رد شدن به محتوای اصلی

دو چشم هیز و کاسه ی خون در ماتحت

کاستی کار انسان ها، در خود نبودن حقیقیشان خلاصه می شود؛ بودن و نبودن، از همینروی معنا می گیرد، که فرد انسانی هست، اما شخصیت او شخصیتی اصیل نیست و این ساختگی بودن ماهیت شخصیت اوست که او را در عین بودن، با خود بیگانه و با جهان برساخته ی مصنوعی، هماهنگ و آشنا می سازد.


این است که انسان برده است، برده ی زمان و مکان خویش و با اندک تفاوتی در دک و پز و خور و نوش و رفاه، همچنان همان غربت زده ای است که هتا دیگر به دنبال چرایی بودنش در زمین هم نیست، اما همچنان مانند نیاکان خود در هزاران سال پیش از این، می خورد و می چرد. فتیله ی عمرش که تمام شود، فراموشی او را فرامی گیرد و رستاخیز مردگان نه در جهنم و بهشتی موهوم، که دلالی خون و نانش در روی زمین و از سوی بازماندگان خونخواه و البته خونخوار انجام می گیرد؛ اگر کشته شده باشد، جان و مال قاتل را می گیرند و اگر خدای مهربان او را کشته باشد، نان و میراثش را !!

از همام روز نخست که آن دغلباز، عبارت "انسان موجودی سیاسی است" را به عبارت "انسان موجودی اجتماعی" است، به غلط و تعمدی ترجمه کرد، هم حقانیت سخن افلاتون را به بیراهه ی گمراهی انداخت و هم میلون ها ایرانی را به پیروی از این دروغ، به بیابان ناکجا آباد سیر داد. هر چند دیگر برای کسی مهم هم نیست که این دروغ را که نخست بار درغلتاند، اما بار و نتیجه ی این دسیسه ی خاموش فرهنگ سیاسی، آن شد که ملیون ها الله زده ی زیر دست استبداد، از اینکه بگویند "من سیاسی نیستم" بر خود ببالند و خود را در جایگاهی فهیم و متشخص بنشانند و افزون بر این، با نگاه نخوت آلود، با دیده ی حقارت و پستی به سیاست و سیاست پردازان نگاه کنند.

این دله های از خود متشکر، با سیاست بازان می رقصند و به سیاست مداران می گرایند و با سیاست بیگانه اند و این دروغ مداری ایشان، عین سیاستشان است !!


این گله های سربرکشیده در افق پر دم و دود ایران، غوغا سالارانی عدالت خواه و دمکراسی کوش بیش نیستند، تاب و توانشان در حد مبارزه برای کمینه هاست و خشک ترین مغزهایشان، خواهان بالاترین نمادهای آزادی است !! کژتابه و کژراهه اسیر می کنند و اسیر می گیرند و خود را به این مغلطه درانداخته اند که اسلام رحمانی می تواند پهنی خوشبو و کچلی موفرفری باشد، همانگونه که افعی خمینی، کبوتر خامنه ای و خاتمی و احمدی نژاد و روحانی را زایید !!

۲۰ سال پیش که سر از ماتحت باز نمی شناختند، در راه اصلاحات گلوی برخی اندک پاره شد از اینکه این دسیسه را باید شناخت نه اینکه در راهش گام برداشت، اما اینان فهم زغال سوزشان، ۲۰ سال دیر روشن شد که: "اصلاح طلب، اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا". اینها را توده های کالانعام می گویند.

اینان مالیات پردازان و رای دهندگانند و در حالی علیه داعش ساعت ها نطق و سخنوری می فرمایند و چشمانشان را چون عقاب بر مسائل مطروحه ی کشور و بین الملل، افقی خیره کرده اند، که نامش را به غلط "دانش" می خوانند و می گویند "دانش هیچ غلطی نمی تواند بکند" !! خدا می داند اینها پدران و مادران کیانند و چه فرزندانی تربیت کرده اند، اما همان دانش کزایی شما، آمد و کشت و سوزاند و... رفت !! به خیالتان که تمام شد، اما داعش در نهاد اهریمنی هر دینی خفته است و سرمی جنباند. سر این دیو را در هر کشور الله زده ای می توان دید، چه در ترکیه، چه در ایران، چه در اوغانستان و پاکستان و سومالی و عرعربستان و عراق و سوریه و...


پیروزی های سربازان خط غربی را به حساب پیروزی ها خود در خط شرقی می گزارد. برای تک تک فشفشه هایی که ساخته یا هوا می کند، خون هزاران مردم خود را در شیشه کرده بود که فرزندانشان در مدرسه ها سوخته و مریدان حق صورت زنانشان را با اسید غسل کرده بودند. برای هر گلوله ای که سرباز ماتحت تاثیر قرار گرفته از قرآن و جهاد اسلامی، به سوی دژمن شلیک می کند، یک آه یک گرسنه و صدای در گلو مانده ی یک مستضعف، نادیده گرفته شده و لاکن سریر تفنگ ها و گلوله هاست که اسلام را زنده نگاه داشته است.

پول مالیات پردازان را تسلیحات ملیون ها دلاری ساختن و دریدن کیسه ی حیات خلق، فرجام دمکراسی در غرب است، آن هم برای شرق !!

