رد شدن به محتوای اصلی

اشک ها و لبخندها!


بین اتفاقاتی که در ارتباط با زندگی جوامع کوچک و بزرگ اجتماعات بشری روی می دهند. دست کم دو نوع واکنش متضاد نسبت به آنها وجود دارند. زیرا هر واقعه ای که در جهان رخ می دهد؛ نه صد در صد ناشاد و غمگنانه، و نه صد در صد شادی آور و مثبت است. به همین لحاظ، نوع واکنش های مطرح شده از سوی مردم نسبت به روی دادن هر امری در زندگی آنها، بر اساس چگونگی برداشت ایشان از رویداد مورد نظر، و سود و زیانی که برای آنها خواهد داشت بستگی دارد. بر مبنای این اصل که می گوید:

« هر کسی از ظن خود شد یار من *** وز درون من نجست اسرار من » ؛ تقریبا می توان یقین داشت، که بعضی از رویدادهای اجتماعی، در حالی که برای عده ای منفعت بار می باشند؛ برای برخی دیگر از مردم همان جامعه زیان آور به نظر برسند!

حکایت برخاسته از خرافات اما آموزنده مربوط به خوب یا بد بودن روز « چهار شنبه » ، یکی از نادر دلایلی است؛ که یاری مان می کند. تا درک ما را از مطرح نمودن این مقدمه به وسیله نگارنده روشن نماید. در گذشته های دور، شاید هنوز نیز، بعضی از مردم ما، چهارشنبه ها را باشگون و مبارک بر می شمردند؛ اما تعدادی دیگر از همین مردم، نسبت به آن دیدگاهی منفی داشته، و آن را نحس و نامیمون و زیانبار می دانستند. برداشت های متناقض مردم از خوب یا بد بودن « چهارشنبه » ، ریشه در نوع نگرش غیر منطقی، و برداشت ناصحیح خود آنها، از اتفاقی که در چنین روزی برای شان می افتاده داشته است.


به طور مثال، آن کسی که در یک چهارشنبه ای، چیز ارزشمندی مانند پول و طلا و ….. را گم نموده، یا در آن روز اتفاق ناگوار دیگری برایش پیش آمده است. بدون توجه به درست عمل نکردن خودش برای حفظ نمودن اشیای گرانبهای خویش، و یا باور داشتن به این امر، که امکان بروز اتفاقات ناگوار در زندگی آدمها همیشه وجود دارند. به اشاعه این خرافه در میان مردم دیگر پرداخته، و در این رهگذر، به « چهارشنبه » انگ بد و شوم و بدشگون بودن را زده است. عکس آن نیز صادق است؛ چنانچه افراد دیگری در اجتماع، در یکی از همین « چهارشنبه » ها، چیز گرانبهائی را پیدا کرده بوده اند؛ یا ماجرای مفید و مثبتی برای شان اتفاق افتاده بوده است. در خوب و خوش یمن بودن چهارشنبه، کم ترین شکی ننموده، و آن را به دیگران نیز چنین توصیه می کرده اند: « هر کار مهمی که دارید؛ روزهای چهارشنبه انجام بدهید.

زیرا که در مفید و خوب و خوش یمن بودن این روز، جهت گرفتن تصمیمات مهم برای زندگی شما، هیچ تردیدی وجود ندارد. بلکه صد در صد قابل قبول نیز هست » ؛ آنگاه به خاطر آن که دیدگاه خرافی خودشان را محکم تر هم بکنند. با دروغ بستن به مندرجات منابع دینی ، مانند استناد به گفته یکی از بزرگان دین اسلام از جمله پیامبر و امامان و …. ، در تاکید داشتن به آن یاوه ای که مطرح کرده اند؛ در توصیه شان به همنوعان خویش، به دروغ افزوده که : « امام ….. سفارش کرده، که اگر می خواهیم در امور زندگی مان به نتایج خوبی برسیم؛ باید که کارهای مهم خودمان را، در روزهای چهارشنبه انجام بدهیم. تا بهترین نتیجه را از آن بگیریم !


شاید که چنین روش هائی( خرافه پروری و تعمیم دادن آن در کل اجتماع ) ، در قرن های پیش یا در دهه های گذشته می توانسته اند؛ در نوع نگرش مردم جهان به فلسفه اصلی زندگی ایشان، دارای تاثیرات قانع کننده ای بوده باشند. اما اکنون، آنچه که در پیرامون بشر امروزی می گذرد؛ بر پایه دیدگاه های منطقی مردم دنیا، نسبت به همه اموری است که آگاهانه درون اجتماع انجام می دهند؛ توجه اساسی به دلائل محکم علمی پدید آورنده همه چیز، و نیز استدلال های برخاسته از میزان درک و فهم ایشان، از مفاهیم رویدادهای موجود در کلیت زندگی آنها، بر پایه امکانات علمی و کاملا منطقی شکل گرفته اند. با پول پیدا کردن فردی در روز چهارشنبه، و یا پول گم کردن شخصی دیگر در این روز، نمی توان مارک خوب یا بد بودن را، بر روی « چهارشنبه » زد. به همین خاطر است؛ که در رخ دادن یک رویداد در میان افراد مختلف، عده ای شاد می شوند و لبخند می زنند؛ اما افراد دیگری نیز هستند؛ که از اتفاق افتادن همان رویداد، چنان غمگین گشته و اشک می ریزند. که گوئی بدترین واقعه حزن انگیزی را در زندگی خویش تجربه می کنند!

