رد شدن به محتوای اصلی

تجاوز به نسرین شجاعی پیش از اعدامش در تابستان ۶۷ در اصفهان


چناب بهرام مشیری در یک برنامه ی تلوزیونی در تلوزیون پارس با گفتاورد از چند شاهد می گوید که به نسرین شجاعی پیش از اعدامش در تابستان سال ۱۳۶۷ در زندان دستگرد اصفهان، تجاوز شده است:

عرض کردم خدمتتون همه آخوندهای ایران جنایتکارند مگر این که عکسش ثابت بشه! یه روز هم عرض کردم خدمت شما، هیچ چی من فراموش نمی کنم چه گفتم اینجا، شما یک تضاد تو حرف های من پیدا نخواهید کرد چون میدونم چی میگم اینجا، یه روز گفتم اگه یک آخوندی دیدید کاسه ماستی دستش گرفته و بدبخته و اینها این رو به حساب دیگران نذارید اما اون هم جنایتکاره، زور دستش نیست، گفت پلنگ از ناتوانی مهربان است! همه آخوندها جنایتکارند، ثابت کردند که جنایتکارند، جنایاتی که اینها کردند هیچکس نکرده، ما نشنیدیم، آقا این کشورِ ما یک دروازه جنایی بوده به روی جنایتکاران جهان، چنگیزخان مغول آمده اینجا یکسره همه را [داده] دم شمشیر، تیمور لنگ آمده پوست می کنده، [از] سر منار می ساخته، نمی دونم پوست می کنده تو آب می انداخته، فلان و این حرف ها اما فرومایگی که اینها نشان دادند، این حجت الاسلام ها و آیت الله ها نشان دادند ما سراغ نداریم، در تاریخ نازی ها هم هموطن، به جان همه آزادگان سراغ نداریم، ندیدیم!

خدمت شما داستان نسرین شجاعی رو گفتم که پدر و مادرش می گریزند، اینها می ریزند شیراز این بچه را دستگیر می کنند، نسرین از قبیله راکی یه، بختیاری یه، سیزده سالشه، گرفتنش، عکسش را هم امروز آوردم، بعد به پدر و مادرش هم میگند ما این رو کشتیم در حالی که سیزده سالش بیشتر نبوده!

شاهد [ان] عینی می گفتند من رفتم دیدن داریوش ..... حالا داریوش کیه؟ یک کسی که شیمیایی شده بوده، بعد نمی دونم شغلِ مهمی داده بودند بهش در اونجا، اندکی از بقیه آدمتر بوده، پیش این رفته بودند، تاکسی که ..... ماشین ..... همون ماشینی که ما رو می برد بیسیم کرد گفت: "ببرش همین تو زندان، دستجرد، زندان دستجرد، یه همچین چیزی تا من بیام، ساعت یازده و نیم شب آقا وارد شده، یه عده ای جوون روشون به دیوار، پشتشون به جمعیت، دید چراغ هست و روشن هست و دارها به پاست، دسته دسته جسدها به دارهاست! جوون های ایرانی ..... سه تا حیوان نشستند پشت عرض شود که این میز، گفت من هم رفتم اونجا نشستم ببینم چی میشه، بله، آقای امامی، حجت الاسلام و المسلمین عبداللهی و عرض می کنم که اون حاج صادق که رئیسِ زندان بود نشسته بودند، حاج صادقِ رحمانی، سه تا نشستند، این آقا هم نشسته مرتب داره حکم اعدام صادر میکنه! حالا هزار سال است این گدایان نان مردم ایران را خوردند، مفتخورها، مردم ایران کار کردند شکم اینها رو پر کردند، حالا قدرت دستشون افتاده بچه هایِ ایران [رو] دار می کشند!

گفت من همین جوری نشسته بودم دیدم یک دختری آمد که از زیبایی نمیشد نگاهش کنی، نمیشد تو چشم هاش نگاه کنی، از بس زیبا بود، گفت سیزده سالگی گرفته بودند، حالا نوزده سالشه، در این شب نوزده سالشه، گفت آمد این آقا، همین حیوانی که اسم بردم، اینها را باید بشناسیم هموطنان، اینها [رو] نزاریم راحت زندگی کنند، حجت الاسلام عبداللهی! کجا رفتند؟ مردان ایران پس کجا هستند؟ این رژیم های استبدادی بعد از مشروطه ما را اخته کردند!

نشسته بود و گفت خانم رو آوردند، حالا یکی یکی میاد، یک تیکه حرف میزنه، میده دار بکشن، گفت آمد این دختر، هیچ چی نمی گفت، بهش گفت که: "خب، شما حاضر نمی شوید بالاخره در تلویزیون برای ما سخنی بگوئید؟" و اینها، گفت دختر فقط تو چشم هاش نگاه می کرد ولی این جرأت نمی کرد تو چشم های دختر نگاه کنه، سرش رو می انداخت پائین، بعد اشاره کرد که ببرین!

