رد شدن به محتوای اصلی

ما براندازان و ضد انقلابیون پس از دهه ی ۶۰

ما دهه ی ۶۰ ها کم کم داریم فراموش می شویم، سن همگیمان بین ۳۰ تا ۴۰ است و هر جور داغ و درد و بلا که بگویید، ما کشیده ایم !! از ترکش عرعرهای خمینی پسندانه تا مرگ بر شاه گویی های تهوع آور و زنگ آخر مدرسه الفرار و جنگ و بمباران و شهید سازی پشت شهید سازی و بگیر و ببند و ممنوعیت ویدیو تا نان بربری در رمضان الکوفت المبارک.


دهه ی ۶۰ ها زیر آوار شورش ۵۷ مانده بودند که جنگ احمقانه و ضد ایرانی را نیز مزه مزه کرده و با پیامدهایش زندگی کرده اند. در دورانی که ما بزرگ می شدیم، "هیچ چیز عادی نبود" و تنها چیز خوبی که داشتیم، کودکیمان بود و بس. اما زمانه همیشه ما را کودک و بی خبر از همه جا نگاه نداشت، هر چه بیشتر قد می کشیدیم، تیزی نیشتر تبعیض و دروغ و ریاکاری و خوب نمایی مردم و سران ریز و درشت رژیم را بیشتر می دیدیم. تظاهر به نیکی و پنهان سازی تعفن پلیدیشان، یکی از تخصصی ترین اموری بود که مزدوران ریز تا درشت رژیم بدان اشتغال داشتند.

روز به روز که ما بزرگ تر می شدیم، از قضای روزگار و خیلی اتفاقی، روز به روز بر خیل بیکاران بیشتر تحصیل کرده هم افزوده می شد !! و درست در سن و سال رشد ما بود که رژیم استخوان ترکاند و برگ برنده ی "اصلاح طلبی" را رو نمود و بسسیاری از ما را به کام خود بلعید و سپس بالا آورد و با یک چرخش ویژه ی سرکوب، همه را تار و مار نمود و اصلاحات توانست هم روحیه ی ما را در هم شکند و هم برخی را "امیدوار به دگرش های محال" نگاه دارد تا صبح دولتشان در "طلیعه ی صبح آزادی" به وقت ۸۸ بدمد. این بار دیگر، امیدواری آن ساده لوحان هم تبدیل به آینده ای تیره، یاس آور و بی فروغ شد. موج مهاجرت های سیاسی که سومین موج از چارمین موج مهاجرت ایرانیان و سومین آن می باشد، آن اندازه اوج گرفته است که هم اکنون بیش از ۱.۵ ملیون ایرانی تنها در صف مهاجرت به کانادا و استرالیا هستند !!

ده ها تن از جوانانی که در مدرسه ها به ایشان می گفتند "آیینه ی زندگی" و "آینده سازان کشور" را در خیابان ها و زندان ها شکنجه کردند و کشتند. بسیاری را ناخواسته از میهن راندند و برای آن بخش بیچاره تر از بقیه که مجبور شدند روحیه ی اصیل ایرانی "بسوز و بساز" کزاییشان را بالا ببرند تا پرچم خفت را بالا برده باشند، ماندند و بیشترشان سوختند و جزغاله شدند. 


دهه های بیچاره ی پس از آنها که این چنین شاهد پاره پاره شدن "حرمت ایرانی" و به ویژه "جوان آینده ساز کشور" بودند و این روایت ها از آنجا به آنها به گونه ای زنده می رسید، چون رژیم نتوانسته بود سازمان یافته ما را مانند دهه های ۴۰ و ۵۰، در جنگ و بگیر و ببندهای انقلابی و خفقان های زندان، سلاخی کند. ما قربانیان زنده ای بودیم که در همه ی خانواده ها پای ثابت هر کاری بودیم !!

راستش را بخواهید، دوست دارم دهه ی ۶۰ را دهه ی "بیلاخ" بنامم.

