رد شدن به محتوای اصلی

فریب نخورید: "سکولاریسم مدارای مذهبی نیست"

خود غلط بود آنچه می پنداشتید...


آزادی مذهبی در اروپا، اقتضای "دولت‌ داری " بود، نه دستاور "آزاد اندیشی".

روایتی تحمیلی و چیره که در تاریخ‌ نگاری‌ ها به دست داده می‌ شود - چون همگی از سامانه ی چیره ی سیاسی و اقتصادی، برای انچه که می نگارند و منتشر می کنند پول می گیرند - می‌ گوید:

"پس از جنگ‌ های خونبار مذهبیِ که اروپا را درنوردید، اندیشمندان بزرگی همچون "لاک"، "ولتر" و دیگران، با کوشش‌ های خستگی‌ ناپذیر و اندیشه‌ های مستحکمشان این اندیشه را جا انداختند که باید در برابر تفاوت‌ های مذهبی مداراگر بود".

اما پژوهشی در ساز و کارهای سیاسی و اجتماعی آن دوران نشان می‌ دهد که نهادینه‌ شدن آزادی مذهبی، درواقع بیشتر مسئله‌ ای بود مربوط به رشد اقتصادی، گرفتن مالیات یا به‌ کار گیری نیروی کار بیشتر. دیدگاه های فیلسوفان به راستی مهم بود، اما تمرکز روی این دیدگاه ها، توضیح نمی‌ دهد که آزادی مذهبی چگونه به غرب آمد. اهمیت فکری "بِل، لاک و ولتر"، به این معنا نیست که دیدگاه های آنان، هنگام رشد آزادی مذهبی و در نهایت راه‌ یافتن آن به زندگی واقعی و اجتماعی، کلیدی بوده باشند.

نیروی محرکه ی ظهورِ قدرت دولت، نه دیدگاه های بل و اسپینوزا و لاک، بلکه نیاز به تهیه ی منابع برای حکومت‌ داری و جنگ بود. آشکارا، برای دولت مالی - نظامیِ در حال ظهور، همسانی مذهبی و آزارهای دینی، بیش‌ از اندازه هزینه‌ بر و ناکارآمد شده بودند.


چرا آزادی مذهبی به غرب آمد ؟
چرا لاک و ولتر، تبدیل به قهرمان‌ های آزادی مذهبی شدند، اما "کاستلیو" نشد ؟
پاسخ در آن ‌دسته دگرش های بنیادینی در نهادهاست که در دولت‌های اروپایی بین سال‌های ۱۵۰۰ تا ۱۸۰۰ رخ دادند.

اختراع باروت و جنگ سرد میان دولت های اروپایی، سازماندهی ارتش های بزرگ اروپایی و هزینه های آن، آغاز دوران استعمار و حکومت کردن بر کشورهایی با ادیان مختلف، از جمله برخی علل آزادی مذهبی در اروپا بودند.

سکولاریسم، خرافات کنونی که انسان ها از تاریخ نادانی خود به ارث برده اند و همچنین سامانه ی دین فروشی این خرافات الهی را زنده نگاه می دارد و امکان بقای آنها را فراهم می کند. هنگامی که اصولی از دینی را به زیر پرسش برده و متذکر می شویم که این سخن و ادعا، بر خلاف واقعیت و علم و روان انسانی است، همیشه هزار و یک توجیه مقدس از آستین زهدفروشان و دین پناهان بیرون می آید تا آن مزخرف را قابل پذیرش کنند و بهانه ی بزرگشان البته، آزادی دینی است که مغزشویی مردم از کودکی را، موجه ساخته و با آموزش مذهبی به کودکان، ذهن آنان را آماده ی پذیرش دروغ ها و یاوه های بیشتر و بزرگ تر می کنند.

سکولاریسم، بیماری را از بین نمی برد، بلکه آن را مزمن کرده و در تن بیمار انسانیت نگاه می دارد و هر از گاهی که این بیماری عود می کند و صدها هزار الله پرست در سراسر جهان، دست به جهاد می زنند و تروریسم اسلامی را پیاده سازی می کنند یا هر گاه که یک آخوند مسیحی، باز و برای هزارمین بار به کودک پسری تجاوز جنسی می کند، همه می بینند که دم خروس بیرون می زند و همه می بینند که آخوندها و دین پناهان و وابستگانشان، همگی در کاخ ها زندگی می کنند، اما باز هم یک خموشی و یک سرافکندگی و مسخ شدگی و خود به ندیدن و شنیدن زدن گسترده در جهان دیده می شود، گویی انگار اینها جنایت و تبهکاری نیستند !!


آزادی مزخرفات به بهانه ی آزادی بیان ؟!
آری دین می تواند به مزخرف گفتنش ادامه دهد، اما باید نسبت به دو چیز بر آن سخن گرفت:

- یک اینکه، دین حق نداشته باشد کودکان را مغزشویی کند و حکومت ها نباید بگزارند که هیچ کودکی تا پیش از سن ۱۸ سالگی، در معرض آموزش های مذهبی سازمان یافته قرار گیرند.

- و دیگر آنکه، نهادهای دینی و دین فروشان، در برابر ایرادهای علمی و انسان شناختی و علوم انسانی و روان شناسی و...، پاسخگو باشند و اگر نتوانند یاوه های خود را اثبات نمایند، دکان دین فروشیشان به جرم تبلیغ دروغ و فاسد سازی جامعه با خرافه پراکنی، تخته شود.

راهکاری که می توان بدان امیدوار بود، اینست که دین در میان همه ی مردم از هر سخن و مذهبش آزاد باشد، چه در نوشتار و چه گفتار، اما هیچ آخوندی اجازه نداشته باشد که بالای منبر برود یا در جمعی سخنرانی کند. اینکه طبقه ی آخوندها وجود دارند، یعنی جان بخشی به هسته ی اصلی دکان ترویج خرافات و دین فروشی.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د