ضحاکان خیابان پاستور و قارون های مخلص و اخوی، چه می دانند که روزگار پاشنه ی آشیلش را در چشم طبقات محروم جامعه فرو کرده است، آنها خوشحالند از این شانسی که سفره ی انقلاب برایشان به ارمغان آورده.

زمان رای دادن های کزایی که می شود، باز آن نمایش انتخابات مردم سالاری مضحک را به راه می اندازند و موهایشان را افشان می کنند که اینک آزادی و باز رای می دهند به "امید تغییر"؛ از طیف خاله سوسکه ها نیز، مشتی مرغ چاق و چله را روانه ی دوربین های تلوزیونی خود می کنند تا این ازدحام در مرغدانی را، شوق دیدار و بیعت با نظام جار بزنند و بگویند که این "وظیفه ی شرعی" هر ایرانی الله زده ای است که در این انتخابات...




وظیفه ی شرعی ؟! خیلی هایشان هنوز فکر می کنند که رای دادن، یک "حق انتخاب" است !! حق انتخابی که وظیفه ی شرعی هم هست و این حق در برابر این وظیفه، همان پهن خوشبویی است که جای طلبکار و بدهکار، مخدوم و خادم، مالک و مملوک، صاحب حق و حق پرداز، آمر و مامور، ایرانی و الله پرست و سرکوب شده و سرکوبگر را با یکدیگر عوض کرده است.

حجاب هم برای این قماش جایگاه معرفتی و الهی خودش را دارد. در چند روزی در ماه که کاسه ی خون را به زیر دل می خورند، به درگاه الهی پناه می برند و از این استثنایی بودن دردناکشان لذت می برند. برای اپوزوسیون نمایان خاله باجی، حجاب خیلی مهم است که نداشته باشند، اوج مستی آزادی و تحرکات محیر العقول سیاسیشان در پیکار با اهریمن زمان را در لچک برداشتن از سر خلاصه می کنند، هتا دیده شده پیره مغزانی که در کوچه ای خلوت، در بن بستی بدون رهگزر یا در تاریکی شب در گوشه ای از عزلت خیابان، کشف حجاب ها کرده، مبارزه ها نموده اند و اگر این حماسه ها را باور نمی کنید، هتا فیلم هایش هم موجود است !!

اینها حضوری پر رنگ بر سیطره ی درک و شعور ایرانی آزادی خواه یافته اند که می خواهد خودش را از هزاران سال تبعیض دینی خلاص کند، آن هم با پرداختن کم ترین هزینه ها !! یا اسلن تا آنجا که می شود هزینه نپردازد و اگر می شود لطف کنید و مفتی مفتی زیر سیبیلی ردش کنید برود، آزادی را !! یا یک جوری بالاخره باید با خودمان روراست باشیم، یعنی این سیاسی بودن نیست ها، ما که سیاسی نیستیم !!، اما فقط حقمان را می خواهیم، "زن اَستم"، "حقوق برابر می خوایم" و از اینجور لفاظی ها.


باژ نمی دهیم، اما سکوت می کنیم...

برای خاله باجی ها، حجاب خوبه اما به شرط آنکه اجباری نباشد؛ گو اینکه اسلن این حجاب می توانسته از روز نخست بدون تحمیل برقرار شده باشد !! یعنی از همان نخستین روزی که در قرآن الکزا، الله به محمد فرمود به زنان بگوید که حجاب "باید"، تا همین امروز که کلان شیادان الله پرست می گویند حجاب "باید"، این حجاب اسلامی و لچک عربی، به حکم زور و تنفیذ و توجیه شرعی و قرآنی و رسالت محمدی، بر مردمان الله زده و البته بر زنان الله زده، تحمیل شده است و از همان آغاز و بن و اساس، هیچ مایه ی انتخابی بودن حجاب در دین زن ستیز اسلام وجود نداشته است.

خانم ها و آقایان دارید اشتباه می زنید داداچ...

خانم و آقایانی که ۲۰ سال دیر دوزاریتان افتاد که نه اصولگرا و نه اصلاح طلب، یعنی قرار است ۲۰ سال دیگر هم طول بکشد تا بفهمید که این بازی هایی که با عنوان "مبارزه با حجاب اجباری" برایتان درآورده اند و شما را به بازی انداخته اند، همگی نقشه است و سر کار رفته اید ؟!

معصومه ی علی نژاد قمی، یک مهره ی اطلاعاتی رژیم است و بس. با بازی این موجود زشت و بدقیافه، مشغول خریت نشوید. ۲۰ سال پس از آنکه دیگ زغال سوزتان دیگر نمی توانست بسوزد و بسازد، فهمیدید که پیش از این روباه بنفش، یک روباه سبزی هم بوده است که از قضا او هم ۸ سال روی سرتان حکومت اسلامی کرد !!

از رسانه و حرافی که چیزی کم ندارند، اما پای شعور که می رسد، همه با شعورتر از آنند که تاریخ را خوانده باشند یا نیازی احساس کرده باشند که "نمی دانند". عقل کل ها را می گویم، عوام کالانعام را. شمقدر هم بود آدم شده بود !!


دو چشم هیز باید تا به جهان بمانی
یا یار به رقص آید یا در حسرتش بخوانی

همین جستار در کیهان سوئد

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د