رد شدن به محتوای اصلی

پروژه ی معراج رژیم، پروژه ی تداوم خیانت هاست


کرمانشاه و صدها شهر و روستای کوچک و بزرگ دیگر را زمین لرزه با خاک یکسان کرد. غضب خدا بود !! آخوندها گفتند از بس آدم های بدی بودید، الله برایتان عذاب فرستاده. مردم نمی فهمیدند یعنی چه، تا اینکه الله که از این بابت دری را ز حکمت بسته و دیوارها را روی سر مردم خراب کرده بود، ز رحمت بی منتهای خویش و باز هم این بار از آستین دستگاه دین فروشی آخوندی، رحمت خود را به مردم مومن و انقلابی عرضه کرد:

"مشارکت در ساخت خشت طلا برای گور استخوان های پوسیده ی عمام اوسین (اوغ) !!" 

شاید خیلی ها حرصشان بگیرد امروز که مردم ایران در زیر فشارهای بی سابقه ی اقتصادی و تحمیلی و البته ساختگی و عمدی رژیم هستند، چگونه رژیم همچنان می تواند بر تن زخمی مردم این چنین تازیانه های اعتقاد و ایمان را وارد سازد. شاید این دسته از افرادی که از این رویکرد رژیم حرصضان می گیرد، به یک نکته اسلن دقت نمی کنند و آن اینکه:

"دقیقن به هنگام بلا و مصیبت است که مردم ساده دل و ترسیده و مغزشویی شده، به دامان دین و موهومات پناه می برند".

یعنی دقیقن مردم به همان کسانی پناه می برند که تا دیروز به آنها ستم می کرده اند !! این روان شناسی انسان کودک است. کودکی که مادر خود را از خود خشمگین می بیند و از برای این، احساس امنیت نمی کند و به آغوش همان مادر پناهنده می شود تا ترحم و یا مهربانی مادر را از نو به خود جلب کند. هازمان دین زده، مردم الله زده و دین پناه، هازمان و افرادی کودک هستند که هنوز به بلوغ و شعور لازم نرسیده اند. این چنین موجوداتی، اگر خوبی آنها را هم بخواهی اما رنگ و لعاب دینی نداشته باشد، آن را پس می زنند و یا هتا ممکنست نانت را بخورند و توی صورتت تف کنند. این مردم هزاران سال است اینگونه کرده اند و باز هم خواهند کرد.

اگر می خواهیم خانه هایی امن داشته باشیم که با چندرغاز ریشتر بر سرمان آوار نگردد، راهش رویکرد مهندسی و نظارت نیست، باور کنید یا نه، راه آن ریشه کن کردن دین و خرافه و موهوم پرستی است، چرا که با این کار، چشم واقعیت بین انسان باز می شود. چشم ها را باز کنید، چراغی بیفروزید، تا بدینسان با تاریکی پیکار کرده باشید. دین را از بن و ریشه هدف انتقادهای سخت و خشن و بی رحمانه قرار دهید و پلشتی و دروغ دکان دارانش را رسوای خاص و عام کنید. بگزارید واپسین نسلی باشیم که بگوید:

"از ما که گزشت !!"





روز ملی آخوندکشان را به خاطر بسپار...

همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د