رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از اوت, ۲۰۱۷

روز جهانی قربانیان ناپدید شدگان اجباری (۸ شهریور ماه برابر با ۳۰ آگست)

سر به نیست کردن مخالفان روشی برای اشاعه ارعاب در جوامع انسانی است. روز ۸ شهریور ماه، روز جهانی قربانیان ناپدید شدن های اجباری و روزی برای توجه به سرنوشت افرادی است که در مکان ها و شرایط نامناسب و نا آشنا برای خویشاوندان و نمایندگان قانونی آنها نگهداری می شوند. پیشینه ی این روز به یک سازمان غیر دولتی در کاستاریکا بر می‌ گردد که در زمینه ی  رویارویی با زندان های مخفی و محرمانه، ناپدید شدن های اجباری و آدم ربایی فعال بود. مجمع عمومی ملل متحد در سال ۱۹۹۲، اعلامیه ی حفاظت از تمامی افراد در برابر "ناپدید شدگی" را به تصویب رسانده است. سازمان جهان صلیب سرخ به‌ عنوان یک نهاد غیر دولتی، در این زمینه رسالت خاصی دارد زیرا از راه ردیابی خدمات و فعالیت های ۱۸۹ نهاد صلیب سرخ و هلال‌ احمر سرتاسر جهان، اطلاعاتی در مورد سرنوشت خانواده های زندانیان به دست می آورد. ناپدید شدن اجباری بارها به‌ عنوان یک راهبرد برای اشاعه ی دهشت و ارعاب در جوامع انسانی به کار گرفته‌ شده است. احساس عدم امنیتی که از راه این عملیات ایجاد می شود، محدود به خویشاوندان نزدیک ناپدید شدگان نیست، بلکه کل هازمان را تحت

هنگامه شهیدی

کنشگر حقوق زنان و حقوق مطبوعات، خبرنگار سیاسی و نویسنده و روزنامه نگار روزنامه ی اعتماد ملی وابسته به جریان آخوند مهدی کروبی و مشاور وی در امور زنان، در ۹ تیر ۱۳۸۸ از سوی مزدوران ولایت فقیه دستگیر می شود. وی که در تمام این مدت مرتب به مراجع ضد حقوقی، قضایی و اطلاعاتی رژیم احضار می شده است، شش ماه گزشته را در بازداشت نیروهای امنیتی سپری کرده است و در یک ماه گزشته دست به اعتصاب غذای خشک زد و اکنون با قید قرار "تامین" آزاد است. فرزند وی در یک افشاگری بیان کرد که پنج ماه نخست بازداشت این بانو، به شکل زندان انفرادی بوده است. روزنامه نگاری در یک حکومت فاشیستی آن هم از نوع مذهبیش، یک کار پرمخاطره می باشد که می تواند به بهای آزادی و از دست دادن همه ی امکانات و حقوق شهروندی و البته به بهای جان تمام شود. امروز بسیاری از روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان میهن الله زده ی مان، در سیاه چاله های رژیم خونریز ولایت فقیه عمر را به بیهودگی و در سرکوب آزادی و حقوقشان می گزرانند و رسالت همه ی کسانی که بدین آگاهی و شرف رسیده اند که: "در برابر ستم نباید سکوت کرد"، می دانند که نوشتن و

این خداحافطی نیست - موسیقی فیلم نوامبر شیرین

متن زیر ترجمه ای است از متن اصلی به انگل ایسی از سوی داریوش افشار: www.dariushafshar.blogspot.com حالا چه اگر هرگز لبانت را باز نبوسم یا لمس آغوش شیرینت را هرگز احساس نکنم چگونه عمری را بی تو سر کنم ؟ بدون تو، جایی نیست که بدان متعلق باشم خب، روزی عشق تو را به سوی من بازپس خواهد آورد اما تا آن روز، قلبی تهی خواهم داشت پس تنها باید باور کنم جایی آن بیرون تو داری به من فکر می کنی تا روزی که بگزارم تو بروی تا روزی که درود دوباره ی مان را بگوییم، این یک خداحافظی نیست تا روزی که دوباره تو را ببینم من همینحا خواهم بود و به یاد می آورم که کِی و اگر زمان طرف ما باشد هیچ اشکی برای فروغلتیدن بر جاده نخواهد بود چیزی هست که من نمی توانم انکارش کنم، اینکه این خداحافظی نیست فکر می کنی اینقدر قوی باشم که از پسش برآیم و بر فراز برخیزم آن هنگام که باران می بارد اما این خیلی سخت است که قوی باشم آن هنگام که تو کسی را برای دیرزمانی از دست داده ای و دلت برایش تنگ است تنها مسئله ی زمانست، متمئنم اما زمان، زمان می برد و نمی توانم صبر کنم پس آیا به آن اندازه که می توانی تلاش نمی کنی تا قلب شکسته ام ر

