طبق زدن در ادبیات جنسی، معنی خود را دارد. اما طبقات اجتماعی از فقیر و میانه و پولدار نیز، از دید اقتصادی و جایگاه اجتماعی و اهمیت و احترام و قدرت و نفوذ و تاثیر و... هم، معنی ویژه ی خود را.
بر اساس اسناد یافت شده از غارهای کهن، انسان ها همیشه تلاش می کرده اند که مانند موریانه ها اجتماعی باشند. البته نخست و پیش از آن باید بگوییم که بنا به گفته ی افلاتون یا شاید هم بقراط و سقراط، انسان موجودی "سیاسی" (Politic) است و نه موجودی اجتماعی (Social). این تحریف ها در علوم انسانی نیز، کار همین چپ مادر جنده هاست.
از اینها که بگزریم، هزرط ممد بچه باز پیامبر خودخوانده ی اسلامی اهریمنی، می فرماید: "الفقر فخری" و برای اینکه این را ثابت کرده باشد، به شکمبه مبارکش سنگ می بست و در شعب ابی طالب جلوی مردم گرسنه و پریشان و درمانده، رژه می رفت و خود را فقیر و بی چیز جلوه گر می ساخت. حال آنکه وی با این همه تظاهر و مردم فریبی، با یکی از ثروتمندترین زنان یهودی به نام "خدیجه" ازدواج کرده بود و آن قدر ثروت به هم زده بود که پس از او نیز توانست ۴۵ زن دیگر را هم به زیر نگین شوهری خود درآورد.
افسانه ی فقیر بودن و زیست حقیرانه ی خاندان به اصطلاح عصمت و آفتابه ی طهارت، افسانه ای است که به عنوان پالان بر گرده ی الله زدگان انسانی مورد استفاده قرار گرفته است. این افسانه توانسته مردم فریب خورده ی "مکر الله" را بدین باور برساند که هر چه فقر و بدبختی و تنگدستیشان بیشتر باشد، ایمان و قرب به حقشان هم بیشتر می شود و هر چه ژنده پوش تر باشند و بیشتر بوی عن و گه شهری یا پشکل و پهن دله دهات بدهند، خدای رحمان و رحیم همیشه غائب هم بیشتر آنها را دوست می دارد و بیشتر می گزارد تا از ماتحت الهیش ارتزاق کنند.
این شوند آن شده است که مردم الله زده در ممالک اسلامی، هر چه بیشتر به سوی رزق کزایی حلال و تردستی قناعت و شیادی رضایت سوق داده شوند و در مجموع در پس سده ها آموزش حقارت و پستینگی و خود خوارشماری، ایرانیان را به چنین وضع رقت انگیزی درآورند که برای پلو گوشت سگ توله ی محمدی موسوم به "عمام اوسین «اوغ»"، مانند گدا گدوری های عمری نان نخورده در صف بایستند و مترصد فرصتی باشند تا بلکه لقمه ای بربایند و از حلقومشان فروببرند. این ملت همیشه گرسنه اند.
هیچ کس در ایران نیست که از به جایی رسیدن دیگری خوشحال شود. استادانی که در ایران در هر کار و پیشه ای سرآمد می شوند، اگر کون هایشان را به اندازه و به وقت لازمش نداده بودند، بدین جایگان نمی رسیدند. امروز هم که در این جایگاه هستند، خوب می دانند که تا می توانند باید دیگران را به گا بدهند. این سنت حسنه ای است که یک بخش جدایی ناپذیر از فرهنگ خاور میانه است و ایران ما نیز بدان مفتخر است. این را مخصوصن برای آن عن و گه های راست و چپمان گفتم که مبادا یکهو امر بدانها مشتبه شود که حقارت ذاتی ندارند.
نخستین آموزگار بشر که می گویند چرچیل بوده، در ظهر آشورا با کاسه ی نزری لبریز از استعمار، همه چیز این مملکت را در توبره کرده بود و با اشغالگری و تحقیری آشکار، توی سر این امة آسمان ریسمان باف می زد و در عین حال، تنها چیزی که نه جلویش را گرفت و نه با آن مخالفت کرد، همین سنت حسنه ی بومی شده ی فقر پرستی و خفت طلبی آشورایی به نام اوسین ابن ابی اُبنه بود. انگل ستان تا می توانست به هیئت های عزاداری اوسینی کمک می کرد و دیگ و هیزم و نخود و لوبیان و گوشت و برنج و هزار جور خدمات فخیمه را ارزانی گله گوسپندان اوسین پرست می کرد. نتیجه اش هم این شد که این امة خفت طلب، در برابر تجزیه ی سرزمینش، سر از ماتحت بازنشناخت و در برابر قراردادهای ننگین و کشتار میهن پرستان تنگستانیش به دست هزرط "محمد مصدق" در پلیس جنوب و سپس دزدی ثروت و اموال ایران در شرکت نفت ایران و انگل ایس، آنچنان هوادار این مزدور دست نشانده ی انگل ها شده بود که آثار خفت بارش تا به امروز هم قابل مشاهده است.
روی هم رفته، به گفته ی زنده یاد "صادق هدایت"، در سرزمین قی آلودی زاده شده ایم که میزان مادر قهبگیش را با هیچ میزانی نمی توان سنجید.
