رد شدن به محتوای اصلی

در نبود حکومت ملی ایران، تازیان به جان ایرانشهر افتاده اند

در ایران کنونی و در سده ی بیستم، هنوز هستند دسته ای از مردم که به شکل قومی قبیله ای و به همان سبک بدوی عشیره ای روزگار می گزرانند.


هر چند بسیار به درازا انجامید تا اینکه دودمان ایران ساز پهلوی سرانجام توانست بخش عمده ای از کوچ نشینان قشقایی و لر را از این سبک بدوی به در آورد و آنها را به زندگی و تمدن شهری سازگار سازد، اما آنها که هم کوچ نشین نبودند و هم عشیره ای بودند، همچنان از جمود این عقب افتادگی از قافله ی تمدن، به خود می بالند که ده ها عشیره و طایفه و قوم و قبیله اند و جالب تر از این، آنست که به اصطلاح به دنبال هویت طلبی وارداتی که از قضا این بار هم از سوی ملکه ی فخیمه ی انگل ستان برایشان هواله شده است، به راه افتاده اند.

جهان متمدن باختر زمین که اکنون در مسیر "پسا روزگار نوین" (به گفته ی غرب زده اش: مدرنیسم) و روزگار پسا صنعت، به دستاوردی فرای ارتباطات و با اقتصاد باز و جهانی دست یافته است، اما دلش به حال جماعت "هنوز دشداشه پوش" با آن تفکر گله ای و قومی قبیله ای سوخته است و برایشان نسخه های هویت و اصالت تجویز می کند !!

انگار نه انگار که یکی از اصول روزگار نوین، یکی "اصالت فردی" و "حقوق فردی و شهروندی" به عنوان یک فرد انسان است، نه یک فرد از یک قبیله یا قوم. اینگونه است که یکی از ابزارهای جهان استعمارگر انگل ساکسونی، فرو نگاه داشتن شیوه ی اندیشه ی مردم استعمار زده و دین زده است تا بدینسان هم به وقتش بتواند از منابع مادی و انسانیشان بهره کشی نماید و هم اینکه همیشه آنها را چندین گام از لحاظ تمدنی، از خود عقب تر نگاه دارد تا بدین وسیله، قدرت چیره و مسلط بر آنها باقی بماند.

آنچه که در این وبلاگ می خوانید را البته هرگز از بنگاه های دروغ پراکن و هوچی گر آیت الله بی بی سی یا العربیة یا صدای آمریکا نخواهید خواند، زیرا اینجا جان پناه قوم و قبیله بازان واپسگرا و دروغ زن و نژاد پرست نیست که رویکرد کلی و مشترکشان، همگی دشمنی با "پارسی ها" یا "فارس ها" باشد. پارسی بودن افتخاری است که نصیب تن و روان هر ناکسی نشده است.


در زیر می توانید نگاهی گزرا به طایفه مایفه ها و عشیره مشیره های عرب موجود در ایران بیندازید؛ این جماعت به دنبال حقوق فردی و اجتماعی خود نیستند، بلکه به دنبال حقوق گله ای و عشیره ای خود هستند:

بریهه
المراونه
الدیلم
بنی سعید
بنی مالک (البوصالح، زویدات، زهیری، الهوشم، نیسی)
میاح
بنی ساعده (السواعد)
بنی کنانه (هواشم)
خمیسی
عثمانی (السعد، السالم، نصار و …)
بنی طرف
آلبوحمدان
آل حمید
آل کثیر
دلفی
الباجی
دورقی - بنی تمیم
البعبید - عبیداوی "بیت منصور. بیت نصر. بیت حاجی. بیت ناجی"، هر کدام آنها به ۹ تا ۱۲ تیره بخش بندی می‌ شوند !!!!
آلبوفرحان
باویه
بچاری
بنی اسد
بنی تمیم
بنی صالح
بنی کعب (هوازن)
بنی لام
خزرجی
دریس
زبید
زرگان
العناجید (العنگودی)
نهیرات
الشجیرات (قبیله ی کنده)
حردان
زویدات
سلامات
طایفه عباده
عیدانی
عبیات
مزرعه (قبیله)
مشعشعیان
موسوی
نبگان
نصاری
نیسی
سواری
مذحج
عرب‌های هور
الزهیریه
هواشم
ربیعی (که بیشتر جمعیت شهرستان آبادان را تشکیل می‌ دهد)
نواصر (این قبیله شامل ۱۲ قبیله ی کوچک تر هم می‌ شود !!)
بنی خالد
الفریسات
بنی هلال
ال غانم
العیدان
آلبوعطوی
حزبه
آلبوبالد (بالدی)


و به قدری این فاشیسم دشمنی با فارس ها در میان این عشیره بازان برجسته است که با کمال وقاحت ویژه ی عرب های سرزمین های بیگانه و طلبکاری همیشگی و تاریخی الله پسندانه از نژاد ایرانی، سر خود نام شهرهای کشورمان را عوض می کنند تا بدین وسیله تجزیه ی جغرافیایی را در راستای تجزیه ی فرهنگی به پیش برده و میان مردم و قومیت ها اختلاف اندازی بیشتری انجام دهند و تخم کینه و نفرت را کاشته و آن را آبیاری نمایند.