دو خاوران دیگر کشف شد

کشف دو گور دسته جمعی دیگر از زندانیان سیاسی قتل عام شده در حاشیه گورستان سیدامیر در حومه اهواز و بندرماهشهر مستندات تازه از محل دفن قتل عام شدگان سال ۶۷ و اسامی افرادی که آنها را به قتل رسانده اند عباس بختیاری فاجعه ی پنهان مرتبط با اعدام های سراسری زندانیان سیاسی سال ۶۷ در خوزستان، اکنون پس از سی سال به کوشش تعدادی از بازماندگانِ آن قتل عام فجیع افشا می شود. گورهای دسته جمعی زندانیان سیاسیِ زندانِ کارون اهواز در کنار پادگان ۲۸ روح اللهِ سپاه پاسداران - که امروز پادگان شهید درویش ناجا اهواز نامیده می شود - در حاشیه ی امامزاده ی متروکه و گورستانِ قدیمی مردم عرب زبان (گورستان سید امیر) در حومه ی شهر اهواز، و گورهای جمعیِ زندانیان سیاسیِ قتل عام شده ی زندانِ ناوا بندر ماهشهر در کنار گورستان ماهشهر کهنه  (ماهشهر قدیم) قرار دارند. تعدادی از زندانیان سیاسی زندانِ کارون اهواز در پادگان شهید درویش متعلق به سپاه پاسداران اهواز، در یکی از شب های تابستان ۶۷، توسط افراد مسلحی که از زندان اهواز با «تیزمغز» (دادستان سابق این شهر) به پادگان آورده شده بودند به جوخه ی تیرباران سپرده می

درد سرهای ملایان در ایران نسل های ۷۰ و ۸۰

رژیم سرکوبگر ولایت فقیه که نسل های دهه ی ۵۰ را در شورش ۵۷ و جنگ خانمان سوز ۸ ساله، به عنوان سپری برای بقا و ماندگاری رژیم و شورش غیرمردمی خود به کار گرفته بود، به جز نسل سرکوب شده و آواره ی ۶۰، با دو نسل  ۷۰ و ۸۰ روبرو بوده و هست. این نسل اکنون در بازه ی سنی ۱۵ تا ۳۰ سالگی زندگی می کنند و یا در آستانه ی ورود با دانشگاه و اجباری سربازی هستند و یا تحصیلات دانشگاهی و اجباری خود را تمام کرده و راهی بازار عمدتن بیکاری شده اند. این دو نسل، نسل هایی هستند که نه اختناق پسا شورش ۵۷ را درک کرده اند و نه در جنگی ضد میهنی دوران رشد و بلوغ خود را سپری کرده اند. همگی انان با جهانی روبرو هستند که تلوزیون های ماهواره ای و اینترنت و گوشی های هوشمند و... امری عادی است. دردسر ملایان نسبت به این دو نسل، دقیقن از همین دو مورد ناشی می شود. یعنی هم چرندها و فضای مسموم آن دوران را تجربه نکرده اند و هم به جهان آزاد با همه ی خواسته ها و آرزوهایشان دسترسی دارند و اینگونه بود که رژیم خونریز جمهوری اسلامی لازم دید تا پوست بیندازد و اپوزوسیون های پلاستیکی جااندازی را در درون مرز و برون مرز ایجاد کند تا به

