رد شدن به محتوای اصلی

بریزید خون ها را...

خوشا به حال آنان می گویم گهگاه که به خدایی هر چند موهوم باور دارند، غم ها و درد دله ایشان را به پای او می ریزند و دل و نفس خود را قربانی دردمندی موهوم می کنند که نه می شنود و نه می بیند و نه وجود می دارد. گاه از فرط خستگی روان و درد دل نمی دانم باید به کجا و به که پناه برم.




 اما هر چه است، واقعیت بینی بهایی سنگین دارد که حاضرم آن را بپذیرم اما اسیر و برده ی دروغ نشوم.

باز دخترکی هم میهن اسیر چنگال دژخیم اسلام شده است. از روزگاری که الله حرامزاده ی مدینه، فرمان اجباری بودن حجاب را برای الله زدگان انزال کرد تا به امروز، زنان چون حقیرانه ای میان نرهای الله پرست دست به دست می شوند، به فروش می رسند، یا در بازار بردگان یا بر سر سفره ی عقد و با مهریه و شیربها. این کرامت اسلام برای زن بود که دامان ایرانیان را نیز گرفت.

موسیقی و رقص جرم است در این دین عزا و مصیبت. شادی در قاموس الله جایگاهی ندارد و مخالفت با حکم نبی زنازاده ی اسلام ناب محمدی است، چرا که حضرتش فرمود اگر هتا آلت موسیقی را برای بیش از ۳ روز در خانه ی تان نگاه دارید، شیتانی به نام "قفندر" به جانتان خواهد افتاد و بی غیرت خواهید شد. حضرتش فرموده بود که اسلام باید اجرا شود و برای این مهم، خون ها ریخت و ایران و روم را گشود و آفریقا را درنوردید تا به اروپا رسید و کشت و کشت و کشت و کشت...


دیروز هم که تخم حرامی از آن قبیله ی عرب را از هندوستان به جان ایران انداختند، این آخوند حرامزاده نیز گفت: "بریزید خون ها را، زندگی ما دوام پیدا می کند".

خون ها ریخته شده است تا این رژیم پا بر جا بماند و ما نمی توانیم ایران را آزاد کنیم مگر آنکه حاضر باشیم برای میهنمان خونبهای آزادیمان را بپردازیم. باید در راه میهن و آزادی خویش و فردایمان، خون و جان خود را فدا کنیم تا زنان و کودکان و مردانمان آینده را با روشنی و آسایش ببینند.


"مائده ی هژبری" را به جرم رقصیدن بازداشت و سپس با وثیقه ی کلانی موقتن آزاد کرده اند تا سر وقتش حساب او را نیز برسند. کم ترین حکمی که برای او خواهند برید، تازیانه های اسلامی و ده ها سال زندان است؛ آن هم برای دختری ۱۴ ساله که اگر وی نیز به مانند "شاپرک شجری" حکم ستمکارانه ی ۲۰ سال زندان بگیرد، زمانی که ۳۴ ساله است از زندان آزاد خواهد شد !!

برنتابید این همه ستم را. آیا فریادرسی هست ؟؟

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د