رد شدن به محتوای اصلی

ای دیکتاتور... رضا خان میر پنج، زمین خوار بزرگ...

ای دیکتاتور !! ای زمین‌ خوارِ دزد... در خرابه‌ ها چه می‌ کنی ؟
در این بیابان‌ ها در پی چه هستی ؟
از بام تا شام برای چه به پروژه‌ ها سرکشی می‌ کنی ؟


برو با ثروت ملیونیت خوش بگزران و شاهانه زندگی کن... برو به سفر فرنگ...
برو همانند دیگران به نیس و ونیز و پاریس و سن پترزبورق...
اگر پولش را نداری از روسه وام بگیر...
یا برو و بنشین در دربار و حرمسرایت به بزم و طرب روزگار بگزران...

چرا از راحت و آسایش خود گزشته ای و همواره یک پایت در جاده ی شمال برای پیگیری ساخت تونل‌ ها، یک پایت در کارخانه‌ ها و مراکز صنعتی است و روز دیگر در بیابان‌ ها برای ساخت جاده و چشمت در امتداد خط آهن سراسری دو دو می‌ زند ؟ و پای دیگرت در پادگان‌ ها برای سامان دادن به ارتش ؟؟!!

دیکتاتور... همین که پایت را از کشورت بیرون بگزاری این مردم شروع می‌ کنند به گفتگو درباره ی دزدی‌ ها و زمین‌ خواری‌ ها و خوش‌ گزرانی‌ هایی که با ثروت‌ هایشان کرده ای...

برای چه ماهی یک‌ بار به مازندران مالاریازده می‌ روی ؟ تو را به پر کردن گنداب‌ ها و تالاب‌ های مالاریاخیز چه کار ؟
همینکه پسرت بر تخت بنشیند، همگان به گپ زدن درباره ی چنبره ات بر زمین‌ های بهشت‌ آسای مازندران می‌ پردازند و اسلن یادشان می‌ رود که آن دیار، سراسر بیماری بود که البرز چون دژی استوار محصورش کرده بود و راهی به تهران نداشت. چه کسی اهمیت می‌ دهد درآنجا چند کارخانه‌ء نساجی و قند و چای و پارچه‌ بافی باشد یا نباشد ؟ برای که مهم است که فرزندان ایلات ترکمن در گرگان سواد بیاموزند یا نیاموزند ؟! ولی همگان از ویلاهایت و املاکت در تبرستان سخن‌ ها خواهند راند و زندگی اشرافیت تا سال ها لقلقه ی زبان این مردم خواهد شد.


دیکتاتور... خود را برای چه کسی خسته می کنی ؟؟ می بینی هنوز پنجاه سالت نشده، ولی همانند هشتاد ساله‌ ها شده ای !! برای چه در بیست و چار ساعت، تنها چار ساعت استراحت می کنی ؟
مگر نمی دانی اینجا ایران زمین است و هر که بخواهد میهنش را آباد کند، خانه‌ اش ویران می‌ شود ؟
این مردم به گور تو نیز رحم نخواهند کرد. برو در کاخ بنشین و بگو نوازندگان برایت بنوازند که ساز دنیا بس ناکوک است...

با غم و اندوره بسیار، پیشکش به پادشاه ایران سازمان اعلا حضرت رضا شاه بزرگ، پدر ایران نوین

همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د