رد شدن به محتوای اصلی

ترک ها دلیل اصلی شکست بابک بودند

گونتای گئج آلپ:
"ترکان اصلی ترین دلیل شکست بابک بودند. اطلاق آذربایگان به شمال رود ارس، سیاست عثمانی ها بود".


گونتای گئنج آلپ نویسنده و پژوهشگر پانترک که با آثار ادبی و تاریخی در جمهوری باکو شناخته می شود، در گفتگو با یک تارنمای باکویی، به بحث و بررسی ماهیت جنبش "خرمدینان" پرداخت. مترجم کتاب "دوازده قرن سکوت" نوشته ی "ناصر پورپیرار" به زبان ترکی قفقازی، به پرسش هایی درباره ی خیزش ضد اسلامی بابک و هویت این جنبش ملی ایرانی پاسخ داد.

به دلیل اهمیت و تازگی این گفتگو و کمک به شناسایی روندهای اندیشه ورزانه و تاریخی در جمهوری باکو، بخش هایی از این گفتگوی سه بخشی را برای خوانندگان ایرانی ترجمه می کنیم.

توضیح اینکه، عبارت های داخل قلاب برای بهتر فهمیده شدن متن برای خواننده هایی که به اصل آن دسترسی ندارند، از سوی مترجمین افزوده شده است. همچنین، پژوهشگران تاریخ و هویت، نقطه نظرات تکمیلی یا انتقادی و ملاحظات خود را به متن گفتگو و به صورت پی نوشت در پایان آن افزوده اند که دارای اهمیت بسیار است.

• آیا بابک الله پرست بود ؟

بابک یک شخصیت تاریخی است که در ایران و جمهوری جعلی آذربایگان، با دو روایت متفاوت شناخته می شود. وی رهبر و جنگجویی است که در نظر داشت کشوری مستقل برای خود در برابر خلفای اسلامی عباسیان بنیانگزاری کند. [اما بر خلاف تصوری که در جمهوری باکو وجود دارد]، بابک الله پرست نبود. اسولن در آن دوره، اسلام حقیقی در عرصه ی سیاست وجود داشت و عباسیان زیر نام فتح، به اشغال اسلامی کشورهای دیگر و ایجاد امپریالیسم اسلامی سرگرم بودند.


• آیا بابک قهرمان مردم آذربایگان است ؟

مفهوم خلق (مردم) آذربایگان، یک مفهوم مجرد است. [تنها] در دوران کنونی ماست که بیشینه ی قومی در آذربایگان، از ترک ها تشکیل شده است. اگر این موضوع را در نظر بگیریم و به گزشته بر گردیم، بابک خرمدین ترک نبود. هر چند به تاریخ سرزمینی آذربایگان ارتباط دارد، اما به هویت و تبار ترکی ارتباطی ندارد.

اسولن ترکان در زمان بابک در آذربایگان حضور نداشتند. با شکست بابک بود که ترک ها وارد آذربایگان شدند.

کسانی که بابک را شکست دادند، ترکان مزدوری بودند از آسیای مرکزی [به دست خلیفه] به خدمت گرفته شده بودند. آنها پس از شکست جنبش بابک، به کشتار و قتل عام اهالی بومی آذربایگان پرداختند، زیرا قوانین جنگ در آن دوره چنین اقتضا می کرد. قوانینی که البته جنایات جنگی دیگری از سوی ترکان بوده است. این ترکان، سپس ده ها زن و دختر بومی را مورد تجاوز جنسی قرار دادند. یعنی فرزندان حرامزاده ای که پس از شکست بابک زاده شدند، از سوی پدر ترک و از مادر بومی [آذربایگانی] بودند. این نخستین موج ترک ها بود که وارد آذربایگان شد. موج دوم در دوره ی سلجوقی بود که موجودیت ترکان را تقویت کرد.
در آن دوره، اقوامی مانند "تات، تالش، گیلک و کرد"، صاحبان اصلی منطقه [ی آذربایگان] بودند. هتا نخستین حکومت ترکی که در آذربایجان بنیان شد، یعنی دولت ساجی ها (١)، پس از شکست بابک ظاهر شد و متعلق به "اشروسنه" [زادگاه افشین] بود.