هزینه های هنگفت چند صد ملیارد دلاری جنگ در سوریه، عراق، یمن و گروهک های تروریستی فلستینی در نوار غزه و کرانه ی باختری، در شمال آفریقا و هتا پروراندن آخوندهای فرامرزی به میزان بیش از ۴۰ راس، هزینه هایی که اندکی از آنها می توانست بخش بزرگی از مشکلات ما را حل کند، هزینه هایی که با صرف آنان انسان ها در برون مرز کشته شده اند و هم میهنانمان در ایران سرکوب و نابود شده اند، اینها فشارهایی نیست که بتوان با آنها خواب آسوده کرد.

هنگامی که مردم در همه ی ایران "مرگ بر خامنه ای" و "زنده باد رضا شاه" گفتند، باز هم نور امیدی تابید. امروز این نور همچنان ادامه دارد، اما روز به روز که از آغازش می گزرد، بیشتر رو به خاموشی می گزارد. می خواستم این را بگویم که آنچه که مهم بود و در گوش رژیم فریادش کردیم، این جنبش ضد انقلاب اسلامی ما و نسل های پس از ما بود، که هم رهبری آن را ما دهه ی ۶۰ ها بر عهده داشتیم و هم آشکارا موجودیت همه ی رژیم ولایت فقیه را به زیر پرسش بردیم و دیگر هیچ یک از ما مطلقن در وهم "اصلاح طلبی حکومتی" نبود و هیچ یک از ما خواستار "بازگشت به دوران خمینی حرامزاده" هم نبود.

پشت جلد کتاب اعتراض
این نکته ها را به رژیم فهمانده ایم و رژیم می داند که باید از شر ما راحت شود و ما فرصت جوانی و رسانه و توان اندیشه ی نوین و برهمکنش با جهان را داریم و رژیم مشتی آدمکش پیر خرفت نان خمس و زکات خور وبال گردنش را که البته مزدورانی از ما دهه ی ۶۰ را هم برای خودش پالان انداخته و چماق به دستشان داده.

اعتراض های ضد حکومتی دی و بهمن ماه، سرآغاز بالا آوردن های ما روی رژیم و این حاکمیت فساد و دروغ بود. ما در آغاز کار، اینگونه همه ی آنچه که به خوردمان داده بودند را روی خودشان بالا آوردیم و هنوز تمام نشده !!

ما سرخوردگان سیاسی و اجتماعی این کشوریم که رهبری دهه های پس از خود را به دست داریم. ما به خوبی آگاهیم که یا باید خودمان به درک برویم یا آخوند و پاسدار و بسیجی و توله ی شهید و حرامزاده ی ساخت آخوندها را به درک بفرستیم. امروز که برای ما زمانه ای است برای تعیین تکلیف رژیم، امری است مسلم و باید که تلاش کنیم تا بقای خود را تضمین نماییم، وگرنه اگر این فرصت از دست برود، دیگر کمر راست نخواهیم کرد.


اعتماد ما تنها نسبت به نهادهای رسمی ارژیم از بین نرفته، بلکه مردم دیگر چشمشان نسبت به واقعیت فاجعه بار اکنون و ویرانگر فردا باز شده و نسبت به همه ی نهادهای سیاسی و اجتماعی رژیم بی‌ اعتماد شده‌ اند.

این رژیم، پشتیبانی همه ی کشورها و دولت های جهان از خاور تا باختر را دارد و تنها مردم خود ایران هستند که دارند جان می کنند. غر زدن ایرانی را رها باید کرد و باید از رژیم خونخواهی نمود. خون ستارها و نداها و هزاران هم میهن دیگر را که هتا نامشان را کس نشنید !!



یادتان باشد که میان ما ملت ایران، و این آخوندهای ۱۴۰۰ ساله ی الله فروش مفت خواره ی انگل، و این رژیم سرتاپا نفرین و خشم جهان فراماسونری علیه ما، "یک دریا خون وجود دارد".

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د