رد شدن به محتوای اصلی

دلالی علمی و نان به نرخ روز خوردن با جعل، فریب و دروغ

این ماجرا، ماجرایی واقعی است
و حکایت نوک کوه یخ از ابهت تعفن دستگاه اخلاقی رژیم اسلامی می باشد

تابستان۱۳۸۷ بود که آشکار شد مدرک دکترا و هتا کارشناسی‌ارشد و کارشناسی وزیر کشور جعلی است. "علی کردان" سال‌ ها پیش از نشستن بر صندلی وزارت رژیم، به‌ عنوان "دکترای حقوق اساسی از آکسفورد"، به تدریس در دانشگاه و کار در مناصب دولتی مشغول بود و آب‌ از آب تکان نمی‌ خورد !!


سودای قدرت و وزارت البته کار دست این پیرمرد داد. جعلی‌ بودن مدارک تحصیلی او منجر به ایجاد بازی‌ های سیاسی شد و دیری نپایید که کار کردان به استیضاح و برکناری کشید. کردان، متعلق به نسلی از مدیران حکومتی بود که در طمع مدارک عالی تحصیلی افتاده بودند. بسیاری از آنها هم زمان که در چند منصب و مقام مشغول خدمت اجباری و تحمیلی به امت کالانعام بودند و شايد وقت و حوصله ی برگ زدن یک جزوه ی دانشگاهی را هم نداشتند، مدارج دانشگاهی را با غیرتی دینی و همیتی انقلابی طی می‌ کردند. کردان یک‌ سال پس از برکناری از صدارت در دولت کودتا، به بهشت موهوم شتافت و رستگار شد !!

شاید اگر آن وزیر مرحوم مغفور الله پرست نیز، قدری توقع خود را پایین‌ تر آورده ‌بود و طمع ورزی را پیشه ی حقانیت سهم خواهی خود از "سفره ی انقلاب عمامش" نمی کرد و به مدارک جعلی و کیلویی دانشگاه‌ های داخلی قناعت می‌ کرد، اکنون در شمارِ همان دکترهای جعلی حکومتی می بود و به ریخت و پاش و لفت و لیسش می پرداخت، البته تا پیش از مرگ !! اگر از فشار آن رسوایی و برکناری دق کرده است، حق داشته، زیرا مشاهده می‌ کرد که خیل مدیرانی را که با مدرکی جعلی، عنوان دکتر به‌ نام خود بسته‌ اند، و ملیاردها تومان پول این مردم را به گزاف به جیب می زنند و هیچ دستاورد علمی نیز به بار نمی آورند، به امورات خود در خدمت به ملک و حکومت مشغول می بود و شايد لازم نبود تا "لفبای رشته‌ ای" که مدرکش را خریده و جعل کرده است را توضیح دهد.

چند سال پس از آن رسوایی، در پاییز ۱۳۹۳ مستنداتی آشکار شد دال بر "دروغ بافی و انتساب دروغ دستاوردهای دیگران به خود" (انتحال)، سه "استاد تمام" فلسفه ی دانشگاه‌ های مطرح علامه طباطبایی، تربیت مدرس و تهران. زمین اگر دهان باز می‌ کرد و از درد این توهین نخبگان پوشالی رژیم، دانشگاه تهران را که زمانی میزبان برجستگان دانشمندی چون زنده یادان فروغی، دهخدا، تقی‌ زاده، حکمت، عدل، معین، سیاسی، فروزانفر، زریاب خویی و... بود، می‌ بلعید، روا بود.




دانشگاه‌ های تهران، تربیت مدرس و علامه‌ طباطبایی، رسیدگی به انتحال این سه استاد را کم و بیش به غفلت ورزی هواله داده‌ اند و این استادان نیز بر حسب تجربه و وقاحت ویژه ی آخوندی، نه‌ تنها از غصه ی آن رسوایی دق نمی‌ کنند، بلکه همچنان به کار خود مشغولند !!

اکنون برای عوام کالانعام بار دیگر ثابت می شود که "فساد" به جزوی از منطق نظام آموزش عالی رژیم تبدیل شده است. در پاییز سال ۱۳۹۵، تارنمای انتشارات "اشپرینگر نیچر" اعلام کرد که ۵۸ مقاله از ۲۸۲ پژوهشگر ساکن ایران را که در زیر مجموعه‌ های این انتشارات به‌ چاپ رسیده‌ است، به دلیل "دزدی علمی" حذف کرده و این ۲۸۲ استاد دکتر را وارد لیست سیاه می کند. مورد اشپرینگر نیچر تنها یک‌ نمونه از خروارهاست. معلوم نیست اگر روزی همه ی آثار سال‌ های گزشته در مجله ها و نشریات خارجی و داخلی بررسی شوند، چه رسوایی‌ بزرگی به‌ بار خواهد آمد. هم زمان با این جنب‌ و جوش استادان کوشای جعل و تزویر و بخور و ببر، پژوهشگران و صاحب‌ منصبان فعال در خطوط تولید انبوه دستاوردهای شبه‌ علمی رژیم، بازار رساله‌ نویسی و مقاله‌ نویسی نیز سخت پر رونق است.

