درویشان گنابادی که از دیدگاه اعتقادی، به مانند دیگر شیعیان هم درد و ورم اسلام کزا دارند و هم کاسه ی از آش داغ تر گشته و به منظور بقای اسلام ددمنش، آن را کادوپیچ کرده و با زرق و برق عرفان و صوفی گری به خورد خلایقشان داده اند، در تحریف واقعیت اسلام در قرآن و سنت و نیز اسلام تاریخی و سیره ی نبوی و اصحاب محمد، در دروغگویی و کشت و کشتار و سرکوب و تعصب دینی و خود مهوری و تقلید و ناسازگاری با حقوق بشر، هیچ دست کم از اسلامگرایان و الله پرستان دیگر از سنخ سلفی و رافزی و زیر شاخه هایشان ندارند.
در واقع آنچه که اینان را به عنوان درویش می نمایاند، تظاهر به "گدایی و فقر معنوی" و در عین حال داشتن ثروت انبوه و زراندوزی بسیار گزاف از سوی دیگر می باشد. اینان موجوداتی خرافه پرست و دین پناهند که چه "حکومت اسلامی" باشد و چه نباشد، ویروس ویرانگر مذهب و دین را با خود همراه داشته و آن را در جامعه پراکنده و به نسل های پسین تزریق نموده و آنان را نیز به این درد و ورم و مرض گرفتار می سازند و هم از اینروست که موجودیت این فرقه ی کزایی مذهبی، از دید اعتقادی و پاسداشت و ترویج خرافات و دین پناهی و الله زدگی، از موجودیت خود رژیم سرکوبگر و آدمکش ولایت فقیه، برای آینده ی ایران آزاد و خردگرا، بسیار بسیار خطرناک تر است.
اینان، قماش و فرقه ای هستند که در درازنای همه ی این سال ها جنایت و تبهکاری های رژیم هم مسلک و هم آیینشان، "مهر خاموشی محض" بر لب زده و چشمان دریده ی عافیت خیز عاقبت سوزشان را بر روی همه ی ستم ها و تبعیض ها و سرکوب ها و شکنجه ها و کشتارهای جمهوری اسلامی بسته و خواهند بست و اصولن پرهیز از سیاست، سیاست ایشان و راز ماندگاری و بقای این فرقه ی اوباشان دیرینه ی الله پرست می باشد.
اینان اما، بازماندگان چرند پردازی های دستگاه دین فروشی زرتشتی ساسانی هستند که پس از ورود اسلام تحمیلی به ایران و با زور شمشیر و رهاورد بردگی زنان و کودکان ایرانی، ایشان نیز دست در دست تقدیر الهی و مزدایی گزاردند و رضا به داده داده و گره از جبین گشودند و اسلام آوردند و در این مقاومت قهرمانانه !!، اصول و ارکان بسیاری را از دین زرتشتی وارد دین اسلام و مذهب تشیع کردند و اینگونه پیوندی میان ایرانی گری و اسلامیت برقرار ساختند که تا امروز، ایران و ایرانی از این ناهمگونگی و ازدواج اجباری و پیوند ناخجسته ی گل ایرانی و نجاست عربی، در رنج و شکنج به سر می برند.
اما قطب این فرقه ی مذهبی در زمان شورش ۵۷، همانا "رضا علی شاه تابنده" بود که از همان آغاز کار، به منظور رعایت حال و روز فقاهت پیشگی مزدوران و درویشان به اصطلاح فقیرش، طی فتوایی از آنان می خواهد که در "امور ظاهری دین" از آخوند "شریعت مداری" تقلید کنند و از آنجا که میان این دله های دین مدار، همیشه بر سر قدرت و ثروت و قطب و فقیه و مجتهد و آغا بزرگ و فلان مرجع کزا، رقابت های سهمگین و بلکه خونین بوده است و می باشد، پس میان این درویشان و نابکاران تازه به قدرت چنگ اندوخته ی خمینی زاده، دشمنی عیان تر گشت، در حالی که خمینی حرامزاده و دار و دسته ی اوباش و اجامرش قدرت را در قبضه داشتند، اما درویشان خشتک فقر خود را !!