یادمان هست که در تجاوز ارتش عربی و الله پرست عراق به ایران، کم نبودند آن دسته از انگل های خائن از همین اعراب در ایران، که به ارتش متجاوز عرب عراقی پیوستند تا خاک ایران عزیز را اشغال سازد. این دشمنی را به یاد سپرده ایم و چشممان به غلط هایی که تجزیه طلبان می کنند، باز باز است.



هتمن تاکنون شنیده اید که می گویند "حل و فصل"؛ اینها هنوز چنان عقب مانده اند که برای حل و فصل اختلافات و دعواهایشان، نه قانون مانون حالیشان می شود و نه درکی از احترام به و پیروی از قانون دارند؛ می روند پیش ریش سپیدان قوم و ترکه ی شان و حل و فصلش می کنند. جماعتی که هنوز در چتر ملی قانون کشور، خود را فردی از افراد آن جامعه نساخته است، چه هویتی می تواند به جز پوسیدگی فکری و عقب افتادگی ذهنی و ارتجاع اجتماعی و فرهنگی داشته باشد ؟؟

در روزگاری که هازمان هر چه بیشتر به روز شونده و متمدن ایران، از شهرهای کوچک تا کلان شهرها و در همه ی مناطق کشور، فریاد "مرگ بر جمهوری اسلامی" سردادند و خواهان بازگشت شاهزاده ی عزیز ایران به کشور بودند، اگر صدا از سنگ درآمد، صدا از این دله های قوم و قبیله باز هم درآمد؛ آنها در آن هنگام خفه خون گرفته بودند، زیرا تفکر آنان ملی و ایرانی نیست، بلکه آنها فاقد اندیشه ی فردی و اجتماعی در قاموس ملیش می باشند و آن چیزی را می خواهند و آن کاری را می کنند که فکر می کنند به حال گله ی شان بهتر است. آنها هرگز درکی از تمدن نوین و شهری گری نداشته و ندارند. دیروز تنها دلشان به گاومیش ها و نخل های یک در میان آفت زده ی شان خوش بود، امروز دم درآورده اند و نفت ملی ایران را از آن خود می دانند و بس و نمی گویند نفت ایران، می گویند نفت فلان خراب شده !!

از این خبرها نیست؛ بزرگان شما که بازیچه ی دست بزرگ ترین استعمارگران تاریخ بودند را طوری سر جایشان نشاندیم که هنوز جای نشستنش برای شما هم درد می کند. هر تکه از خاک میهن، خاک مشاع همه ی ایرانیان است و هر آن کس که نمی خواهد بخشی از پیکر ایران باشد، همان تکه خاکی را بر سرش خواهیم کرد. اگر به دنبال هویت هستید، دست از دشمنی با مردم شریف و متمدن پارسی بردارید، کینه ی قومی و نژادی به راه نیندازید، بدانید که ایران کشور ایرانیان است. به زبان و هویت پارسیان توهین نکنید. ما ایرانیان، از پارسی و لر و بلوچ و آذری و کرد و مازنی و گیلک و خوزی و خراسانی و ایلامی و بختیاریش، ۱۴۰۰ سال است در پیکار با اسلام تحمیلی و امپریالیسم سلطه گر اسلام عربی هستیم و از این رهگزر، یا این دنی عربی را به وقتش و با قلم یا شمشیر، بر سرتان خراب کرده ایم، یا تا توانسته ایم آن را به بیراهه ی ناکجا آباد کشانده ایم و از درون آن را استحاله ها کرده ایم. چون نیک بنگری، اسلام عربی دشمن دیرینه تر و اصیل تر از ایرانی ندارد؛ فرخنده باد...


آن دسته از هم میهنان ما که یاد عرب زبانند یا عرب، آنهایی که ایرانیند نه قوم و قبیله باز، آنها که در اندیشه ی احقاق حقوق فردی و اجتماعی خود به عنوان حقوق مسلم بشریشان می باشند، آن هم میهنانی که ضمن پوشیدن رخت سنتی خود، اندیشه ی ملی، انسانی، رو به پیشرفت و جهان شمول دارند، جهانی می اندیشند و منطقه ای به کار می بندند، آن هم میهنان عربی که برای وصل کردن آمدند، آنها هم میهنان اصیل ایرانشهر هستند که چه بسا از خود فارسی که غرب زده و خودفروخته است، به مام ایرانشهر نزدیک تر و در آغوش مادر مهربان میهن در امنیت و آسایش بیشتری است.

ما ایرانیان از هر قومیتی که هستیم، باید یک بار و برای همیشه، خط و خطوط خود را از دشمنان ایرانشهر و دشمنان سوگند خورده و تاریخی ایران و ایرانی، جدا سازیم.

همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د