رد شدن به محتوای اصلی
دمکراسی یک مفهوم سیاسی اجتماعی است که متوجه بیشینه ی دیدگاه ها و آرای هازمان (جامعه) است. در یک سامانه ی دمکراتیک، کشور بنا بر اصولی اداره می شود که خواست بیشتر مردم باشد؛ در این میان، خواست بیشینه ی مردم آن جامعه نمی تواند منکر و نفی کننده ی "حقوق کمینه ها" و "اصول بنیادی حقوق بشر" باشد. این بدان معناست که اگر هازمانی توانست به دمکراسی برسد و سپس خواست تا از راه دمکراتیک یعنی قدرت برتر بیشینه ی توده ی مردم، حقوق کمینه های گوناگون آن هازمان را لگد مال کرده و یا نادیده بگیرد، چنین امکانی وجود ندارد.

پس همان گونه که یک جامعه ی باز به دمکراسی می رسد، دمکراسی باید تعهد قانونی و اجرایی پیدا کند که "اصول یک جامعه ی آزاد" همچنان ارجمند شمرده شوند؛ یعنی اگر بیشتر مردم خواستار آن باشند که حکم اعدام یا سنگسار یا سرکوب همجنسگرایان وجود داشته باشد، چنین رفتاری اعمال نخواهد شد و هتا واروونه ی آن، یک سامانه ی مردم سالار که نمی تواند به آزادی های فردی و اجتماعی بی تفاوت باشد یا در جهت برقراری آنها منفعل و ناکارآمد باشد، تضمین نماید که کمینه های اجتماعی همچنان به موجودیت و کنشگری خود ادامه می دهند و در واقع بقا و رشد آنها را تضمین و پشتیبانی کند.

در غیر این صورت یعنی دمکراسی پلاستیکی و ظاهری بدون توجه به حقوق کمینه ی هازمان، تبدیل به یک "دیکتاتوری توده" می گردد.

دمکراسی به شوند آنکه مردم سالاری را اصل قرار می دهد و اصول آزادی و حقوق بشر را همچون دو بال خود در دید می گیرد، به مردم یک کشور اجازه می دهد که ضمن برخورداری از آزادی فعالیت های متضاد و یا متناقض و رقابت گونه، هر یک به راه خود ادامه دهند تا اینکه مردم تصمیم بگیرند کدام جریان بتواند به قدرت کارکردی یعنی به جایگاه تشکیل دولت برسد.

باید بدین نکته نیز اشاره کرد که دولت برابر با حکومت نیست؛ بلکه، حکومت متشکل از سه نهاد اصلی "اجرایی، قانون گزاری و دادگستری" می باشد که هر یک مستقل از یکدیگر بوده و در چارچوب قانون با یکدیگر برهمکنش دارند و از اینرو در امور یکدیگر دخالت نمی کنند.

اکنون با دانستن اصول ابتدایی بالا که شوربختانه تفکیک ساده ی آنها از سوی بسیاری از مردم غفلت ورزی شده است، چگونه می توان یک رژیم سیاسی همچون جمهوری اسلامی را حکومتی دمکراتیک خواند ؟ این تجانس آن اندازه ابلهانه و مسخره است که در نخستین نگاه، توجه ها به دیکتاتور مادام العمر رژیم یعنی ولی فقیه جمهوری اسلامی جلب می شود که بدون رای مردم و بر خلاف خواست و اراده ی بیشینه ی هازمان ایرانی، برای بیش از دو دهه است که بر اریکه ی قدرت مطلقه ی ایران تکیه زده و در همه ی امور و شئونات کشور دخالت مستقیم می کند.

با این دمو قراضه ی فرمایشی که با ظاهری بزک کرده اکنون از راه رسانه های مهجور مانده ی عریض و طویلش، خود را به روز رسانی می کند، ایران نمی تواند گام در مسیر آزادی بگزارد و نخستین طلیعه های آزادی در ایران، نه با برقراری به اصطلاح دمکراسی در قالب رژیم کنونی، که از راه سرنگونی تمامیت ولایت فقیه میسر است. آن کس که با ظاهرهای "روشنفکری دینی" (پهن خوشبو) و اصلاحات و دیگر خیمه شب بازی های رژیم، خود را فرد یا نهادی دمکراتیک جا می زند و هتا همچون تریتا و هوشنگ امیر احمدی کزا با بستن فکل کراوات قصد دارد خود را فردی دمکرات جلوه دهد، همگی از دم دروغ های نخ نما و اپوزوسیون های جا انداز و پلاستیکی ایی هستند که برای به انحراف کشیدن مبارزان و اپوزوسیون واقعی و برانداز شکل گرفته اند.


در دموقراضه، کانکس های ۲.۵ ملیونی یک شبه به ۴ ملیون افزایش می یابند تا سودجویی نهادهای سرمایه دار و افراد فرصت جویش که به خوبی در این دموقراضه جا خوش کرده اند، تامین شود. رژیم نیز هیچ تلاشی برای جلوگیری از این روند نمی کند، زیرا خود عامل ایحاد مصیبت و بدبختی مردم از ریشه و اساس است و در این موارد نیز ذینفع.

روزگاری که در دولت آیت الله مردار هاشمی رفنسجانی، فردی به جرم پوشیدن آستین کوتاه تازیانه می خورد و همه ی آهنگ ها و موسیقی ها نه تنها حرام بلکه ممنوع بوده و مشمول جرم و اجرای حد اسلامی می شدند، اکنون رژیم با آوردن خواننده های دست پرورده ی خود در تلوزیون اشغالی، تلاش دارد تا ظاهری فریبنده و دمکراسی نما به مردم نشان دهد و با این کار با یک پوست اندازی سخت و تدریجی، بقای خود را تضمین کند. حال آنکه میان ما مردم ستمدیده ی ایران و رژیم جمهوری اسلامی، "یک دریا خون" موج می زند و نه می توانیم جنایت های سالیان سال این رژیم را فراموش کنیم و نه از برای تعهد به میهن و آزادی کشور، می توانیم این همه جنایات را ببخشیم.


همانگونه که شاهزاده ی عزیز میهن نیز گفته است، نافرمانی مدنی و بی تفاوت نبودن نسبت به سرنوشت خود و آینده ی میهن و فرزندانمان، تنها راهکار اصلی مبارزه با توحش ولایت فقیه است. ما این رژیم را برخواهیم انداخت و تاکنون بسیار به آن آسیب وارد کرده ایم. به گفته ی زنده یاد شاهپور بختیار، "ایران هرگز نمی میرد" و "تنها دوای درد ایران، هر چه قدر سخت باشد، هر چه قدر دشوار باشد و هر چه قدر ما ناپخته باشیم، دمکراسی است".

همین جستار در تریبون زمانه

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د