رژیم دو روزنامه نگار دیگر را به زندان انداخت

به تازگی دو تن دیگر از روزنامه نگاران ایرانی از سوی رژیم ولایت فقیه دستگیر و زندانی شده اند؛ جرم آنها البته، نوشتن و آزادی بیان است. یغما فشخامی که ده روز پس از ساسان آقایی دستگیر می شود، دو روزنامه نگاری هستند که به ترتیب در روزنامه ی "روزان" به عنوان خبرنگار و روزنامه ی "اعتماد" کار می کردند. یغما فشخامی در محل کار خود و در "سایت دیده بان ایران" از سوی "حفاظت اطلاعات قوه ی قضاییه" دستگیر می شود. این دستگیری در پی انتشار ویژه نامه ای از سوی روزان درباره ی آخوند منتظری رخ داده است اما مزدوران رژیم علت دستگیری را "بیان مطالبی از گروه‌ های منحرف و مخالف اسلام" عنوان کرده اند. ساسان آقایی  معاون سردبیر روزنامه ی اعتماد نیز، از سوی مزدوران همین نهاد دستگیر شده است. این روزنامه نگار منتقد، نه برانداز رژیم که یک اصلاح طلبی حکومتی است که سال ها در این توهم خود به تلاش می پرداخته که بلکه بتوان ساختار رژیم خونریز ولایت فقیه را از درون درست کرد و سر و سامانی به آن داد. اکنون پس از سر به سنگ خوردنش، شاید دیگرانی که همچنان مانند وی فکر می کنن

شهردار ونیز: هر کس فریاد "الله اکبر" سر دهد با تیر می زنیمش

شهردار ونیز در ایتالیا هشدار داد که هر کس "الله اکبر" بگوید، نیروهای امنیتی او را با تیر خواهند زد. "لوییجی برونیارو" شهردار ونیز در اظهاراتی هشدار داد که هرکس به سبک تروریست‌ های الله پرست داعش در میدان ها و مکان های همگانی شهر فریاد "الله اکبر" سردهد، نیروهای امنیتی او را با تیر خواهند زد. برونیارو در انجمن جهانی کاتولیک در شهر "ریمینی" واقع در شمال خاوری ایتالیا گفت: "ما باید تروریسم را شکست دهیم. اگر فردی در حال دویدن در میدان "سن مارکو"، فریاد "الله اکبر" سردهد، ما به سوی او تیراندازی می کنیم. سال گزشته گفتم ما این کار را پس از ۴ هشدار انجام می دهیم، اما اکنون می گویم پس از ۳ هشدار این کار را خواهیم کرد. این سیاستمدار راستگرای ایتالیایی در ادامه گفت: "ما آنها را پیش از آنکه خسارتی به ما وارد کنند، مستقیمن به پیشگاه الله خواهیم فرستادش". تاکنون واکتشی منفی از سوی واتیکان نشان داده نشده و صدای مخالفت ها بیشتر از سوی احزاب چپ بلند شده است.  این موضع گیری در حالی روی داده است که در کتاب اصو

دختر آیت الله صادق لاریجانی (زهرا) جاسوس انگل ستان از آب درآمد

در رابطه با پرونده ی جاسوسی زهرا اردشیر لاریجانی برای سرویس امنیتی انگل ستان، دو تن از عوامل معاونت کاشف حفاظت اطلاعات قوه قضاییه ی به نام‌ های "خسروی" و "میلانی" از سوی رییس جدید سازمان حفای همان قوه در تهران بازداشت شده‌ اند که هم‌ اکنون در بند ۲۴۱ زندان اوین به سر می‌ برند. صادق لاریجانی به محض اطلاع از کشف پرونده ی جاسوسی دخترش از سوی "اسماعیل خطیب" رییس حفاظت اطلاعات قوه ی قضاییه ی رژیم، برای مکتوم نگاه داشتن آن سه بار قصد ترور "خطیب" را طی تصادفات زنجیره‌ ای ساختگی در جاده ی تهران - قم داشت که در هر سه مورد، تیم حفاظت صادق لاریجانی نتوانستند "خطیب" را حذف فیزیکی کنند. هم‌ اکنون قوه ی قضاییه ی رژیم، حکم جلب محمود احمدی‌ نژاد را نهایی کرده و برای اجرا به یکی از شعب اجرای احکام ارسال کرده است. محمد جواد، فاضل، صادق، باقر و علی لاریجانی این برادران عبارتند از: "علی لاریجانی و همسرش فریده مطهری، همسر علی لاریجانی، علی لاریجانی و خانواده اش، محمد جواد لاریجانی، علی لاریجانی، فرتور صادق لاریجانی، باقر لاریجانی، فاضل ل

پزشک کهریزک که بود ؟!