گفت دمپایی پایش بود، بردنش پای دار، طناب رو از اینجا [پهلوی گردن] انداختند به گردنش که دیر خفه بشه! گفت با یک شجاعت و رشادتی این دختر قدم می زد که من حیرون شدم، بعد وقتی دار کشیدند گفت سعی می کرد این چیزهایش نیفته، دمپاییش نیفته که بگه من تسلیمِ شما نشدم!

بعد گفت اون داریوش آمد، گفت تو نشستی پیشِ اینها به این مزخرفات و این چیزها نگاه می کنی؟ و اینها، گفت ما رو برد به آفیسش، سه تا شاهد صدا کرد، گفت بگوئید آقا با این نسرین چه کردند؟ گفت حاج آقا، حجت الاسلام تجاوز کرد چند شب پیشتر به این دختر! بردنش در اتاق، حجت الاسلام و المسلمین تجاوز کرد به این دختر!

من عکس این دختر رو در نوزده سالگی، (در سیزده سالگی) ..... این تنها عکسی است که از او به جاست که وقتی دستگیرش کردند یک چادر به سرشه، شما به چهره [این] آدم نگاه کنید، شما این دختر رو ببرید اعدام بکنید، برای چی؟ چه کرده بود او؟ چه کسی جواب جان این بچه را خواهد داد؟ من نمی دانم پدر و مادر این کجا هستند امروز؟ خیلی دلم می خواد که عکس این بچه رو من بزارم به عنوانِ نماینده جوانانی که در زندان های این حیوانات جان دادند و به اینها تجاوز کردند برای نگهداشت حکومت عدل علی! اونها هم مثل همین ها بودند، فکر نکنید که اونها فرقی می کردند، تفاوتی نمی کرد آقاجان! اونها با اینها ..... اینها هم از جنسِ اونها هستند، اونها هم از جنسِ اینها بودند منتهی زمان گذشته ما ایده آلایز کردیم، فکر کردیم اونها یه کس های دیگه بودند، نه، اونها هم یه مشت ..... [مانند] آدم های اینها بودند، همون مفت خوری و آدمکشی و ریا و دروغ و اینها !

شما ببینید سیزده سالش بوده در شیراز دستگیر کرده بودند به جرم این که پدر و مادرش فرار کرده! پدر و مادرش فرار کرده، حالا تجسم بفرمائید شما یه دختر ایرانی، سیزده ساله رو از خونواده اش جدا کنی، که اصلا ..... کسی که [از] تویِ یک محیطی مثل یک پرنده زیر بال پدرش و مادرش و اینها بیاریش تویِ زندان، بعد [گیر] چهار تا نره خر بیفته که به این تجاوز بکنند، شما فکرش رو بکنید احوال این دختر چگونه است و دخترانِ دیگر در زندان های جمهوری اسلامی، حکومت عدل علی هم! بله! شجاعی، نسرین، بله، اون هم شماره شه،

جنس: زن
سن: ۱۹
زادروز: ۴ آگست ۱۹۸۸
اعدام در: اصفهان

شما چهره اش رو تو رو خدا نگاه بکنید، این گیر آخوند بیفته، بچه مردم رو ببرند بکشند، اول ریپ بکنند، تجاوز بکنند، بعد اعدام بکنند، گفت در شگفتم پس نمی پاشد به هم دنیا چرا، چگونه ما ساکت هستیم؟ مردم ساکت هستند؟ من نمی دانم! این عکس را من بزرگ می کنم، میزارم جلو رویِ میزم که یادمان نرود که ما با کی طرف هستیم، داریم چه کار می کنیم، بله، این عکس نسرین شجاعی بود و اگر پدر، مادران دیگری هم هستند که نمی ترسند نمی دانم [از] جانشان، این ترس هم ما رو بیچاره کرده! .....


★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

درباره ی دختر ستم دیده نسرین شجاعی گفته شده است که به جز نسرین، ده تن از خویشاوندان نسرین یا در درگیری با مزدوران رژیم کشته شده اند و یا در زندان ها و شکنجه گاه های ولایت فقیه اعدام شده اند، چنان که گفته می شود که دو تن از برادران نسرین به نام های مهران شجاعی و مسعود شجاعی به دست گردانندگان رژیم دژخیمان جمهوری اسلامی و شکنجه گران کشته شده اند. نسرین شجاعی که در هنگام دستگیری دختری دوازده سیزده ساله بود، پس از سال ها زندان و شکنجه و هنگامی که در تابستان سال ۱۳۶۷ دختری هژده نوزده ساله بوده، پس از تجاوز جنسی، در اصفهان به دار آویخته شد.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د