رد شدن به محتوای اصلی

دهقان فداکار دیگه کیه ؟؟

"دهقان فداکار دیگه کیه مامان ؟"، این پیام تلخ و برجسته ی کاریکاتور زیر هست:


وقتی فرزندی از مادرش این رو می پرسه، دلم هُری پایین می ریزه و انگار شبیخون فرهنگی زده ایم و آفت قهرمانان پوشالی و توهمی توی تلوزیون، یک پرده ی زخیم و کلفت روی چشم بچه ها کشیدند و اونها واقعیت ها و خاطرات ما را نمی بینند. نباید تقصیر را گردن ماهواره ها و فیلم ها انداخت، آنها قطعن بسیار پیام های خوب و سودمندی هم دارند. تقصیر کار، همیشه از کم کاری و منفعل بودن خود ماست. آنها قوی نیستند، ما ضعیفیم و برای همین ضعفمان هست که همیشه انگشت گناهکاری را به سوی دیگران نشانه رفتیم.

دهقان فداکار که هتا به هنگام یادداشت نامش در همان سی چهل سال پیش هم اشتباه کرده بودند، آدم ساده ای بود که با یک اقدام ساده اما با کمال دغدغه و مسئولیت، توانست جان ده ها انسان را نجات بده. برای او که دیگه تبدیل به خاطره ی بزرگی از کودکی ما و خاطره ی جاودانه و برجسته و در عین حال کوچکی در تاریخ سرزمین ما شده، دیگر چه مهم است که برایش بنویسیم و به یادش بیفتیم یا نیفتیم !! کدام مسئول یا فرد با وجدانی در تمام این سال ها دلش از تنگدستی او و خانواده اش به درد آمده بود و یا توانسته بوده باشد شرایط زندگیش را بهبود بخشیده باشد ؟!

حاجوی یا خواجوی مهربان، با ۷۰۰ هزار تومان دریافتی که ۳۰۰ هزار تومانش را بانک همان آغاز کار به این دلیل برمی داشت که ناکسی را ضمانت کرده بوده و او از پرداخت قسط هایش تفره رفته و در واقع با ۴۰۰ هزار تومان زندگانی می گزرانده، هیچ گلگی از بابت مردم ندارد، باز هم پیش می آمد، او فداکاری می کرد. او شخصیتش این بود و قهرمان داستان های کودکی من، هرگز بل و سباستین ها نبودند، "دهقان فداکار" بود.

چهره در خاک کشید و از نامردمی مردمش دلش سخت گرفته بود و این روزهای سخت در آن سرزمین سرسخت را با چه اندیشه و احساسی می گزراند، هر چه بود، برای او تمام شد. برای ما نیز تمام می شود و ما باز هم قهرمان های خود را می کشیم و سپس دوباره یادی از فداکاری هایشان می کنیم. هر چند که قهرمان پروری از این دست، بسیار کم در این کشور الله زده ی تنگ چشم رخ داده اند و آنچه که انجام شده، بیشتر قهرمان پروری از نوع مرده یا با دستور کار سیاسی و امنیتی بوده است تا اخلاقی و فرهنگی و انسانی. از اینها گزشته، قهرمانی که فقط یک نام و نشان خالیست و ثمری جز خودش ندارد و سپس نادیده گرفته می شود، به حال خود رها می شود تا فراموش شود، به چه کار چه کسی می آید ؟

خوبی زمین اینست که هر چیز نو و تازه ای یک روز می پوسد و می میرد و امید آنکه ساخته و پاخته های این چنین ذهنیت ویرانگر و ناسپاسی نیز سرانجام در روان جان ما بپوسد و روزگاری آغاز شود که زندگیش هم تراز پویندگیش معنا شود و هیچ کس را نه از ریشه قلم بزند و نه به وقت بی نیازی به فراموشی سپارد.

او که رفت، پیامی جز این برای من نداشت: "این نیز بگزرد...".


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د