رد شدن به محتوای اصلی

خواهری از جنس ابریشم

درآمدی کوتاه بر غبارشویی از چهره ی زخم خورده ی تاریخ ایران و سیر نرم ابریشم در سیاست و امنیت ایران.
این جستار اشاره ای است کوچک به روابط سیاسی و اقتصادی ابرقدرت های زمانه که اگر خوب دقت شود، با امروز هیچ فرقی نداشته است.


پیکره ی ایران بزرگ را شریانی اقتصادی تغذیه می نمود که از چین آغاز و به نیمروز آسیا رفته و از سمرقند و بخارا گزشته و به مرو و نیشابور، گرگان و زنجان و تبریز و اردبیل می رسید و تا بیزانس، مسر و شمال آفریقا امتداد می یافت. اصطلاح “جاده ی ابریشم” را برای نخستین بار جغرافی دان آلمانی “فردیناند ریختوفن” بر آن نهاد. شاهرگی که نه تنها آسیا و اروپا و آفریقا را به هم پیوند می داد، بلکه جهانگیری پارس را در قلب این شاهرگ اقتصادی و امنیتی در خود داشت.

جاده ی ابریشم راهی تازه نبود و در جهانگیری ایران، همان راه کهن شاهی بود که در فرای مرزها از خاور تا باختر به جاده هایی می پیوست که راه شاهی بخشی از آن به شمار می رفت. چین که به تولید مهوری ابریشم نامور شده است، در همسایگی جهانگیری پارس بود و این کالا تا ۱۷ سده از این شاهراه می گزشت. نقش ابریشم برای هر سه کشور چین، ایران و بیزانس، هم عامل اقتصادی بود و هم عامل امنیتی بود. برای ایران ساسانی، کپه ی امنیتی آن بیشتر سنگینی می کرد، چرا که ارزش ابریشم در بیزانس یا روم خاوری از زر و سنگ های گرانبها بیشتر بود و ایران تلاش می کرد تا کار مهار و فشار بر بیزانس را از راه مهار ابریشم انجام دهد.

در روزگار صفوی و تنها در کاشان، ۳۰ کارگاه ابریشم بافی بود، در آران ۱۰۰۰ تن ابریشم باف وجود داشتند. ابریشم باری از پیشرفت های صنایع ایران بود و فردوسی بزرگ درباره ی اختراع ابریشم به دست جمشید، می سراید:

از کتان و ابریشم و موی قز
قصب کرد پرمایه دیبا و خز

جاده ی ابریشم دژ بزرگ بخارا را درمی نوردید و پنبه و آلو که از مهم ترین فراورده های کشاورزی آنجا هستند را با خود به دیگر جاها می برد. نام بخارا که نامی است باستانی، از واژه ی ویهارای سانسکریتی گرفته شده است که نام ستایشگاه های بوداست و بخارای فرارودان که افراسیاب از دل استوره های ایرانی آن را بنیان گزاشته است، از کانون های دانش و ادب پارسی و پاییتخت ایران سامانی بود و اکنون با سیاست های پارسی ستیزی ازبکستان دست و پنجه نرم می کند.

باد که از سوی بخارا به من آید با بوی گل و مشک و نسیم سمن آید
ابوسعید ابوالخیر

در تاشکند ویرانه های زمین لرزه ی ۱۹۶۶ میلادی از یادگارهای تاریخی جاده ی ابریشم را می توان همچنان دید. شهر آفتاب خجند در کرانه ی رودخانه ی سیردریا یکی دیگر از شهرهای بر سر راه بوده است و این همان مرز ایران و توران است که به دستور پیروز پور یزدگر ساخته شد.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د