رد شدن به محتوای اصلی

هزرط محمدی تازی، پستان فاطمه را می خورده و زبانش را در دهانش می چرخانده

حدیث کزایی اسلامی داریم که هزرط "محمد تازی" زبان خود را به دهان "فاطمه ی زهرا" فرو می کرده و سینه های فاطمه دخترش را می بوییده است. او ادعا می کرده که با اين کارش، بوی بهشت را استشمام می کرده است !! آیا این کارش لذت بردن جنسی از دخترش نبوده و یا راست می گفته و با این کارش، بوی بهشت موهوم به مشامش می رسیده است ؟! اگر پدر شما با خواهر شما این کار را بکند، آيا اين کار را عادی و طبیعی برمی شمارید ؟؟


عمام صادق الکزا پراند:
"عایشه (لایشه قمبلة المومنین) از روی حسادت گفت: «یا راسولولا، می بینم دهان فاطمه را زیاد می بوسی و زبانت را در دهانش قرار می دهی» !! پیامبر اکرم (ض) فرمود: «بله خب، هر گاه مشتاق بهشت می شوم، دهان فاطمه را می بوسم و زبانم را در دهانش می گزارم. من از فاطمه بوی بهشت را استشمام می کنم و بوی شجره ی توبا را درمی یابم، زیرا او زنی آسمانیست»".

دقيقن همين روایت در کتاب "اعلام الوری" نوشته ی عالم خیلی برجسته و بزرگ جهان شيعه يعنى "علامه تبرسى" در رویه ی ٢٩۶ نیز آمده است.


نکته ی قابل توجه اين حديث، مغلطه ی مصادره به مطلوب شخص محمد است که بدين وسيله، پاسخ لایشه را داده و دهانش را می بندد. محمد به لایشه می گوید:

"بله، هر گاه مشتاق بهشت می شوم، دهان فاطمه را می بوسم و زبان در دهانش می گزارم" !!


پرسش اینجاست كه در كدام نظريه ی علمى يا كدام فرهنگ و تمدنى، انسان با گزاشتن زبانش در دهان یک کودک، او را مي بويد ؟؟؟ محمد تازی که با الاغ بالدار مبارکش به معراج می رفته و هر دم هوس بهشت می کرده جبرییل وی را با خود به بهشت می برده، چه نیازی داشت که برای استشمام بوی بهشت، زبان در دهان اين دخترک بينوا كند ؟! آیا نمی توانست در یکی از سفرهایش به بهشت، از الله مدینه بخواهد یک شیشه عطر را از بوی بهشت پر کند تا دست به چنین کار شرم اورى نزند ؟؟


آيا اگر پدر يكى از خود ما، زبان در دهان خواهر ٨، ٩ ساله ی مان كند يا هر شب پستان هاى او را ببوسد، به ديد یک انسان تندرست به او نگاه می کنیم یا متوجه می شویم که او یک بیمار و متجاوز جنسی و یک بچه باز است ؟؟
منابع اهل سنت و شیعه :
۱) كشف الغمه إربلی، جز ۲، رویه ی ۹۵
۲) بحار الانوار، جز  ۴۳، رویه ی ۴۲
۳) بحار الانوار، جز ۴۳، رویه ی ۵۵
۴) بحار الانوار، جز ۴۳، رویه ی ۷۷

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د