کافی ا‌ست گشتی در حوالی میدان کزایی انقلاب بزنیم و تبلیغات رنگارنگ فروشندگان پایان‌ نامه‌ های علمی دکترا و ارشد و مقاله‌ های علمی و ISI را ببینیم. این میدان تراری را باید "راسته‌ ی بازار مدرک فروشان با ارز شناور" خواند !! در هفته‌ های گزشته، تارنمای "فرهنگ امروز" از یکی‌ دیگر از پدیده‌ های فساد در دانشگاه‌ های ایران رونمایی کرده است که از شواهد پیداست، هر چه خوبان همه دارند، او یکجا دارد !!

بنا بر گزارش مستند فرهنگ امروز، یکی از استادان ویژه ی دانشگاه تهران، با وجود مدارک تحصیلی کارشناسی ارشد و دکترای نامرتبط، در سال ۱۳۸۹ به هموندی در هیئت‌علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی (متعلق به وزارت علوم) درآمده و با وجود رزومه‌ ای موهوم، در مدت اندکی به مرتبه ی دانشیاری رسیده است. وی چند سالی نیز "مدیر بخش روابط بین‌ الملل و همکاری‌ های علمی" پژوهشگاه بوده است و در چند سال گزشته به‌ واسطه ی امکانات مالی و اداری گسترده ای که در اختیارش گزاشته‌ اند، مرتب دورهمی‌ ها و نشست‌ هایی پیرامون موضوعات و جهت‌ گیری‌های باب سلیقه ی خود برگزار می‌ کند. 




آن استاد بزرگ دانشگاه در رزومه ی رسمی خود مدعی شده که کارشناسی "ادبیات عرب و تاریخ اندیشه‌ های علمی" و کارشناسی ارشد "مطالعات ادیان و فلسفه ی علم" از دانشگاه گوتنبرگ سوئد دارد؛ در حالی‌ که بر اساس مکاتبات فرهنگ امروز با دانشگاه گوتنبرگ سوئد، دانشگاه گوتنبرگ رسمن اعلام کرده است که او دارای مدرک کارشناسی- کارشناسی‌ ارشد پیوسته ی چار ساله در رشته ی "مطالعات ادیان" است. به‌ دیگر سخن، افزون بر آنکه آن استاد کزا، مدارک مرتبط در مقاطع دکترا و کارشناسی ارشد ندارد، در اعلام عناوین مدارک تحصیلی خود نیز دروغ گفته است. بر اساس رزومه ی رسمی وی در تارنمای پژوهشگاه، وی مدعی ۹۱ مقاله ی علمی به زبان انگل ایسی و شمار بیشتری کتاب و سخنرانی و... شده است؛ در حالی‌ که از شمار ۹۱مقاله ی علمی وی، شمار بسیاری وجود ندارند یا اصل مقاله یا مجله‌ ای که به ادعای آن رزومه، مقالات را منتشر کرده است، موجود نيست و باقی آنها نیز سندیت علمی ندارند !! خلاصه آنکه موضوع این مقالات ادعایی از اندیشه‌ های پاسکال، کانت، هگل، فوئرباخ، کی‌ یرکِگور، نیچه، هایدگر، یاسپرس، سارتر، تیلیش و کامو گرفته تا عناوینی درباره ی محمد تازی (عن  سگ به او)، علامه ی جعفری، داستایوفسکی، فیروز مِهتا، سولویوف، آنتونی گیدنز، عمام‌ موسیا صدر، آیت‌ الله مردار طالقانی، افراطی‌ گری و اسلام، امپریالیسم و استبداد، از خود بیگانگی (به اصطلاح) روشنفکران الله پرست و... را دربر می‌ گیرد.

وی در رزومه‌ اش مدعی است که تنها در سال ۲۰۰۶، تعداد ۳۵ مقاله منتشر کرده که ۱۴ مورد آن در یک‌ ماه منتشر شده است. هر کس اندک اطلاعی از کار پژوهش داشته باشد، ژرفای فاجعه را از همین یک‌ فقره درمی‌ يابد. چنین ادعایی همانند آن است که بگوییم دونده‌ ای دور جهان را در چار روز دویده است !!

