رد شدن به محتوای اصلی

سکولاریسم، تجاوز دینی بر فرزندان انسان را روا می دارد

تا آن هنگام که نام های اسلامی را به فوریت تجاوز اعراب الله پرست بر خود دارید، نمی توانید در برابر این جفاکاری تاریخی و تحمیل عقیده ی اسلام عربی رها شوید.


انسان ایرانی باید ریشه ی باور به دین و به ویژه اسلام کزا را نخست از خود جویا شود، آنگاه که پدر و مادری الله زده و دین پناه، پدر و مادری سیلی خورده و توسری خورده و تیپا خورده، بی آنکه بدانند، چون نسل پشت نسل میراث دار تجاوز الله پرستان بیابانی مکه و مدینه شده و فراموش کرده اند که تبارشان به آن مجوس و زرتشتی بدبختی می رسد که با کشتار و تجاوز جنسی و به بردگی گرفتنشان، سرزمینشان را اشغال کردند و اینان را به زور شمشیر به دین اسلامی خود درآوردند.

این مردم که امروز در جغرافیای ایران می زیند، بسیاری از همان بازماندگان تجاوزهای نسل اندر نسل الله پرستان و اعراب خونخواره اند و زنهار به یاد آورید علی را که گفت: "مومن ایمانش را روی شمشیرش حمل می کند".

تا بدان روزگار که نام های محمد و علی و حسن و حسین و مهدی و رضا و فاطمه و زهرا و مانند اینها را بر خود دارید، نه الزامن بدان خاطر که نام هایی عربیند، بلکه بدین خاطر که پیوندی مستقیم و گسست ناپذیر با دین هنیف و خونریز اسلام دارند، هیچ راهی برای رهایی از چنگال عدالت پرور علیه زیردستان و به سود زورمندان نیست و ایرانی نمی تواند کمر صاف کند و در برابر این ستمکاری بایستد.




چرا که اسلام در آغاز، در نوزادی ما دست به تجاوز به حقوق و فردیت و حریم شخصی ما می زند. اسلام با تجاوز به خشتک کودکانه و معصوم ما، آلت ما را دستخوش تجاوز ختنه می کند تا نشان و مهری باشد از برای الله پرست بودن یک کودک متجاوز شده تا پایان عمر !! این خریت و این سفاهت را باید از همان آغاز جلوگیری کرد که پدران و مادران دیگر حق نداشته باشند بر اندام جنسی نوزادان و فرزندان خود دست درازی کنند و اینان را که موجوداتی بی دفاعند، دستخوش آن دگرش همیشگی و جاودانی کنند که مجبور باشند همه ی عمرشان را با آن سر نمایند. این تجاوز بزرگی است که برون از اراده ی نوزادی بی دفاع است و این وظیفه ی انسان های خردمند و آزاد اندیش است که این توطئه را بشناسند و این حربه ی کثیف و ضعیف کش و تحمیلی اسلام را به غایت درک نمایند و این را متوجه باشند که تجاوز اسلام بر شخصیت و فردیت انسان، از همان کودکی وی آغاز می شود.

این دو گونه تجاوز آشکار اسلام به انسانیت و به کودکان است. آنکه نام اسلامی بر او بگزارند و آنکه آلت وی را دچار خدشه و دگرشی همیشگی نمایند. نام را شاید بتوان به شکلی غیر رسمی دگرگون کرد، اما شومبول بریده را نه !!

هازمان سکولار چه دارد در این مورد بگوید ؟؟
آیا در همه ی این دهه ها در هیچ جای جهان، سکولاری را سراغ دارید که صدایی علیه این تجاوز سر داده باشد ؟؟

سکولاریسم که جدایی دین از دولت و نه سیاست را تجویز می کند، حربه ای دروغین است از برای دادن امکان بقا به ویروس دین و انگل دین فروش. این سکولاریسم است که این عفونت دیرینه ی بشری یعنی دین را در میان مردمان زنده و فعال نگاه می دارد و بدین بهانه که در دولت دخالتی نداشته باشد، آن را در خفا و قانونی می پروراند. نهاد دین در دورانی که حکومت اهریمنی کلیسا ورافتاد، نه تنها از بین نرفت، که بسیار تا توانست تقویت نیز شد.

سکولاری که بر این دغدغه است که دین وارد دولت نشود، بر این دغدغه نیست که دین اجازه نداشته باشد تا فرزند انسان را از همان آغاز زندگی، "داغ بردگی" زند و او را به زور و بی ارده ی وی، وارد دین و آیین خود کند و او را زان پس از قبیله ای برشمارد که وی ناگزیر از پذیرش آن باشد. این تجاوز است.


انسان آزاد زاده می شود و باید به هنگام بلوغ خرد و احساس، بر حسب اراده و اختیار خود تصمیم بگیرد؛ نه آنکه چون نوزادی است بی اراده و ضعیف و نیازمند، بر او تجاوز کرده، او را غسل تعمید دهند و در گوشش اذان و اقامه بگویند و آلتش را ببرند و نامی دینی بر او گزارند !!

