رد شدن به محتوای اصلی

خون قارنا بر دستان من نیست

جنایت رژیم ضحاک ولایت فقیه در روستای کردنشین "قارنا"، نمونه ی آغازی و آشکاری از جنایات جنگی رژیم علیه بشریت است. جنایاتی که در زمان زاده نشدن من و تا به همین روزگار نه چندان دور، از آگاهی من به دور بود. امروز، تعیین تکلیف می کنم و نسبت به این جنایت جنگی علیه بشریت و کشتار مردم بی پناه هم میهنم در روستای قارنا، اعلام بیزاری و نفرت می کنم.


این جستاری است سرگشاده به همه ی میهن پرستان ایرانی. روی خطاب این نوشته، ایرانیان هستند و نه پانکردهای نجاست زاده و بی وتن. این جستار به هیچ روی توجیه گر موجودیت گروهک های تروریستی تجزیه طلب از جمله گروهک های نژاد پرست و ایرانی کش پانکرد فراری در اقلیم خودسر کوردلستان نیست. این نوشتار، فراخوانی است به شکست سکوت هم میهنان نسبت به جنایت جنگی مزدوران رژیم علیه هم میهنان کردمان.

بدین وسیله، اعلام می دارم که نه تنها جمهوری اسلامی انتخاب من نبوده و نیست، بلکه اساس موجودیت این رژیم با دشمنی با آرمان های ایران پرستی و متمدنانه ای بوده است که شاهان ایرانساز پهلوی برای آنها کوشیده و رنج ها برده اند.

جنایات جنگی جمهوری اسلامی علیه هم میهنانمان را چه در روستای قارنا و چه در هشت سال جنگ ضد ایرانی و خانمانسوز ایران و عراق، محکوم کرده و به عنوان فردی که هیچ گونه نقشی در این جریانات از تصمیم گیری تا اجرا نداشته ام و هزار البته و شوربختانه، به مانند ملیون ها ایرانی دیگر، در جنایت و عملی انجام شده از سوی رژیم قرار گرفته ام، اعلام می کنم که سرکردگان ولایت فقیه و نیز مزدوران و پادوان آنان و هر آن ناکسی که در این دست از جنایات جنگی و کشتار مردم شهروند ایرانی، دست داشته و نقش تصمیم سازی و صدور فرمان و اجرا و پیاده سازی را داشته است، باید در دادگاه خشم مردمی محاکمه شود و نتیجه ی آن نباید کمتر از اعدام تک تک دست اندرکاران این جنایت باشد.

در واقع، آنچه که در اینجا آن را به عنوان دادگاه مطرح می سازم، سرفن به دلیل به دست دادن اسناد و مدارک و ادای شهادت شاهدانی است که هم اکنون هم در رسانه های اجتماعی شهادت های خود را داده اند.



بایسته است که میهن پرستان که دغدغه ی پیکار با تجزیه طلبان ایران ستیز بی وتنی همچون کومله و پژاک و دمکرات را دارند، در اندرزگاه اندیشه ی خویش غبار رویی کنند و از شر این جنایت تحمیلی به ما و ایرانمان، خود را خلاص سازند و بگزاریم که حق به حق دار برسد و خون هم میهنانی بی گناه که در میانه دو قوم وحشی ولایت فقیه و پانگه های کردنما گیر کرده و اسیر شده و سرانجام قربانی شده اند، پایمال نشود. این یک دادخواهی ملی و تاریخی است.

هنگامه ی آنست که سکوت خود را شکسته و کردارهای کثیف و پلشت و انسان ستیزانه ی ارازل و اوباش جمهوری اسلامی را در کردار و نه در شعار، محکوم کنیم و عاملان این جنایت را عقوبت نماییم.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د