در مورد کتاب‌ های او نیز موارد شگفت‌ انگیزی مشاهده می‌ شود. وی عنوان و موضوع دکترای خودش و چندین کتاب دیگر را برای انتشار در اختیار شرکتی آمریکایی به نام "Xlibris" گزاشته است که کتاب هر نویسنده ای را هتا به شکل چند نسخه ی اندک، به چاپ می رساند و امکان نشر آثار و حذف دلالی و واسطه گری خون آشام های انتشاراتی در بازار نشر را برای آنها فراهم می‌ کند. این بدان ‌معناست که فرد اگر هتا نوشتاری غیر علمی نیز داشته باشد، می تواند به صرف پرداخت پول به Xlibris، آن را منتشر نماید. اگر به تارنمای Xlibris بازبرد کنید، می‌ بینید که در کنار کتاب های دیگر از هر جنس و سنخ، آن استاد برجسته و خاص دانشگاه نیز نزدیک به ۱۰ کتاب را به‌ واسطه ی این شرکت منتشر کرده است. افزون برXlibris، وی چار کتاب نیز با انتشاراتی زیر عنوان "انتشارات دانشگاه آمریکا" (University Press of America" منتشر کرده است. 


انتشاراتی که برخلاف نامش، نشری دانشگاهی نیست و هتا در زمره ی ناشران بدون "ارزیابی علمی" قرار می‌ گیرد و در رده‌ بندی‌ های ناشران علمی دانشگاهی و غیر دانشگاهی، اسلن ذکری از آن نیامده است. حکایت پدیده تازه‌ ی مکشوف دانشگاه‌ های کشور مفصل‌ تر از موارد بالاست. تارنمای فرهنگ امروز به زوایای بیشتر این پدیده حیرت‌ انگیز پرداخته است. همچنان‌ که دانشگاه‌ های تهران، علامه و تربیت مدرس، ماجرای انتحال استادان رسوای سه گانه را به فراموشی سپردند، پژوهشگاه علوم انسانی نیز تاکنون واکنشی به رسوایی اخیر نشان نداده است. پژوهشگاه علوم انسانی، سازمانی دولتی است که از یارانه ی موسوم به بیت‌ المال استفاده می‌ کند و در برابر شهروندان و مردم پاسخگو نیست که چگونه و بر چه اساسی، پیشینه و رزومه ی آن استاد دانشگاه تهران را سنجیده، او را جذب هیات علمی کرده، به‌ سرعت ارتقای رتبه داده و امکانات مالی و اداری پژوهشگاه را در اختیار او گزاشته است !!

چه هیئتی و چه کسانی مسئول بر کشیدن او بوده‌ اند ؟ نقش حوزه ی ریاست پژوهشگاه در این ماجرای رسوایی چیست ؟ چرا پس از رسوایی اخیر، ریاست و مسئولان پژوهشگاه واکنشی از خود نشان نداده‌ اند ؟

پرسشی که بالاتر طرح شد را باز هم ذکر می‌ کنم که وزارت علوم رژیم در کجای بازی سراسر فساد این روزهای آموزش عالی قرار دارد ؟ و همچنان تماشاچی است ؟ از انتحال استادان سه گانه ی رسوا شده و آبروریزی ۲۸۲ پژوهشگر نمای متهم به دزدی علمی تا پدیده ی نوظهوری همچون آن استاد دانشگاه و بازار پر رونق فروش مقاله و پایان‌ نامه برای گرفتن مدارک جعلی و بی بن مایه ی علمی دانشگاهی، چه کسی باید پاسخگو باشد ؟ اگر این به‌ ظاهر استادان دانشگاه تهران، نویسندگانی بیرون از محیط دانشگاه بودند، می‌ شد به‌ سادگی از ادعاها و رزومه‌های آنان گزشت، اما حضور چنین پدیده‌ هایی در دانشگاه نه‌ تنها سبب پایمالی حقوق شهروندان ایرانی و توهین به نظام آموزش عالی است، بلکه برای آبروی علمی کشور و نهادهای دانشگاهی آن نیز پیامدهای زیانبار و جبران ناپذیری به‌ همراه دارد. نخستین پیامد زیانبار آن، آسیب به جایگاه علمی ایران در منطقه و جهان است؛ 