زنده یاد پزشک رامین پور اندرجانی... زاده ی ۱۹ خرداد ۱۳۶۲ در یکی از محله‌ های شمال غربی شهر تبریز، پزشک و سرباز وظیفه بود. بر فارسی و ترکی و به زبان‌های انگلیسی و فرانسوی هم تسلط داشت و به شعر و ادبیات علاقه‌ مند بود. هفت سال در مرکز استعدادهای درخشان تبریز تحصیل کرد؛ در ۱۳ سالگی برنده ی جایزه شعرای جوان شد و در پانزده سالگی مقام نخست جشنواره ی علمی خوارزمی را کسب کرد. در سال ۱۳۸۰ با رتبه ی ۱۰۶۹ وارد دانشکده ی پزشکی اردبیل شد و با انتقال به دانشگاه تبریز در سال ۱۳۸۷ با عنوان شاگرد اول از این دانشکده دانش آموخته شد. در سال ۱۳۸۷ به عنوان پزشک وظیفه به فاتب (فرماندهی انتظامی تهران بزرگ) معرفی شد و یک روز در هفته برای معاینه زندانیان به بازداشتگاه کهریزک اعزام می‌ شد. او در ناآرامی‌ های پس از به اصطلاح انتخابات خرداد ۱۳۸۸ در مدت سه هفته چار بار برای درمان بازداشت‌ شدگان به بازداشتگاه کهریزک فراخوانده شد. بر اساس کیفر خواست دادگاه متهمان کهریزک، در پی درگزشت سه تن از بازداشت‌ شدگان در کهریزک، مسئولان آن بازداشتگاه تلاش کردند برای سرپوش گزاشتن روی علت مرگ آنان، پزشک وظیفه ی مامور د

ﺩﺭﺩ ﺍﯾﻦ میهن ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﺳﺖ...

ﺩﺭﺩ ﺍﯾﻦ میهن ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﺳﺖ... ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ۵۷ ﺳﺎﻝ ﺑﺮ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﻫﺎ ﭼﻪ ﮔﺬﺷﺖ، ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺩﻩ ﻫﺎ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﺳﺖ !! ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺿﺎ ﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺳﯿﺪ، ﺍﺯﻣﯿﺪﺍﻥ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﻗﺰﻭﯾﻦ ﺗﺎ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻦ ﺭﻭﺑﺮﻭﯼ ﻗﻠﻌﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ: " ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺳﻮﺯﺍﮎ ﻭ ﺳﻔﻠﯿﺲ !!" ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺳﻮﺯﺍﮐﯽ ﻭ ﺳﻔﻠﯿﺴﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ !! ﺷﺎﻩ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻓﺎﺭﺍﺑﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺗﺮﺍﺧﻢ ﭼﺸﻢ ﺍﻓﺘﺘﺎﺡ ﮐﺮﺩ، ﺩﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺳﯿﻨﺎ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﮐﭽﻠﯽ ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﺷﭙﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﻕ ﺑﮕﺬﺍﺭﻧﺪ. ﮐﻤﺘﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﭙﺶ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻭ ﺭﻭﯾﺶ ﺑﺎﻻ ﻧﺮﻭﺩ !! ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۲۶ ﮐﻪ ﺷﺎﻩ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ۵۰۰ ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺑﯽ ﺭﺍ ﺍﻓﺘﺘﺎﺡ ﮐﺮﺩ، ﺑﺰﺭگ ﺘﺮﯾﻦ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺧﺎﻭﺭﻣﯿﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ، ﮐﻪ ﺑﻌﺪﺍ ۱۰۰۰ ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺑﯽ ﺷﺪ ! ﻣﺮﺩﻡ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ نمی دانند. ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۱۵ ﮐﻪ ﺭﺿﺎ ﺷﺎﻩ ﺍﺯ ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻫﺎﯼ ﺑﻨﺰ ﺷﻬﺮﯼ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩ، ﮐﺴﯽ ﺳﻮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﺪ ! ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﺯ ﺑﻼﺩ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﻧﺠﺲ ﺍﺳﺖ !! ﺑﻌﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻫﺎﯼ ﭼﻮﺑﯽ ﺁﻥ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﯾﺰﺩﯼ ﺑﮕﺬﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺳﻦ ﻣﻠﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻧﺠﺲ ﻧﺸﻮﺩ !! ﺍﮔﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﻮﺩ ﺭﻭﺯﯼ ﺍز ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻗﺎﺟﺎﺭ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ، ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺸﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩﯾﻢ !! ﺍﺯ ﺳﺎﻝ ۱۲۹۸ ﺗﺎ ۱۳۲۶ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻓﻘﺮ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﻭﺑﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺍﺯ ۲۰ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺍ

