماع و پی بردن به ماهیت خویش. دیگر کودک نبودن، خود رنج است.

این کودکانی که خود ما باشیم، بسته به اینکه در کجای این جهان زاده شده باشیم، میزان خوشبختی و تبعیضمان هم فرق می کند. اگر آفریقایی باشیم، باید حسرت همه ی جهان را بخوریم و اگر آسیایی باشیم، حسرت نصف جهان را !! اگر اروپایی باشیم به فکر زندگی بهتر از امروز هستیم و اگر از مریخ آمده باشیم، همه را با یک چشم می بینیم !! رهگزرترین مردم البته، آنهایی هستند که از همه چیز بی تفاوت می گزرند. زندگی سرشار از خوبی هاست، اما خوبی ها رایگان نیستند.

امروزه همه چیز مالیات بندی می شود، هتا آب. یعنی با گستاخی این را جزو قانون کرده اند که آب جزو حقوق بشر نیست، یعنی اینکه انسان ها حق این را ندارند که به عنوان مبانی حقوق بشر، دسترسی به آب داشته باشند، پس می توانند منابع آبی را خصوصی کرده و به مالکیت درآورند و سپس تنها چند شرکت و کارخانه ی اندک، یعنی چند نفر خاص و اندک، منابع آبی را به خیل بی شمار ملیونی انسان ها بفروشند. مهار منابع آبی و خوراکی البته، سرآغاز مهار انسان هاست که هم اکنون در سکوت مافیای رسانه های جهانی و بی تفاوتی انسان ها، در حال انجام است.

نسیم اقدم: به چشم هایتان اعتماد نکنید

کودک دارد بزرگ می شود و وقتی قدش به اندازه ی پدر و مادر رسید، پی به دروغ هایی که به عنوان "آموزش واقعیت" به او داده اند، می برد. متوجه می شود که دوستی میان انسان و حیوان، به این می انجامد که یا از آنها بهره کشی کنند یا آنها را بخورند یا با برده و اسیر کردنشان، لذت جویی نمایند. یعنی یاد می گیرند که حیوان را برای خودشان دوست داشته باشند، نه برای خودش و این تضاد واقعیت با آموزشی که دیده است، می باشد.

انسان ها به انسان بودن خود مفتخرند، به اینکه در کودکی در کاخی از شیرینی و شکلات زندگی می کنند و در بزرگسالی، در جهنمی از خون و آتش. به اینکه سواری دهند و سواری بگیرند. 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د