• افشین که بود ؟

افشین از ترکان اشروسنه بود (٢). افشین صفتی بود که به شاهزاده های آن دوره در اشروسنه داده می شد. فرماندهان ترکی که با بابک جنگ کردند نیز بسیار بودند." بُغای بزرگ، اشناس و..." همه ترک بودند. بسیاری از اینها باز نگشتند و در آذربایگان ماندگار شدند (٣).

در دوران "هارون الرشید"، جنگجویان مزدور از ترکستان به عراق کنونی گسیل می شدند و خلیفه برای همین منظور سامرا را ساخت (۴). در دوران "مامون" و "معتصم"، این سیل افزایش پیدا کرد و خلیفه ها با زنان ترک ازدواج کردند.


• هدف بابک چه بود ؟

پس از شکست امویان، باورهای پنهان امکان مجال و حضور بیشتری پیدا کردند. با استفاده از این خلع، برخی باورها بر مبنای باورهای دوره ی ساسانی ظهور پیدا کرد. می دانید که منطقه به مدت ۴۵۰ سال زیر اداره ی پارسیان ساسانی بود. حافظه ی تاریخی ۴۵۰ سال در ١۰ سال، یا هتا ١۰۰ یا ٢۰۰ سال زدوده نمی شود. نژاد پرستی اموی، ذهن مردم را نسبت اسلام باز کرده بود. از اینرو بود که خیزش های گوناگونی علیه اشغالگری اسلامی در ایران بر پا شد. در آذربایگان، از سوی "مهرداد" و "بابک" و در مازندران از سوی "مازیار" و دیگران.

• پیوستگی جنبش خرمدین پس از بابک چه ؟

جنبش خردمدینان پس از بابک به پایان نرسید، بلکه ادامه یافت. ادامه ی جنبش نیز برای بار دیگر از سوی ترکان سرکوب شد. خلیفه ترکانی را برای سرکوب جنبش ها، به "آذربایگان، سامسون، ارمنستان و آلبانیای قفقاز" گسیل کرد. بغای بزرگ با یک اردوی ٢۰۰ هزار نفری و ترک زیرک نیز، با سپاهی به همین شمار به آذربایگان فرستاده شدند. این سپاهیان پس از سرکوب و کشتار مردم بومی، در منطقه باقی ماندند (۵).

• آذربایگان پس از شکست بابک ترک شد ؟

همین داده ها کافی است تا بگوییم که جریان ترک شدن آذربایگان، پس از شکست بابک صورت گرفت. بسیاری از سربازان ترکی که به آذربایگان و آلبانیای قفقاز گسیل شدند، در این منطقه ماندگار شده و خانواده تشکیل دادند... (۶).


• اگر بابک پیروز می شد، چه می شد ؟

اگر بابک پیروز می شد، آذربایگان و آناتولی هم ترک نمی شد. بابک به عنوان یک خرمی و مزدکی، تداوم فرهنگ ساسانی بود (٧). اگر از دیدگاه سرنوشت ملی ما (ترکان) به مسئله نگاه کنیم، حضور ما در منطقه به خاطر شکست بابک خرمدین بود. در جمهوری جعلی آذربایگان، رویکرد سیاسی و جهان بینی دار به بابک وجود داشته و دارد. آثاری که در این زمینه تهیه شده است، بار سیاسی و افسانه ای دارند. از آن جمله، رمان بابک خرمدین نوشته ی "جلال برگشاد" که در ایران به چاپ سی اُم رسیده است یا فیلم بابک که فیلم نامه ی آن از سوی "انور محمد خانلی" نوشته شده است. اینها بدون بار علمی هستند و افسانه اند.

• نام بابک چه ؟

ریشه ی نام بابک پارسی است. فرهنگ "دهخدا"، معنی بابک را "آموزش دهنده ی کودک" دانسته است. بابک نام شاهان ساسانی هم بود. "اردشیر بابکان"، نخستین پادشاه ساسانی به این نام بود. در شاهنامه ی فردوسی هم به این نام برخورد می کنیم. بابک هیچ ارتباطی با زبان ترکی ندارد (٨).


• "فاضل مستفا" می گوید اطلاق نام آذربایگان به شمال رود ارس درست نبود، دیدگاه شما چیست ؟

از دید من، این اظهار نظر درست است. نام گزاری آذربایگان برای شمال رود ارس، سیاست عثمانی ها بود. در جنگ جهانی یکم، عثمانی ها می خواستند میان آناتولی و ترکستان (در خاور آسیا)، یک دولت ترکی با مرکزیت تبریز ایجاد کنند که در برگیرنده ی شمال و جنوب ارس باشد.

