رد شدن به محتوای اصلی

ایرج گلسرخی تنها شاعر و روزنامه نگار نبود

یک چریک چروک چپ خلقی همیشه ناراحت دیگر

پرسش این است:

"کدام کشورها و دولت های کمونیستی، مارکسیستی، پادشاهی، جمهوری، دمکرات و ... در جهان، اجازه می دهند یک مشت ترویست، سران سیاسی آنها را ترور کنند که دولت شاهنشاهی ایران اجازه دهد ؟؟؟؟"



این خیانتکاران از کمونیسم و مارکسیسم، تنها سیبل گزاشتن را یاد گرفتند نه میهن پرستی آنها را و عشق به میهن و ملت را. گلسرخی در یکی از روستاهای رشت زاده شد؛ می دانست در زمان پدر بزرگش، شمال تنها از روستاهای کوچک تشکیل شده بود، بیشتر مردم بی سواد بودند و شغلشان تنها رعیتی و در شالیزارهای برنج برای ارباب ها و خان ها بود، اما خودش در پادشاهی پادشاهان میهن پرست پهلوی، از دبستان تا دانشگاه را رایگان گزراند و صاحب مدرک، مقام و شغل گشت.

در سال ۱۳۴۷ سردبیر بخش هنری روزنامه کهیان بود، حقوق و بیمه را دوست داشت. در سال ۱۳۵۱ با گروهی از خیانتکاران مانند خودش از جمله "کرامت الله دانشیان" بدون اینکه هتا دیدگاه ملت را هم بخواهند، خودشان تصمیم به ترور ولی عهد ایران زمین که کودکی ۱۱ ساله بود گرفتند !!

با حکم دادگاه، شماری از ایشان زندانی گشتند و شماری هم درخواست بخشش کردند و بخشیده شدند !! اما گلسرخی و کرامت الله دانشیان به اعدام محکوم گشتند، چون به گفته ی خودشان از هدفشان که ترور ولی عهد و خاندان شاهنشاهی بود، نمی خواستند بازگردند !!

کرامت الله دانشیان در شیراز زاده شد، در تبریز به مدرسه و دبیرستان رفت، دیپلم گرفت و خدمت سربازی را به عنوان سپاهی دانش، در یکی از روستاهای آمل خدمت کرد. مدتی در مدرسه ی هتل داری تهران و مدرسه ی تازه بنیاد عالی سینما و تلوزیون به تحصیل پرداخت. جزو نخستین گروه پذیرفته شدگان در دوره ی هنری سینما و تلویزیون ملی ایران بود. در سال ۱۳۵۲، رهبری گروهی ۱۲ نفره را که قصد ربودن شاهزاده در جشنواره ی کودک سال ۱۳۵۲ را داشتند، بر عهده داشت که همگی دستگیر شدند.


به حکم دادگاه ایران گلسرخی و کرامت الله دانشیان به اعدام محکوم گشتند.

از این گروه ،۳ نفر به زندان ابد محکوم شدند (طیفور بطحایی، رضا علامه زاده عباس سمکار). افرادی همچون "شکوه فرهنگ" و "ابراهیم فرهنگ رازی"، "رحمت الله جمشیدی"، "منوچهر مقدم سلیمی" و "مریم اتحاد"، با درخواست از پادشاه و شهبانو، به چند سال زندان کوتاه مدت محکوم شدند.

همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د