موارد فراوان مشابه آن، طی سال‌ های گزشته، به شهرت دانشگاهی ایران در جهان آسیب وارد کرده است. برای یک لحظه تصور کنیم که دانشگاهیان برجسته ی بین‌ المللی در حوزه ی علوم اجتماعی - کسانی که به زحمت شاید بتوانند دو یا سه مقاله در مجله های معتبر در هر سال چاپ کنند - پیشینه ی آن استاد دانشگاه را ببینند. ببینند که یک پژوهشگاه متعلق به وزارت علوم ایران فردی را بر مسند علمی خود رسمیت داده که مدعی است تنها در یک سال، ۳۵ مقاله منتشر کرده است که بسیاری از کتاب‌ هایش را به شرکت‌ هایی بی‌ اعتبار از دید علمی سپرده که به ازای چاپ اثر، از مولف پول می‌ گیرند که محل چاپ بسیاری از مقالاتش، مجله هایی است که اثری از آنها در جهان واقعی یافت نمی‌ شود !!



آیا آن دانشگاه پناهان بی سواد و جاعل و دزد، سبب نمی شوند تا پژوهشگاه علوم انسانی و نظام دانشگاهی های اصیل ایرانی و جهانی ناامید گردند و هتا به ریش این آخوندهای مکلا بخندند ؟؟ آشنایان به مسائل دانشگاه به‌ خوبی می‌ دانند که "حسن شهرت"، یکی از دغدغه‌ های اصلی هر نهاد دانشگاهی و پژوهشی است و خطاکاری شماری افراد وابسته به آن نهاد، می‌ تواند تمامیت شهرت آن را لکه‌ دار کند. به همین‌ دلیل، پدیده‌ هایی همچون آن استاد و این استادان سه گانه (سه قلند، سه تفنگدار یا سه کله پوک)، پایان‌ نامه‌ فروشی و مثاله‌ فروشی آشکار و بیخ گوش نهادهای علمی و قانونی رژیم خودکامه ی ولایت فقیه و...، در نهایت به شهرت نهادی پژوهشگاه و نظام دانشگاهی ایران ضربه می‌ زند. وانگهی، پیامد اجتماعی چنین پدیده‌ هایی، خطر بازتولید گونه‌ های فساد دانشگاهی در چرخه ای معیوب می‌ شود. در بهترین حالت، "آن استاد خاص"، دانشجویانی را تربیت کرده و خواهد کرد که رفتار وی اعم از خود انتشاری، رزومه‌ سازی، ادعای دروغ درباره ی مدارک تحصیلی، مقالات موهوم و بسیاری رفتار غیر حرفه‌ ای دیگر را تکرار کنند. با این‌ چنین نظام آموزش عالی ایی، نه‌ تنها نمی‌ توان انتظار تربیت دانش‌ آموختگان باسواد و شایسته داشت، بلکه حق دانشجویان و دانش‌ آموختگان شایسته نیز که درحقیقت روزگاری آبروی علمی کشور بودند نیز، پایمال شده و خواهد شد.

همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د

دیدار پر سر و صدای نخست وزیر سوئد با دانالد ترامپ در کاخ سپید

استفان لوفن نخست وزیر  سوئد  جهت دیداری رسمی با دانلد ترامپ رییس جمهور آمریکا در کاخ سپید به واشنگتن سفر کرده است. دانلد ترامپ : من از نخستین کسانی بودم که در رابطه با مهاجرت به سوئد هشدار دادم. نخست وزیر سوئد: دولت من وارث آن قوانین مهاجرتی ایی شد که ادامه دادن آن ناممکن بود. نخست وزیر سوئد در حالی به واشنگتن سفر کرده است که هزینه ی پذیرش پناهنده در کشورش، حدود ۱۳ ملیارد (۱۳۰۰۰۰۰۰۰۰۰) دلار برآورد شده است، کمر سامانه ی رفاه اجتماعی در زیر فشار این هزینه سنگین در حال شکستن است، بیماران به خاطر نبود یارانه جهت دریافت درمان در صف های طولانی انتظار می کشند، خشونت و هتا کشیدن سیگار در حیاط مدرسه های سوئد، یک منظره ی کاملن عادی است، بخش قابل توجهی از سالمندان کشور در زیر خط فقر زندگی می کنند، آمار جرم و جنایت و تجاوزات جنسی به صورت انفجارآمیزی افزایش یافته و درگیری های مسلحانه در بسیاری از مناطق مسکونی شهرهای بزرگ که اینک هتا با استفاده از نارنجک و سلاح خودکار صورت می گیرد امنیت شهروندان را به صورت جدی به خطر انداخته است. تقریبن هم زمان با دیدار نخست وزیر سوئد با رییس جمهور آمریک