توجه به این نکته مهم است که چرا خمینی حرامزاده در درازنای عمر نکبت بار و انگلی خویش و هتا پس از آنکه بر قدرت مطلقه ی استبدادی در ایران تکیه زده و بساط خلافت اسلامی ولایت فقیه را چون هشت پایی خون آشام بر همه ی ایران و منطقه گستراند، "هرگز" به زیارت گور رضا گدای مشهد نمی رود و از آن در به در زرین گور، زیارت نمی کند !!
این همان نخوت و کینه ی دیرینه ی آخوندی است که اینان هم به مردم ایران دارند و هم نسبت به خودشان از فرقه و جناح و گروه دیگری.
شیخ "عبد الله حائری" در قم فرزند شیخ آیت الله "زین العابدین مازندرانی" است و این همان موجود الله پرست انگلی است که بنیانگزار دستگاه دین فروشی و بنگاه رسمی فقاهت مذهب شیعه در قم می باشد. آخوند عبد الله حائری از جوجه آخوندهایی بود که در سن ۲۰ سالگی در قم، اعلام مرجعیت می کند و تبدیل به آیت الله می گردد !!
اما آخوند انگل دیگری که از لحاظ اهمیت هیچ از وی کم ندارد و بلکه شاید پلیدتر از او هم باشد، همانا انگلی است به نام "ملا عباس علی کیوان قزوینی" که بنیانگزار مرام ها و فرقه های بسیار دیگر عرفانی و صوفی گری در ایران معاصر می باشد. وی وارد فرقه ی درویشان گنابادی می گردد و در کنار پدر "صالح علی شاه" که پدر بزرگ "نور علی تابنده" باشد، خود را به این فرقه درمی آورد و به شیخ او و سپس شیخ المشایخ او تبدیل می گردد.
دین خواهان دنیامدار، باری به هر گونه که بسنجیم، خواهان آزادی مسلک و خرافه زدگی خویشند و اینان از اندیشه و خرد آن اندازه دورند که اگر چیزی اختراع شود یا اکتشافی صورت گیرد، به فوریت آن را در قرآن کزا نیز یافته و هتا در تورات و انجیل و دیگر دری وری نامه ها آن را جستحو کرده و بر آن حجتی موهوم و الهی می آورند که البته این روشنایی دانش و خرد که امروز دانشمندان به بشریت داده اند، در هزاران و چندی سال پیش در کتاب به اصطلاح مقدس و آسمانی این یاوه گویان بوده است و امروز پرده از اسرار برافتاده و اینها بر این امر جری و متجاوزند و مصادره گر.
هم از همین روی است که ایشان، مرام سکولاریسم را بر حکومتی دینی برتری داده و از برای رهایی از رقابت های دیرینه ای که با دیگرانشان داشته اند، چتری حمایتی را خواستارند که تنها در پرتوی سکولاریسم و ایجاد امنیت برایشان فراهم می گردد. ایشان در عین آنکه دیندار و خرافه پرستند، اما حکومت دینی نمی خواهند و هر چه که فرقه ای مذهبی، بیشتر رو به طریقت و کمتر میل به فقاهت داشته باشد، بیشتر به دنبال سکولاریسم روان می گردد و خود را چنان در هازمان چون انگلی ناقل و چون ویروسی واگیردار جا انداخته و توجیه می کنند که چون روزگار برای به قدرت نشستنشان فراهم آید، خود به سریر قدرت چون موهبتی الهی چنگ زده و خون ها خواهند ریخت و مجال به دیگر دین مداران نخواهند داد. این رویداد اکنون از سوی آخوندهای فقاهت پیشه ی انگل ایسی و روسی رخ داده است و درویشان از این بابت بر خود بیم دارند، هر چند که گر خود به قدرت می رسیدند، با دیگرانی چون همین آخوندها، همان می کردند که اکنون ایشان با آنان می کنند.
در این رهگزر، بازندگان اصلی میدان دین فروشی و دکان زهد و تقوا فروشی، یکی بهاییان هستند که هرگز آشکارا به قدرت کامل نرسیده اند، ورنه هم صوفیان و درویشان صفویه داشته اند و هم فقیهان و بحار الانواری ها و کلینی ها حکومت کرده اند و هم فقیهان به عنوان دنباله ی ایشان، استبداد ولایت فقیه را به وجود آورده اند.