کفتارها به سوی مکه نماز می گزارند

اسلام عزیز، به عنوان دین تسامح و تساهل و صلح، به مومنین الله پرست قالب شده است. این در حالیست که فرازهای “گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک” به دین و آیینی دیگری به جز اسلام رحمانی متعلقند. اسلام عزیز مومن می پرورد، از همان آغاز. به کودکی که هتا چشمانش درست نمی بیند و گوش هایش به خوبی نمی شنود و تفکیک دیداری و شنیداری ندارد، می خوراند که الله پرست است و این تجاوز به حق آزادی انسان در نوزادی را با افتخار و شور و غیرت خرکی معتصبانه ی عربی اسلامی، فریاد می کند: الله اکبر. این کودک که در یک خانواده ی مسلمان زاده می شود، “به ناچار” و “ناگزیر”، برچسب الله پرستی بر پیشانیش زده می شود و “باید” که تا آخر عمر خود نیز این داغ ناخواسته را بر خود هموار دارد، سر به طاعتش فرود آورد و دستورات دینش که مربوط به بیش از یک هزاره پیش هستند را رعایت کند و “نباید” چیزی بگوید یا کاری را انجام دهد که بر خلاف موضع رسمی دستگاه دین فروشی حاکم بر سیاست و اقتصاد و امور انسانی و اجتماعی و روابط دیگر است. آنگاه همین موجود الله پرست، هنگامی که سنگ تیپا خورده می شود و سرکوب می گردد، شارلاتان های مافیایی حقش را م
زنده یاد شاهپور بختیار: “جمهوری اسلامی خمینی یک مجهول مطلق است، اگر کسی برای فهمیدن این موضوع به متون گذشته مراجعه کند، پشتش به لرزه در می آید. او نه تعدد گروه های سیاسی را می پذیرد و نه دموکراسی را؛ می ‌خواهد روحانیت، قانونی الاهی را اجرا کند. همه چیز این‌جا شروع می شود و این‌جا تمام می شود”. مردم شعار می دادند: “آنکه که گزشته از جان، برای حفظ ایرانف شاهپور بختیاره”. در جریان کمال گرایی تهی دستان و سست مغزان هیجان زده که بازیچه ی آخوندهای انگل ایسی و دلارهای آمریکایی و نفوذ شوروی شده بودند و می پنداشتند الله از ژرفای دوزخ موعودش، منجی دیگری برای آنها فرستاده است، مردی برخاست... مردی که به جرم میهن پرستی و پایبندی به اصول آزادی، مردم سالاری، جدایی دین از دولت و سیاست و استقلال ایران و فرهنگ بالنده ی انسانیش، در ۱۵ امرداد ماه ۱۳۷۰، در راه آرمان ایران خواهی و مقاومت ملی در برابر خمینی ضحاک، با ناجوانمردانه ترین نیرنگ، جاوید نام شد. در آن هنگام، مردم شوریده بر بال های شاهین، بال های کرکس لاشخواری را پر و بال می دادند که فردای به اصطلاح انقلابشان آنان را به خاک و خون کشید