کیست در این جهان که مرامی این چنین را در سیاست و کردار در هازمان درک نماید و برای این ارزش آزادی انسان قدم علم نماید و برای احقاق و استیفای حق همیشه پایمال شده ی بشریت، بایستد ؟؟

وارونه ی آنچه اسلام تبلیغ کرده است، این دین بهیمی هیچ نیست جز رویکرد نوین تری از همان توحش یهودیت که ایسا و دینش را دور زده، بخش های از آن کاسته و بر آن افزوده و کلیت آن را چون راحت الحلقومی به کام خود فروبرده است و از همینروست که اسلام وحشی، خود را کامل ترین ادیان الهی می داند. از دید خردی که از دریچه ی خداناباوری بر انسانیت می تابد، این یاوه ای بیش نیست که بپنداریم ۳ دین ابراهیمی و سامی وجود دارند، بلکه اینان هر سه، میوه های سه گانه و تلخ یک درختند، درختی که تخمش را خدایی تاریک اندیش و انسان ستیز در زمین کاشته است.

این خدا و این دین های ضد بشری را باید روزگاری در دادگاه وجدان انسانیت محاکمه کنیم و آن روز، زیاد دور نیست. نخست باید از سد گله گله دین فروش و آخوند گزر کنیم و این ممکن نیست، مگر با ایجاد جنیش "روز ملی آخوند کشان".



دین در ذات و سرشت خود، انسان را کاوش می کند که مبادا چیزی جز آنچه که او به وی می خوراند و تحمیل می کند را، در ذهن و اندیشه اش جای داده باشد؛ دین نگران است که مبادا آنچه که غیر دینی است، در بستر اندیشه بنشیند و چون دانه ای پرورده گردد و تبدیل به رستنی تنومندی گردد که بتواند روزگاری در برابر مزخرفاتش بایستد و دست دین و دین فروش را از برای همه ی تجاوزهای به انسانیت و مردم، رسوا سازد. دین از همه چیز انسانیت و از همه ی آزادی های انسان می ترسد. دین و خدای حرامزاده اش، از آینده ای می ترسند که انسان نه خمیده، که راست ایستاده باشد و خواهان گرفتن حقوق خود باشد که همیشه از او دریغ شده و به جایش بر او تازیانه زده اند و او را کشتار کرده اند.

دین، بزرگ ترین دستگاه و ترفند مغزشویی انسانی است که از روزگاران فراباستان و از تاریخ های نانوشته، بر انسانیت تحمیل شده است و هنوز اسناد و مدارک جنایات ادیان الهی را می توان در تاریخ و در کتاب های پلشت نوشت ایشان، بازیافت. دین به تو چگونه اندیشیدن را نه تنها یاد نمی دهد، که هتا اندیشه و اندیشیدن را هم از تو دریغ می کند و به جای آن، روان حقیقت جوی انسانی را با چرند و دروغ و موهومات و خرافات، اندوده می کند و انیاشتی ذهنی از چرکین ترین و عفونی ترین باورها و اعتقادات را در انسان ایجاد می کند و بدینسان، روان وی را مسموم و زهر آلوده کرده و او را به تباهی می کشاند و به جای همه ی این کردارهای پلشت و اقدام علیه انسانیت، به وی وعده ی سر خرمن بهشت و جاودانگی در فراسوی مرگ را می دهد !!

این "دروغ بزرگ" یا "وعده ی سر خرمن" ادیان، اسلام و یهودیت و مسیحیتی را ساخته و پرداخته است که انسان را در میان ساز و کاری ویرانگر و تباه کننده به نام "ترس و طمع" گیر می اندازد و ضمن اینکه وی را از جهنم موهوم می ترساند، او را به بهشت موهوم نیز طمعکار می کند !! و اینگونه است که ملیاردها انسان در درازنای هزاران سال، به خدمت دین درآمده اند و دین فروشان را بر مصدر همه ی امور و شئونات زندگی خود نشانده اند و ایشان را بر جان و مال و ناموس خویش، چیره ساخته اند و سرنوشت و اختیار تصمیم گیری انسانی خود را به فراموشی سپرده، این مسئولیت "بقا و رشد" جسمی و روانی خود را به وادی نسیان سپرده اند و آخوند و کتاب دروغین آسمانیش را به وکالت و شفاعت و عمامت گرفته اند و ایشان را اختیار تام داده اند که در زندگییشان دخل و تصرفات کنند و این گزافه کاری ها نیست، جز تجاوزی آشکار؛


که اگر خیانت انسان به خویشتنش نبود، اینان بر گرده ی انسانیت سوار نشده بودند و اگر ترس بر دل مردمان نیفکنده بودند و اگر ما در شادی و شادخواریمان، عزم استوار و رای نیکو می داشتیم، هرگز در برابر داستان های "مظلوم نمایی" دین فروشان و ترفندهای "تحمیق و خرسازی"های رسولان و عمامان و قدیسان و آخوندها، سر خم نمی کردیم تا اینان بتوانند بر پشت ما پالان بیندازند. اینگونه است که از ماست که بر ماست.

پس باید شورش کرد و این سرشت آزاد و بلند انسان است که "سرکشی کند". این طغیان و نافرمانی است که انسان را معنی می کرده و می کند و این بار این خیزش بردگان، این خیزش انسانی ما، باید بدانسان سترگ و جهان شمول، ریشه دار و پر مغز باشد، که نه چون پیشینیان خود بار دیگر در خون درغلتیم و سپس چون موجی خاموش گردیم و این داستان بار دیگر شعله ی خاموش گشته ای شود در داستان های نخوت و سرافکندگی های تاریخی انسان برده.





نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د