مهم اینست که اکنون که جمهوری اسلامی داعیه ی "اسلام ناب محمدی" را دارد و جز خود و مرام و مسلک خود را برنتافته و دیگران را هر چند چون بهاییان و درویشان از دل خود شیعه ی کزا درآمده باشند را تحمل نمی کند، باید مردم دانای ایران این روند را به خوبی بشناسند و هر چه که دین و فرقه در کلیتش کوبیده و سرکوب می گردد، بیشتر به سود آزادی ایران از زدایش موجودیت انگلی دم و دستگاه دینی است. اگر جمهوری اسلامی تا بدانجا پیش رود که بتواند همه ی فرقه ها و مسلک های دینی را تا آنجا که به انقراض کامل ایشان بینجامد، آنان را تار و مار کند، ضمن اینکه خود ولایت فقیه دشمن ایران و ایرانی گری است، اما کمک شایانی است به خداناباوران و آزادی خواهان که بنگاه دین روز به روز ضعیف تر و فرسوده تر گردد و تنها یک دشمن باقی بماند و رویارویی ما با یک سر مار، ما را بیشتر به پیروزی بر اهریمن اسلام و دین رهنمون می گردد تا رویارویی با چندین سر این اژدهای آدمخوار.
همین جستار در کیهان سوئد
در واقع آنچه که اینان را به عنوان درویش می نمایاند، تظاهر به "گدایی و فقر معنوی" و در عین حال داشتن ثروت انبوه و زراندوزی بسیار گزاف از سوی دیگر می باشد. اینان موجوداتی خرافه پرست و دین پناهند که چه "حکومت اسلامی" باشد و چه نباشد، ویروس ویرانگر مذهب و دین را با خود همراه داشته و آن را در جامعه پراکنده و به نسل های پسین تزریق نموده و آنان را نیز به این درد و ورم و مرض گرفتار می سازند و هم از اینروست که موجودیت این فرقه ی کزایی مذهبی، از دید اعتقادی و پاسداشت و ترویج خرافات و دین پناهی و الله زدگی، از موجودیت خود رژیم سرکوبگر و آدمکش ولایت فقیه، برای آینده ی ایران آزاد و خردگرا، بسیار بسیار خطرناک تر است.
اینان، قماش و فرقه ای هستند که در درازنای همه ی این سال ها جنایت و تبهکاری های رژیم هم مسلک و هم آیینشان، "مهر خاموشی محض" بر لب زده و چشمان دریده ی عافیت خیز عاقبت سوزشان را بر روی همه ی ستم ها و تبعیض ها و سرکوب ها و شکنجه ها و کشتارهای جمهوری اسلامی بسته و خواهند بست و اصولن پرهیز از سیاست، سیاست ایشان و راز ماندگاری و بقای این فرقه ی اوباشان دیرینه ی الله پرست می باشد.
اینان اما، بازماندگان چرند پردازی های دستگاه دین فروشی زرتشتی ساسانی هستند که پس از ورود اسلام تحمیلی به ایران و با زور شمشیر و رهاورد بردگی زنان و کودکان ایرانی، ایشان نیز دست در دست تقدیر الهی و مزدایی گزاردند و رضا به داده داده و گره از جبین گشودند و اسلام آوردند و در این مقاومت قهرمانانه !!، اصول و ارکان بسیاری را از دین زرتشتی وارد دین اسلام و مذهب تشیع کردند و اینگونه پیوندی میان ایرانی گری و اسلامیت برقرار ساختند که تا امروز، ایران و ایرانی از این ناهمگونگی و ازدواج اجباری و پیوند ناخجسته ی گل ایرانی و نجاست عربی، در رنج و شکنج به سر می برند.
رضا علی شاه تابنده |
توجه به این نکته مهم است که چرا خمینی حرامزاده در درازنای عمر نکبت بار و انگلی خویش و هتا پس از آنکه بر قدرت مطلقه ی استبدادی در ایران تکیه زده و بساط خلافت اسلامی ولایت فقیه را چون هشت پایی خون آشام بر همه ی ایران و منطقه گستراند، "هرگز" به زیارت گور رضا گدای مشهد نمی رود و از آن در به در زرین گور، زیارت نمی کند !!
این همان نخوت و کینه ی دیرینه ی آخوندی است که اینان هم به مردم ایران دارند و هم نسبت به خودشان از فرقه و جناح و گروه دیگری.