هنگامی که "نوری پاشا" وارد باکو شد، "خلیل پاشا" و "احسان پاشا" هم زمان وارد تبریز شدند و آنجا را اشغال کردند. برای همین منظور، در قفقاز چند شخصیت ملی وجود داشت، اما در تبریز چنین افرادی [تجزیه طلب] نبودند. فرماندهان ارتش ترک عثمانی، به انتشار نشریه ی ترکی در تبریز و آموزش کادرها [کادر پانترک] اقدام کردند.

هدف این حرکت که در پوشش کزایی "اتحاد اسلام" پیش برده می شد، بنیانگزاری یک دولت مستقل متشکل از شمال و جنوب ارس به نام جمهوری جعلی آذربایگان بود، اما از بدشانسی ما (ترک ها)، عثمانی در جنگ شکست خورد. اگر عثمانی از هم نمی پاشید، پایتخت تبریز بود. هتا یکی از شروط ترک دشمنی متفقین با عثمانی، پایان دادن به اشغال شمال ایران بود (٩).

• آیا در معاهده ی "ترکمنچای"، نامی از آذربایگان نیست ؟
خیر، پیش از ١٩١٨، به شمال رود ارس آذربایگان نمی گفتند. در ترکمنچای هم نامی از آذربایگان نیست (١۰).


پا نوشت:

١- احتمالن منظور حکومت "منکجور" باشد که از یاران افشین بود. افشین پس از شکست بابک، منکجور از اهالی اشروسنه را به حکومت آذربایگان گماشت. وی مدتی پس از آن، یکی از گنجینه های مخفی بابک را یافت، اما به خلیفه صورت نداد و با بغداد در افتاد.

٢- پیرامون اینکه آیا افشین از ترکان اشروسنه بود یا نه، با قاطعیت نمی توان نظر داد. نام پدر افشین کاووس بود که نامی پارسی است. ظاهرن هنگام رسیدن سپاه الله پرستان عرب به اشروسنه، کاووس آماده ی جنگ با آنان می شود و مدت زمانی را برای رسیدن تازیان ستیزه جو گمانه زنی می کند. اما تازیان با راهنمایی افشین، زودتر از موعد به اشروسنه می رسند و کاووس ناچار از تسلیم و اسلام می شود. به این ترتیب، افشین به امارات پدر خود نیز خیانت کرد (نک: دو قرن سکوت).

٣- این فقره نیز درست نمی نماید. سرداران و سپاهیان ترک خلیفه، پیوسته در حال جهان گشایی بودند. برای نمونه، بغای بزرگ پس از فتح آذربایگان به فتح ارمنستان و قفقاز رفت، "تفلیس" را گشود و آتش زد و شهری در قفقاز به نام "متوکلیه" ساخت. سپس به جنگ با رومیان رفت و در اواخر عمر، مسئولیت دیوان "برید" را بر عهده گرفت (نک: دایره المعارف اسلامی). اشناس نیز پس از جنگ با بابک، به آسیای کوچک رفت و در اشغال "کاپادوکیه" و جنگ با رومیان نقش موثر داشت. بر این سیاهیه از غلامان ترک که به سرداری خلفای عرب می رسیدند، باید یکی دیگر به نام "ایتاخ" را افزود. به دید می رسد گئنج آلپ برای ثابت کردن این امر که آذربایگان پس از بابک دوران ترک شدن را آغاز کرد، علاقه مند است بگوید سپاه خلیفه متشکل از غلامان ترک، در آذربایگان باقی ماندند، اما واقعیت این است که این سپاه برای خلیفه لازم بودند و نمی توانستند در یک جا اقامت دائم داشته باشند.

۴- سامرا در دوران معتصم و به دستور وی برای اسکان غلامان ترک ساخته شد. در تواریخ گوناگون آمده است که ترکان در بغداد به اموال و نوامیس مردم تعرض می کردند و مردم بغداد از آنان به تنگ آمده بودند و شکایت هایی چند به معتصم بردند تا اینکه بنای سامرا برای همین منظور گزاشته شد.


