رد شدن به محتوای اصلی

ساز و کاری به نام "ترس و طمع"

یک گوسپند که می بینه همه ی هم گله ای هاش سلاخی می شن و یک روز نوبت خودش هم می رسه، امید می خواد چه کار ؟! انسان ها امیدواری دارند چون می ترسند. ترس اصلی ترین حس انسان است. همه چیز برای تقویت یا تضعیف ترس وجود دارند و بدون مهوریت ترس، انسان معنا پیدا نمی کند.

ادیان کزایی همچون اسلام، یک ساز و کار مخوف به عنوان "ترس و طمع" را در وجدان بشری پی ریزی کرده اند:
"ترس از جهنم و طمع به هوری و شراب و عیاشی در بهشت" !! همه چیز یک فریب بزرگه.

انسان که می بیند عمرش دارد هر روز کوتاه تر می شود، برای رهایی از مرگ و جاودانه شدن، بیشتر به موهومات چنگ می زند و هر روز که به مرگش نزدیک تر می شود، این اندیشه در او بیشتر قدرت می گیرد که با پایان زندگیش، چه خواهد شد. او نمی تواند ورای زندگی، آینده ای را ببیند، مگر آنکه از سوی دین که در واقع گفته ها و ادعاهای پیشینیان است، چیزی بشنود و این شنیدن تنها یک پنداشت در ذهن او ایجاد می کند و می تواند همه ی شئونات باقی مانده ی زندگی وی را تحت تاثیر قرار دهد و او را مهار نماید.

بدینسان، انسان با اندیشه ی خویش مهار می گردد و این تجربه ی گزشتگان است که چون در قالب دین و آیین و رسم و رسومات و چیزهایی از این دست درآمده اند و تشکیل فرهنگ و تمدن داده اند، انسان را از اندیشه ی خود، یعنی از اندیشه ی انسانیت و گزشتگان، راه فراری نخواهد بود، مگر آنکه طرحی نو دراندازد و راهی نو بگشاید و خرد خود را به جای پنداشت و گمانه زنی به کار گیرد و استدلال آمیز و منطقی زندگی کند، که در این صورت باید بتواند احساسات خود را که در درازنای صدها هزار سال زندگی انسانی و ملیون ها سال زندگی فرگشتی خود به دست آورده است، مهار کند !!

سخت است، اما مبحثی است که هر چه بیشتر بکاوی بیشتر گیج می شوی و هر چه کمتر بدان بپردازی، زندگی گنگ تر به سوی مرگ پیش می رود.


همین جستار در ایران گلوبال

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د...

وقتی امید دانا و هم خوابه اش صدیقه زرین کلاه مشتاق آبادی، مادر قهبگی را معنی می کنند

من کم ترین (امید باقر خاله): "مدیونید اگر فکر کنید افزون بر گفتارم، اندکی هتا اندکی، در کردار در زندگی روزمره ام تناقض وجود دارد !!" من و همسرم کارد هواله ی شکم مردم ایران می کنیم، اما خودم سه برابر روزهای جوراب فروشیم شده ام و همسرم مثل ندید بدیدها فرتور غذاها و رستوران ها و باز رستوران ها و غذاها را به چشم کارد به شکم خوردگان می کشانیم تا چشمشان کور شود و جیکشان درنیاید. من و همسرم به هنرمندان فحاشی می کنیم و آنها را بی سواد و احمق می خوانیم، اما خودمان تا دلتان بخواهد با تک تک هنربندان رژیم فرتور می اندازیم و منتشر می کنیم؛ هتا با افشین بله افشین خواننده ی بدصدا و جلف که یادتون هست... «دیگه ازت بدم میاد، پیشم نیا عروسک» !! من و همسرم همیشه از شبکه ی من و تو انتقاد می کنیم. من خودم همیشه به آن می گویم "مهد کودک من و تو"، اما هتا با مجری من و تو هم فرتور یادگاری می گیرم !! من و همسر کم ترینم، در فضای همگانی هر جور دلمان بخواهد می گردیم و می چرخیم و فرتورهای نگو و نپرس منتشر می کنیم، اما به دیگران ایراد می گیریم که چرا در خانه ی خودشان با شلوار...

متلکی بر حاشیه: گفتگوی فرامرز دادرس با کون خوب سوئد

چندی پیش، یکی از مخالفان پرهیاهوی شاهزاده "رضا پهلوی" به نام "فرامرز دادرس" که خود یکی از مصدق الهی ها و هواداران سفت و سخت هزرط "محمد مصدق دله السلطنه" می باشد، با دلقک رسانه "امید دانای باقر خاله" گفتگو کرد. این گفتگو که از پستوی خانه ی امید باقر خاله و انباری جناب دادرس انجام می گرفت، مخاطبان ملیونی خود را دچار شوک کرد و نتیجه این شد که پس از گوش دادن به مشتی خزعبلات تکراری که همگی از سر عقده بازی فوران کرده بودند، به یک نتیحه ی تکراری برسند و آن اینکه هم جمهوری اسلامی اینقدرها بد نیست که این دو موجود اپوزوسیون نما، نانشان را به نرخ روزش نخورند و نه دودمان ایرانساز پهلوی آنچنان خوب و سرآمد بود که نمکدانش را نشکنند !! جناب دادرس که پس از نزدیک به یک دهه سخن فرسایی در یوتوب انباری خود، هنوز به اندازه ی "خاله شاهدانه" هم روی کسی اثر نگزاشته، با ناسپاسی هر چه تمام تر عنوان کرده است که وی نانخور ارتش شاهنشاهی نبوده و با وقاحت ویژه ی آخوندی خود را مدیون شاهنشاه آریامهر فرمانده ی کل قوای نیروهای مسلح شاهنشاهی نمی داند. از این ناسپ...