از این نکته های ظریفه که بگزریم، به حال و روز خود باید نگاه کنیم تا متوجه شویم که همه ی ما یا از جنس خلایقیم یا از جنس استاد "غارگوز":
بر اساس اسناد یافت شده از غارهای کهن، انسان ها همیشه تلاش می کرده اند که مانند موریانه ها اجتماعی باشند. البته نخست و پیش از آن باید بگوییم که بنا به گفته ی افلاتون یا شاید هم بقراط و سقراط، انسان موجودی "سیاسی" (Politic) است و نه موجودی اجتماعی (Social). این تحریف ها در علوم انسانی نیز، کار همین چپ مادر جنده هاست.
از اینها که بگزریم، هزرط ممد بچه باز پیامبر خودخوانده ی اسلامی اهریمنی، می فرماید: "الفقر فخری" و برای اینکه این را ثابت کرده باشد، به شکمبه مبارکش سنگ می بست و در شعب ابی طالب جلوی مردم گرسنه و پریشان و درمانده، رژه می رفت و خود را فقیر و بی چیز جلوه گر می ساخت. حال آنکه وی با این همه تظاهر و مردم فریبی، با یکی از ثروتمندترین زنان یهودی به نام "خدیجه" ازدواج کرده بود و آن قدر ثروت به هم زده بود که پس از او نیز توانست ۴۵ زن دیگر را هم به زیر نگین شوهری خود درآورد.
افسانه ی فقیر بودن و زیست حقیرانه ی خاندان به اصطلاح عصمت و آفتابه ی طهارت، افسانه ای است که به عنوان پالان بر گرده ی الله زدگان انسانی مورد استفاده قرار گرفته است. این افسانه توانسته مردم فریب خورده ی "مکر الله" را بدین باور برساند که هر چه فقر و بدبختی و تنگدستیشان بیشتر باشد، ایمان و قرب به حقشان هم بیشتر می شود و هر چه ژنده پوش تر باشند و بیشتر بوی عن و گه شهری یا پشکل و پهن دله دهات بدهند، خدای رحمان و رحیم همیشه غائب هم بیشتر آنها را دوست می دارد و بیشتر می گزارد تا از ماتحت الهیش ارتزاق کنند.
این شوند آن شده است که مردم الله زده در ممالک اسلامی، هر چه بیشتر به سوی رزق کزایی حلال و تردستی قناعت و شیادی رضایت سوق داده شوند و در مجموع در پس سده ها آموزش حقارت و پستینگی و خود خوارشماری، ایرانیان را به چنین وضع رقت انگیزی درآورند که برای پلو گوشت سگ توله ی محمدی موسوم به "عمام اوسین «اوغ»"، مانند گدا گدوری های عمری نان نخورده در صف بایستند و مترصد فرصتی باشند تا بلکه لقمه ای بربایند و از حلقومشان فروببرند. این ملت همیشه گرسنه اند.
هیچ کس در ایران نیست که از به جایی رسیدن دیگری خوشحال شود. استادانی که در ایران در هر کار و پیشه ای سرآمد می شوند، اگر کون هایشان را به اندازه و به وقت لازمش نداده بودند، بدین جایگان نمی رسیدند. امروز هم که در این جایگاه هستند، خوب می دانند که تا می توانند باید دیگران را به گا بدهند. این سنت حسنه ای است که یک بخش جدایی ناپذیر از فرهنگ خاور میانه است و ایران ما نیز بدان مفتخر است. این را مخصوصن برای آن عن و گه های راست و چپمان گفتم که مبادا یکهو امر بدانها مشتبه شود که حقارت ذاتی ندارند.
نخستین آموزگار بشر که می گویند چرچیل بوده، در ظهر آشورا با کاسه ی نزری لبریز از استعمار، همه چیز این مملکت را در توبره کرده بود و با اشغالگری و تحقیری آشکار، توی سر این امة آسمان ریسمان باف می زد و در عین حال، تنها چیزی که نه جلویش را گرفت و نه با آن مخالفت کرد، همین سنت حسنه ی بومی شده ی فقر پرستی و خفت طلبی آشورایی به نام اوسین ابن ابی اُبنه بود. انگل ستان تا می توانست به هیئت های عزاداری اوسینی کمک می کرد و دیگ و هیزم و نخود و لوبیان و گوشت و برنج و هزار جور خدمات فخیمه را ارزانی گله گوسپندان اوسین پرست می کرد. نتیجه اش هم این شد که این امة خفت طلب، در برابر تجزیه ی سرزمینش، سر از ماتحت بازنشناخت و در برابر قراردادهای ننگین و کشتار میهن پرستان تنگستانیش به دست هزرط "محمد مصدق" در پلیس جنوب و سپس دزدی ثروت و اموال ایران در شرکت نفت ایران و انگل ایس، آنچنان هوادار این مزدور دست نشانده ی انگل ها شده بود که آثار خفت بارش تا به امروز هم قابل مشاهده است.
روی هم رفته، به گفته ی زنده یاد "صادق هدایت"، در سرزمین قی آلودی زاده شده ایم که میزان مادر قهبگیش را با هیچ میزانی نمی توان سنجید.
از این نکته های ظریفه که بگزریم، به حال و روز خود باید نگاه کنیم تا متوجه شویم که همه ی ما یا از جنس خلایقیم یا از جنس استاد "غارگوز":
نظرات