۵- این فقره نیز از تلاش های گفتگو شونده برای القای ترک شدن آذربایگان است. خیزش خردمینان پس از اعدام بابک ادامه یافت، اما نه در آذربایگان بلکه در بقیه ی نقاط ایران همچون اصفهان و شهرهای مرکزی ایران. خردمدینان آذربایگان، به دست افشین و ترکان معتصم در همان دوره سلاخی شدند و همانگونه که گئنج آلپ در بخشی از گفتگو می گوید، با گماردن منکجور به فرمانداری آذربایگان از طرف افشین و خلیفه، نیازی به نیروی مهارگر دیگری نبود. دایره المعارف اسلامی می گوید بغای بزرگ گه نود سال عمر کرد، پس از سرکوب بابک، به ارمنستان و قفقاز و آسیای کوچک رفت. گئج آلپ به درستی به گسیل اردو به این مناطق اشاره دارد، اما به نادرستی می گوید که این لشگرکشی برای رویارویی با جنبش خرمدینان بود. هیچ تاریخ نگاری ذکر نکرده است که خبری از این جنبش در سامسون یا ارمنستان بود است.

۶- تلاش گئج آلپ برای ترک سازی آذربایگان، به دوره ی پسا بابک محدود شده است. باید پرسید غلامان ترکی که از آسیای میانه به گفته ی خود وی، به انگیزه ی مزد به بغداد و سپس به سایر سرزمین ها رفته اند، چرا باید به تشکیل خانواده علاقه نشان دهند !! اردویی که همیشه در حال حرکت و اشغالگری بود، چگونه این اجازه را آن هم تنها به ترکان می داد که اتفاقن در آذربایگان ساکن شوند ؟ این تصویر سازی پانترکی، دروغ و جعل تاریخ است. در کتاب های تاریخی نیز، به این مسئله برخورد نکرده ایم و این نتیجه گیری غیرعلمی و مغرضانه و ایران ستیزانه است.


٧- این فرد در هر جا که باید از نام ایران استفاده کند، از لفظ ساسانی نام می برد. این پرهیز از گفتن نام مقدس ایران، در سراسر گفتگوی وی مشهود است. این رویه به دور از علم گرایی و نگاه بی طرفانه است. ساسانی نام حکومتی ایرانی و ملی و بومی بود که اداره ی کشور ایران که ازهمان دوره "ایرانشهر" نامیده می شد را در دست داشت. برای نمونه اگر به بخشی از فرهنگ ایران معاصر بگوییم فرهنگ قاجار یا فرهنگ صفوی و...، به همین مقدار غریب و نادرست است.

٨- از جمله فرازهای شاهنامه که نام بابک در آن دیده می شود، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

نخست از سر بابکان اردشیر
که اندر جهان تازه شد داروگیر

یکی نامه بنوشت پس اردوان
سوی بابک نامور پهلوان

بیامد به ایوان بابک سپاه
هوا شد ز گرد سواران سیاه

چو از دخت بابک بزاد اردشیر
که اشکانیان را بدی دار وگیر


٩- تاریخ نگار نمی تواند نگاه یک جانبه و تک بعدی به مسائل داشته باشد. در اینجا اراده ی مردم آذربایگان کاملن نادیده انگاشته می شود. هتا اگر عثمانی فرونمی پاشید، باز هم مردم آذربایگان و روشنفکران آن گرایشی به این کژاندیشی و کژتابی نداشتند. همانگونه که "شیخ محمد خیابانی" هم زمان با این دوره، نام آذربایگان را به "آزادیستان" دگرش داد. وی با طرح های عثمانی به شدت مخالف بود و وارد جنگ های ترک و ارمنی نیز نشد. در نهایت مدتی از سوی عثمانی ها به "قارص" تبعید گردید.

١۰- پرسش خبرنگار از اینکه "آیا در معاهده ی ترکمنچای نامی از آذربایگان نیست"، نشان دهنده ی ژرفای تحریفات تاریخی و ناآگاه نگاه داشته شدن مردم آران از تاریخ واقعیشان است. در کتاب های درسی به آنها آموزش داده می شود که کشوری نیمه مستقل به نام آذربایگان، از زنجان و همدان تا باکو وجود داشت که روس ها و پارسی ها هر کدام یک بخش از آن را تصاحب کردند و پسین ها بود که بخش شمالی توانست به استقلال خود دست یابد !! اما همچنان تلاش برای تجزیه ی بخش جنوبی ادامه دارد !!!!

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د