خاوران های فراموش شده

آخوند سید علی خمینی، فرزند آخوند سید احمد خمینی یکی از متهمان اصلی اعدام‌ های دهه ی ۶٠ گفته است: "ماجرای سال ۶۷ حاصل مدیریت عمام بوده است". وی ادامه داد: "نظام باید با اینها چه می‌ کرد ؟ امروز یک عده دلسوز شدند می‌ گویند چرا با اینها برخورد می‌ کنید؛ چرا با منافقین برخورد کردید؛ چرا با بی‌ حجاب برخورد کردید؛ چرا با کودن‌ ها برخورد کردید؛ چه می‌ کرد نظام با اینها ؟ باید مبارزه می‌ کرد، محکم هم باید برخورد می‌ شد. الحمدالله شد و کشور آرامش را دید". وی آمار چند هزار نفری اعدام‌ شدگان سال ۶۷ را "دروغ" خواند و گفت: "این عده ی معدود را نظام با قدرت برخورد کرد و درست هم برخورد کرد و باید برخورد می‌ کرد و درس عبرتی شد برای آیندگان". آیا می دانستید که “خاوران” مشهور، تنها یکی از گورهای دسته جمعی کشتار زندانیان سیاسی و عقیدتی در جمهوری اسلامی از از ۲۸مرداد ۵۸ تا خرداد ۶۰ و از تابستان ۶۰ تا تابستان ۶۷ می باشد ؟ رژیم جهل و جنایت ولیایت فقیه که اکنون از سوی بسیاری از محافل جهانی به خاطر قتل هام زندانیان سیاسی مخالف رژیم، محکوم شده است، دست به

برابری زن و مرد در تازی نامه - بخش دوم

نویسنده:  داریوش افشار از کتاب: مغالطات در قرآن و حدیث بخش نخست این مقاله را در  اینجا  بخوانید آنگاه بی درنگ سفارشی دارد به نرهای الله پرست که اگر از زنانتان در ترس هستید که از شما فرمان نبرند یا اسرار شما را فاش سازند، می توانید سه راهکار را پشت سر هم و بدون قید به اجرا بگزارید؛ یعنی به آنها هشدار دهید و اگر پند گرفتند چه بهتر؛ اما برای گوشمالی دادن آنان پس از آنکه هشدار دادید و پند نگرفتند، از همخوابگی با ایشان دوری کنید و آنان را کتک بزنید !! پس چون منکوب اراده ی شما شدند، دیگر آنها را سرکوفت نزنید، چرا که الله مدینه البته که قدر قدرت و قلدر و بزرگ است. چنانچه به این دجالگی اسلامی بخواهید بیشتر آشنا شوید، تنها کافی است این آیه را در چند قرآن متفاوت در بخش ترجمه هایش بخوانید؛ حتما می بینید که به جای واژه ی "وَاضْرِبُوهُنّ / کتکشان بزنید"، چیزهای دیگری نوشته اند یا هتا از روی ترجمه ی آن پریده اند؛ مثلا به جایش گفته اند "ترکشان کنید"! و آریایی الله پرستی که عربی نمی داند، به ناچار ترجمه را می خواند و فهم او از اسلام مبین، چیزی بیشتر از تحریف، تفسیر و مغلطه ی

تجاوز به نسرین شجاعی پیش از اعدامش در تابستان ۶۷ در اصفهان

چناب بهرام مشیری در یک برنامه ی تلوزیونی در تلوزیون پارس با گفتاورد از چند شاهد می گوید که به نسرین شجاعی پیش از اعدامش در تابستان سال ۱۳۶۷ در زندان دستگرد اصفهان، تجاوز شده است: عرض کردم خدمتتون همه آخوندهای ایران جنایتکارند مگر این که عکسش ثابت بشه! یه روز هم عرض کردم خدمت شما، هیچ چی من فراموش نمی کنم چه گفتم اینجا، شما یک تضاد تو حرف های من پیدا نخواهید کرد چون میدونم چی میگم اینجا، یه روز گفتم اگه یک آخوندی دیدید کاسه ماستی دستش گرفته و بدبخته و اینها این رو به حساب دیگران نذارید اما اون هم جنایتکاره، زور دستش نیست، گفت پلنگ از ناتوانی مهربان است! همه آخوندها جنایتکارند، ثابت کردند که جنایتکارند، جنایاتی که اینها کردند هیچکس نکرده، ما نشنیدیم، آقا این کشورِ ما یک دروازه جنایی بوده به روی جنایتکاران جهان، چنگیزخان مغول آمده اینجا یکسره همه را [داده] دم شمشیر، تیمور لنگ آمده پوست می کنده، [از] سر منار می ساخته، نمی دونم پوست می کنده تو آب می انداخته، فلان و این حرف ها اما فرومایگی که اینها نشان دادند، این حجت الاسلام ها و آیت الله ها نشان دادند ما سراغ نداریم، در تاریخ نازی ها