رد شدن به محتوای اصلی

قتل وبلاگ نویس ایرانی امید رضا میر صیافی در زندان رژیم

"امید رضا میر صیافی" ۲۸ ساله و نویسنده ی وبلاگ روزنگار، در روز چارشنبه ۲۸ اسپند ماه برابر با ۱۸ مارچ جان خود را در زندان اوین از دست داد.


میر صیافی تنها به جرم ابراز عقاید خود در وبلاگ روزانه اش، به دو سال و نیم زندان محکوم شده بود. بر اساس گزارش یک پزشک زندانی (حسام فیروزی)، میرصیافی با وضع بسیار وخیم جسمی به بهداری زندان منتقل شد، اما مسئولین زندان بر خلاف هشدار و در خواست پزشک فیروزی، از درمان و انتقال او به بیمارستان خودداری کردند و عملن موجبات مرگ زود هنگام او را فراهم آوردند.

امید رضا میر صیافی فعال فرهنگی و وبلاگ‌ نویس ایرانی بود که از سوی دادگاه انقلاب رژیم به اتهام توهین به سید روح‌ الله خمینی حرامزاده و سید علی خامنه‌ ای به دو سال زندان محکوم گردید و درزندان اوین و در سن ۲۸ سالگی کشته شد.


امید رضا میر صیافی متولد ۱۲ مرداد ۱۳۵۹ نویسنده ی وبلاگ "روزنگار" و تهیه کننده ی مقاله در زمینه ی هنر، موسیقی و گفتگو با هنرمندان برای رادیو زمانه و همچنین برنامه ی "سیری در ادبیات آهنگین ایران" بود. برنامه‌ ای که به وسیله ی تورج نگهبان تهیه و از راه شبکه‌ های ماهواره‌ ای پخش می‌ شد. امید رضا همچنین پیشینه ی همکاری با "روزنامه ی جوان" (٢٠٠۵ تا ٢٠٠۶)، "روزنامه ی آینده ی نو" (٢٠٠٧)، "رادیو هم صدا در سوئد" (٢٠٠۴ تا ٢٠٠۶)، "رادیو زمانه" (٢٠٠٧) و "تارنمای هنر و موسیقی" (٢٠٠۴ تا ٢٠٠٧) را در کارنامه ی کاری خود داشت.

وی به‌ دلیل مطالبی که در وبلاگ "روزنگار" (بایگانی وبلاگ) منتشر ساخته بود، در ۳ اردی بهشت ۱۳۸۷ دستگیر و پس از طی ۴۱ روز بازداشت با وثیقه ی ۱۰۰ ملیون تومانی آزاد گردید. وی در آبان همان سال از سوی دادگاه انقلاب رژیم به اتهام فعالیت تبلیغی علیه رژیم به شش ماه زندان و به اتهام توهین به دیکتاتور پیشین و کنونی جمهوری اسلامی به دو سال زندان محکوم گردید.

وی در ۲۸ اسپند ماه ۱۳۸۷ در زندان اوین و در سن ۲۸ سالگی کشته شد. "مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران" علت درگزشت وی را "فشار روانی و جلوگیری از کمک‌ های پزشکی" اعلام کردند.

سازمان گزارشگران بدون مرز یک هفته پس از درگزشت وی، با انتشار بیانیه‌ ای اعلام کرد:

"بنا بر اطلاعاتی که ما بدست آورده‌ ایم، تناقضات و نشانه‌ های اهمال‌ کاری جدی میان اسناد رسمی "بازداشتگاه اوین" و "بیمارستان لقمان حکیم" و "پزشکی قانونی" درباره ی ساعت انتقال به بیمارستان و ساعت فوت وجود دارد. ما معتقدیم که گزارشگر ویژه ی سازمان ملل در امور آزادی عقیده و بیان و گزارشگر ویژه در امور کشتارهای فراقضایی، باید در نخستین فرصت ممکن به ایران بروند تا درباره ی این پرونده تحقیق کنند".

به گفته ی این سازمان جهانی، گزارش‌ ها حاکی از قتل وی در زندان است. به گفته ی گزارشگران بدون مرز، همچنین مقامات زندان درخواست کالبد شکافی که از سوی وکیل او مطرح شده بود را رد کرده و پیکرش را بی درنگ دفن کردند.

برادر وی نیز وضعیت پیکر او را اینگونه توصیف می‌ کند:

"ما صبح فردایی که خبردار شدیم، رفتیم برای شناسایی جسد، من خودم جسد را دیدم، گوش سمت چپ خونریزی شدید داشت، بینیش پر از لخته‌ های خون بود، صورتش کبود بود، پشت کتف‌ ها کبود بود و پشت کمر و ظاهرن قسمت پشت گوش آن قسمت، جمجمه شکستگی هم داشته، طوری که آن ملافه‌ای که جسد را پیچیده بودند، کاملن خونی شده بود، قسمت زیر سر. بعد آنجا جسد را به ما تحویل دادند، فرستادیم پزشکی قانونی کهریزک، چهار ساعت طول کشید، ظاهرن کالبد شکافی انجام شد به ما توضیح خاصی ندادند. یک فرمی به ما داده شد که داخلش توضیحاتی خواسته بودند از سوابق بیماری امید که ما همه را رد کردیم، ایشان نه بیمار بود نه معتاد بود و نه هیچی. بعدش یک قسمتی نوشته بود که آیا شما شکایتی دارید ؟ من هم نوشتم که بله. البته افرادی آنجا بودند می‌ گفتند که اگر بنویسید شکایت دارید جسد را ممکن است تحویلتان ندهند. من هم آنجا گفتم که اسلن جسد را نمی‌ خواهم تحویل بدهند و جسد امید به چه درد من می‌خورد ؟ من نوشتم ما شکایت داریم، مسئولین زندان اوین مقصر هستند، این قتل مشکوک است و باید پیگیری شود و امضا کردم. بعد از چهار ساعت جسد را برای تدفین به ما تحویل دادند موقعی هم که داشتند پیکر پاکش را شستشو می‌ دادند، هنوز گوشش داشت خونریزی می‌ کرد. در حالی که اینها به ما گفته بودند که ایشان قرص خورده، فشارش افت کرده و فوت کرده در حالی که کسی که فشارش افت کنه، پدر من سی سال بهیار بیمارستان سینا بوده، چنین چیزی نمی‌ تواند صحت داشته باشد و ایشان قطعن کتک خورده، این را مطمئن هستم".

سرکردگان رژیم تاکنون رسمن در مورد مرگ امید رضا میر صیافی اظهار نظر نکرده و به درخواست تحقیقات درباره ی مرگ وی پاسخ نداده اند.

همین جستار در ایران گلوبال

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د