وقتی که عقل سلیم و شعور منطقی و بینش روشن آدم های این دنیا به مرخصی می روند؛ چه بخواهند و چه نخواهند؛ جای آنها را، بی خردی محض، ادراک ناصحیح از آنچه که به وقوع می پیوندد؛ و نیز کور بودن باطن شان می گیرند. که در چنین شرایطی هرگز نمی توانند سره از ناسره ، و راه از چاه را تشخیص بدهند. تا جائی که درک حقیقت از غیر حقیقی، راست از دروغ، و سایر تضادهای درون اجتماع را، برای آنان دشوار می گرداند !


در این مقطع زمانی در این دنیای بزرگ، آنچه که در جای جای جهان رخ می دهد؛ بیش از هر مورد دیگری، بستگی زیادی به مسایل بین المللی، و تاثیرات مثبت و منفی آن بر ماجراهائی دارد؛ که عاملان به آن، نه فقط به دنبال استفاده های مادی برای خودشان می باشند. بلکه با رساندن زیان های فراوان به مردم گیتی، همان مقدار اندک از سودی که طبیعت به مردمان عادی جهان می رساند را نیز، متعلق خویش می دانند. و در این رابطه تلاش زیادی می کنند؛ تا همان منفعت جزئی و ناچیز را هم از چنگ آنها در بیاورند. بارزترین چهره های چنین سودجوئی هائی در دنیای امروز، مسؤلان رژیم ظالم و خودکامه جمهوری بری از عدالت رژیم بی ارزش و جلاد آخوندی هستند. که کم ترین شائبه ای از صفات والای آدم های رسیده به درجه انسانیت در وجود منفورشان نیست!

آنچه که بیش از هر مورد دیگری، نهاد اهریمنی آنها را در خود گرفته است؛ تمام موارد منفی و تنفر برانگیزی هستند؛ که میزان نفرت مردم از خودشان را، در نهایت بی خردی و بی پروائی نادیده می گیرند؛ و از آن زمانی واهمه ندارند؛ که نه فقط غیر خودی ها و مردم عادی مملکت، بلکه تعدادی از خودی های شان نیز، در چنان انزجاری از کنش های سران ستمگر حکومت شان می باشند؛ که در انتظار هر چه زودتر سرنگون شدن این حاکمیت جهنمی هستند. دکتر مسعود گودرزی نماینده و وکیل مردم ممسنی در مجلس آخوندی، که بسیار بی پروا و در وضوح کامل، هم به رهبر قدرت پرست انقلاب، هم به رؤسای سه قوه رژیم، هم به بانک مرکزی، و هم به سایر دست اندرکاران این حاکمیت دزد و شرور و فاسد و بدنهاد، اولتیماتوم داده و با آنها اتمام حجت نموده است. که چیزی به پایان عمر دیکتاتوری اسلامی شان باقی نمانده است!

وی از این شخصیت ها می پرسد: آیا اینهمه فساد که بر بدنه کشور چسبیده را نمی بینند؟ آیا از رقم های نجومی فقر و اعتیاد و فحشا در مملکت اطلاع دارند؟ آیا از دزدی سه هزار میلیاردی، که به دستگاه حاکمه در کشور نسبت داده می شود چیزی به گوش آنها رسیده است؟!


وقتی به این مسایل می اندیشیم؛ و وقتی که خبرهای تکان دهنده ای در مورد تجاوزات گروهی به زنان و دختران ایران را می شنویم. به خودمان می گوئیم: « این که خودی های درون حاکمیت استبدادی جمهوری ننگین اسلامی، در ارتباط با رویداهائی که آبروی همگی شان را نشانه گرفته با هم در می افتند؛ لبخند رضایت را بر لب های مخالفان این حکومت دیکتاتوری می نشاند. موقعی که به موارد درگیری میان آنها می نگریم؛ و با تعقل به چنین کژی هائی در میهن مان آگاهی می یابیم. خواسته و ناخواسته اشک مان جاری می شود. و باز برای هزارمین بار، این حقیقت بسیار تلخ در منظرمان جان می گیرد؛ که کفه ترازوی لبخندهای مان سنگین تر است یا اشک های ما؟

اما حقیقت امر این است: چنانچه با بصیرت به عنوان های شادی آور، و یا موارد حزن انگیز بنگریم. هیچ تردیدی باقی نمی ماند؛ تا زمانی که این اشرار اشغالگر در ایران حضور دارند. « اشک ها و لبخندهای مان » ، بر پایه هیچ واقعیتی استوار نیستند. زیرا نزدیک به چهل سال از پایان یافتن موارد شادمانی آور در میان ما گذشته است. و به همین مدت طولانی نیز، هر کجا که لب هائی خندیدن را فراموش کرده اند. گلوهای ما به بغض کردن و چشمان مان به گریستن مشغول گشته اند. از اینرو، ناگزیریم که به خودمان بقبولانیم؛ که نه اشک های مان را باور داشته باشیم. و نه لبخندهای خویش را، زیرا تا وقتی که در کوره های هالوکاست اسلامی می سوزیم. چنان شرری بر جسم و جان و روح و روان مان می افتد؛ که پیش از اقدام به گریستن یا خندیدن، خاکستری بیش از وجودمان باقی نمی ماند!

محترم مومنی

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د