رد شدن به محتوای اصلی

آخوندها عمدن تاریخ کزایی اسلام را اشتباه به مردم ما خوراندند، مامون رفیق جون جونی حاج رضا بوده !!

ترجمه ی جلد دوازدهم بحار الانوار


چند قدم رفتم دست های خود را برهم کوبیده گفت:
"يستخفون من الاستخفون من الله وهو معهم اذیبیتون مالا يرضى من القولو كان الله بما تعملون" !!

"هزرط رضا" دارای یک فرزند به نام "عمام جواد" بود. آنان رضا و صادق و صابر و فاضل و نور چشم مومنين وخشم كفار لقب داشتند !!!!

عيون: یاسر خادم گفت:
"به فاصله ی هفت منزلی توس که رسیدیم، هزرط رضا مریض شد و بیماریش سخت گردید، چند روزی در توس ماندیم مامون هر روز دو مرتبه از ایشان خبر می گرفت. در روز آخر که از دنیا رفت، خیلی ضعیف شده بود؛ پس از نماز ظهر به من فرمود: «ياسر مردم غذا خورده اند، گفتم: آقا که غذا می خورد با این ناراحتی که شما دارید»".

از جای حرکت کرده نشست، سپس فرمود غذا بیاورید. تمام غلامان و خدمتکاران را دستور داد بیایند و بر سر سفره بنشینند، خود نیز نشست به یکایک آنها مهربانی و دلجویی می کرد. وقتی غذا خوردند، فرمود برای بانوان غذا بفرستید. بانوان که غذا خوردند، عمام از هوش رفت و بسیار ضعیف شد. صدای ناله بلند شد. زنان و کنیزان مامون با پای برهنه و صورت گشاده آمدند، توس یکپارچه گریه شد.


مامون نیز با سر و پای برهنه بر سر زنان آمد و ریش خود را می گرفت اندوهگین بود و گریه می کرد. اشک روی صورتش می ریخت، بالای سر هزرط رضا که رسید، به هوش آمد و گفت: "آقا بر کدام مصیبت خود گریه کنم ؟ اینکه شما را از دست می دهم یا تهمت مردم که من شما را کشته ام ؟

و در این هنگام، چشم به طرف مامون گشوده فرمود: با پسرم "ابو جعفر" خوب رفتار کن، عمر تو و او چون این دو انگشت من است، دو انگشت سبابه را به هم چسبانید. پاسی که از شب گزشت، هزرط رضا از دنیا رفت. صبح مردم جمع شده، می گفتند مامون ایشان را کشته، سر و صدا زیاد شد که پسر پیامبر را کشتند !!

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د...

وقتی امید دانا و هم خوابه اش صدیقه زرین کلاه مشتاق آبادی، مادر قهبگی را معنی می کنند

من کم ترین (امید باقر خاله): "مدیونید اگر فکر کنید افزون بر گفتارم، اندکی هتا اندکی، در کردار در زندگی روزمره ام تناقض وجود دارد !!" من و همسرم کارد هواله ی شکم مردم ایران می کنیم، اما خودم سه برابر روزهای جوراب فروشیم شده ام و همسرم مثل ندید بدیدها فرتور غذاها و رستوران ها و باز رستوران ها و غذاها را به چشم کارد به شکم خوردگان می کشانیم تا چشمشان کور شود و جیکشان درنیاید. من و همسرم به هنرمندان فحاشی می کنیم و آنها را بی سواد و احمق می خوانیم، اما خودمان تا دلتان بخواهد با تک تک هنربندان رژیم فرتور می اندازیم و منتشر می کنیم؛ هتا با افشین بله افشین خواننده ی بدصدا و جلف که یادتون هست... «دیگه ازت بدم میاد، پیشم نیا عروسک» !! من و همسرم همیشه از شبکه ی من و تو انتقاد می کنیم. من خودم همیشه به آن می گویم "مهد کودک من و تو"، اما هتا با مجری من و تو هم فرتور یادگاری می گیرم !! من و همسر کم ترینم، در فضای همگانی هر جور دلمان بخواهد می گردیم و می چرخیم و فرتورهای نگو و نپرس منتشر می کنیم، اما به دیگران ایراد می گیریم که چرا در خانه ی خودشان با شلوار...

متلکی بر حاشیه: گفتگوی فرامرز دادرس با کون خوب سوئد

چندی پیش، یکی از مخالفان پرهیاهوی شاهزاده "رضا پهلوی" به نام "فرامرز دادرس" که خود یکی از مصدق الهی ها و هواداران سفت و سخت هزرط "محمد مصدق دله السلطنه" می باشد، با دلقک رسانه "امید دانای باقر خاله" گفتگو کرد. این گفتگو که از پستوی خانه ی امید باقر خاله و انباری جناب دادرس انجام می گرفت، مخاطبان ملیونی خود را دچار شوک کرد و نتیجه این شد که پس از گوش دادن به مشتی خزعبلات تکراری که همگی از سر عقده بازی فوران کرده بودند، به یک نتیحه ی تکراری برسند و آن اینکه هم جمهوری اسلامی اینقدرها بد نیست که این دو موجود اپوزوسیون نما، نانشان را به نرخ روزش نخورند و نه دودمان ایرانساز پهلوی آنچنان خوب و سرآمد بود که نمکدانش را نشکنند !! جناب دادرس که پس از نزدیک به یک دهه سخن فرسایی در یوتوب انباری خود، هنوز به اندازه ی "خاله شاهدانه" هم روی کسی اثر نگزاشته، با ناسپاسی هر چه تمام تر عنوان کرده است که وی نانخور ارتش شاهنشاهی نبوده و با وقاحت ویژه ی آخوندی خود را مدیون شاهنشاه آریامهر فرمانده ی کل قوای نیروهای مسلح شاهنشاهی نمی داند. از این ناسپ...