رد شدن به محتوای اصلی

سالروز قتل و زنده سوزی "فرخنده ملکزاده" به جرم توهین به نجاست قرآن

چار سال پیش، زنی جوان با چهره ای خونین و پای برهنه رو به دوربین گوشی های اوغانان الله پرست کابل در مسجد "شاه دو شمشیره"، تلاش می کرد چیزهایی بگوید، اما صدای ظریف و لرزان او در همهمه ای که آخوندها واوباش الله پرست به راه انداخته بودند شنیده نمی شد و تنها مشت و لگد بود که از هر سو به سر و صورتش هواله می شد. برخی دست بر اندامش می کشیدند و تلاش می کردند تا در واپسین لحظات عمرش، از اندامی که اکنون با فریاد آخوند اسلامی حلال گشته بود، بهره کشی جنسی کنند و شماری دیگر از مردم الله زده ی دیگر، الله اکبر گویان با چوب و سنگ بر سر و رویش می کوفتن. صدای فرخنده اما اکنون، پس از مرگش نه تنها به گوش شهروندان کابل، که به گوش همه ی جهانیان رسیده است. صدای لرزانی که تکرار می کرد: "من بی گناهم".


فرخنده دختر ۲۷ ساله ی افغان، بامداد روز ۲۸ اسپند ماه از خانه ی خود در کابل خارج شد و ساعاتی پس از آن، خانواده اش پیکر بی جان او را در حالی که از سوی اوباش الله پرست تکه پاره و سوزانده شده بود، تحویل گرفتند. بنا بر روایت های موجود، گویا فرخنده در بامداد روز این رویداد تروریستی، با آخوند دعا نویسی در حوالی مسجدی به نام شاه دو شمشیره، مشاجره ی لفظی پیدا می کند و به اعتراض، کاغذی را که دعانویس بر روی آن دعا و تلسم خویش را نوشته بوده، به داخل آتش می افکند. آخوند دعانویس که کار و کسب خویش را در خطر می بیند، به میان مردم شتافته و به دروغ فریاد می زند که این زن قرآن شریف را به آتش کشیده است !! هر چند آنچه که این آخوند محمدی به عنوان تلسم و جادو بر روی آن تکه کاغذ نوشته بود، همگی برگرفته از دری وری ها قرآنی بوده است.

با فریادهای آخوند دعا نویس، توده های کالانعام و اوباش الله پرست، به گرد فرخنده حلقه می زنند، مرتد و مزدور آمریکا می خوانندش و هتا بدون بررسی درباره ی ادعای  آخوند الله فروش و پیش از آنکه فرخنده فرصت دفاع از خویش را بیابد، او را زیر مشت و لگد خود گرفته و تا حد مرگ کتک می زنند، سپس پیکر نیمه جانش را زیر چرخ های خودرو انداخته و بارها از روی جسم بی جانش رد می شوند و در پایان برای اینکه مطمئن شوند که کرار مقدسشان مورد قبول الله حرامزاده قرار گرفته و کارشان را به تمامی به انجام رسانده اند، جنازه ی فرخنده را به آتش می کشند.



تصاویر و ویدیوهای فاجعه، بی درنگ در شبکه های مجازی انتشار یافته و تلنگری می شود بر وجدان بیدار الله زدگان دیگر در این کشور تروریستی. در سراسر کشور، تصاویر ثبت شده از لحظه به لحظه ی جنایت، نشان می دهد که فرخنده با پوشش کامل اسلامی (چادر و برقع) به چنگ اوباش الله پرست افتاده است. تصاویر انتشار یافته از مدارک و اسناد تحصیلی او نشان می دهد که با "درجه ی عالی" تحصیلات خود را به پایان رسانده و بر خلاف ادعاهای دروغین و الله پسندانه ی پلیس مزدور جمهوری اسلامی اوغانستان،  بیمار روانی نبوده است.

قتل فرخنده، آیینه ی تمام نمایی از جامعه ی فلاکت بار و الله زده و متعفن اوغانستان را پیش رویمان گزاشت و تصویری از واقعیت های تلخ و ناخوشایند اجتماعی و درگیری های مشتی مردم که در سده های عقب تر از جهان متمدن می زیند را نمایان ساخت. باور چنین خبری در آغاز دشوار بود، اما با پخش تصاویر آن در رسانه ها، پذیرفتن آن ناگزیر شد.

پس از وقوع این رویداد تروریستی، اعتراضات بسیاری از سوی مردم در شبکه‌ های اجتماعی انجام شد. برگه ی ف. بوک "محمد ایاز نیازی"، آخوندی که که در خطبه‌ های الله پرست خرکنی نماز جمعه ی کابل به باور برخی، موضع سهل انگارانه‌ ای درباره ی کشته شدن فرخنده داشت، مورد هجوم و سیل دیدگاه های مخالفان توحش اسلامی قرار گرفت و هتا پس از اینکه او در ویدیویی جداگانه، موضع خود را خواست توجیه کند، سطح اعتراضات کم نشد تا اینکه مجبور به بستن برگه ی ف. بوکی خود شد.



مرد جوان و برومند دیگر افغانی به نام "رضا محبی" نیز، به حمایت از خون بی‌ گناه این دختر، تازی نامه و قرآن نجس محمدی را به آتش کشید. در روز خاکسپاری فرخنده، مراسم خاکسپاری نمادینی در شهر هرات نیز انجام گرفت. فردای روز خاکسپاری، اهالی کابل با فراخوان "حزب همبستگی افغانستان"، در کنار مسجد شاه دو شمشیره راهپیمایی کردند و این جاده با تلاش آنها جاده ی شهید فرخنده نام گرفت. در جایی که فرخنده به آتش کشیده شده بود، نهالی کاشته شد و آن را "نهال فرخنده" نامیدند. این حزب در شهر جلال‌ آباد نیز برای دادخواهی فرخنده، گردهمایی‌ ایی بر پا کرد. کنشگران جامعه ی مدنی و شهروندان بیشتر شهرهای افغانستان نیز، تجمعات اعتراضی برگزار کردند. دامنه ی اعتراضات گسترده بود و بیشتر شهرهای جهان شاهد گردهمایی‌ های اعتراضی بودند.


"داعی الحق عابدی" معاون وزارت کزایی حج و اوقاف افغانستان می گوید:

"فروش تعویذ و دیگر فعالیت‌ های خرافی، در بسیاری از زیارتگاه‌ های اوغانستان بازایستانده شده است و شماری از سرکردگان آنها نیز عوض شده‌ اند. مرگ فرخنده جراتی به ما داد که پیش از این تصورش را هم نمی‌ کردیم. ما تلاش‌ های فرخنده برای مبارزه با خرافات را ادامه می‌ دهیم و مردم هم از آن استقبال می‌ کنند" !!

ماجرای فرخنده اما به همین جا ختم نخواهد شد و ابعاد بسیار فراتری یافت، چرا که اجحاف و تبعیض صورت گرفته علیه زنان افغان بسیار گسترده است. فرخنده به نماد رنج و ستمی تبدیل شد که هر روز بر زنان افغان تحمیل می گردد. او بی شک به نماد جنبش بزرگ دادخواهی زنان افغان تبدیل گردید، جنبشی که صدای گام های استوار آن را می توان شنید.

- اما گول نخورید، عدالتی در کار نیست، همه ی قاتلان فرخنده آزاد شدند !!

- یادتان باشد در زمانی که الله پرستان داشتند جنایت می کردند، پلیس الله پرست و داعشی اوغانستان ایستاده بود و تماشا می کرد !!





مرگ بر اسلام

همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د