شیخ "عبد الله حائری" در قم فرزند شیخ آیت الله "زین العابدین مازندرانی" است و این همان موجود الله پرست انگلی است که بنیانگزار دستگاه دین فروشی و بنگاه رسمی فقاهت مذهب شیعه در قم می باشد. آخوند عبد الله حائری از جوجه آخوندهایی بود که در سن ۲۰ سالگی در قم، اعلام مرجعیت می کند و تبدیل به آیت الله می گردد !!
اما آخوند انگل دیگری که از لحاظ اهمیت هیچ از وی کم ندارد و بلکه شاید پلیدتر از او هم باشد، همانا انگلی است به نام "ملا عباس علی کیوان قزوینی" که بنیانگزار مرام ها و فرقه های بسیار دیگر عرفانی و صوفی گری در ایران معاصر می باشد. وی وارد فرقه ی درویشان گنابادی می گردد و در کنار پدر "صالح علی شاه" که پدر بزرگ "نور علی تابنده" باشد، خود را به این فرقه درمی آورد و به شیخ او و سپس شیخ المشایخ او تبدیل می گردد.
دین خواهان دنیامدار، باری به هر گونه که بسنجیم، خواهان آزادی مسلک و خرافه زدگی خویشند و اینان از اندیشه و خرد آن اندازه دورند که اگر چیزی اختراع شود یا اکتشافی صورت گیرد، به فوریت آن را در قرآن کزا نیز یافته و هتا در تورات و انجیل و دیگر دری وری نامه ها آن را جستحو کرده و بر آن حجتی موهوم و الهی می آورند که البته این روشنایی دانش و خرد که امروز دانشمندان به بشریت داده اند، در هزاران و چندی سال پیش در کتاب به اصطلاح مقدس و آسمانی این یاوه گویان بوده است و امروز پرده از اسرار برافتاده و اینها بر این امر جری و متجاوزند و مصادره گر.
هم از همین روی است که ایشان، مرام سکولاریسم را بر حکومتی دینی برتری داده و از برای رهایی از رقابت های دیرینه ای که با دیگرانشان داشته اند، چتری حمایتی را خواستارند که تنها در پرتوی سکولاریسم و ایجاد امنیت برایشان فراهم می گردد. ایشان در عین آنکه دیندار و خرافه پرستند، اما حکومت دینی نمی خواهند و هر چه که فرقه ای مذهبی، بیشتر رو به طریقت و کمتر میل به فقاهت داشته باشد، بیشتر به دنبال سکولاریسم روان می گردد و خود را چنان در هازمان چون انگلی ناقل و چون ویروسی واگیردار جا انداخته و توجیه می کنند که چون روزگار برای به قدرت نشستنشان فراهم آید، خود به سریر قدرت چون موهبتی الهی چنگ زده و خون ها خواهند ریخت و مجال به دیگر دین مداران نخواهند داد. این رویداد اکنون از سوی آخوندهای فقاهت پیشه ی انگل ایسی و روسی رخ داده است و درویشان از این بابت بر خود بیم دارند، هر چند که گر خود به قدرت می رسیدند، با دیگرانی چون همین آخوندها، همان می کردند که اکنون ایشان با آنان می کنند.
در این رهگزر، بازندگان اصلی میدان دین فروشی و دکان زهد و تقوا فروشی، یکی بهاییان هستند که هرگز آشکارا به قدرت کامل نرسیده اند، ورنه هم صوفیان و درویشان صفویه داشته اند و هم فقیهان و بحار الانواری ها و کلینی ها حکومت کرده اند و هم فقیهان به عنوان دنباله ی ایشان، استبداد ولایت فقیه را به وجود آورده اند.
مهم اینست که اکنون که جمهوری اسلامی داعیه ی "اسلام ناب محمدی" را دارد و جز خود و مرام و مسلک خود را برنتافته و دیگران را هر چند چون بهاییان و درویشان از دل خود شیعه ی کزا درآمده باشند را تحمل نمی کند، باید مردم دانای ایران این روند را به خوبی بشناسند و هر چه که دین و فرقه در کلیتش کوبیده و سرکوب می گردد، بیشتر به سود آزادی ایران از زدایش موجودیت انگلی دم و دستگاه دینی است. اگر جمهوری اسلامی تا بدانجا پیش رود که بتواند همه ی فرقه ها و مسلک های دینی را تا آنجا که به انقراض کامل ایشان بینجامد، آنان را تار و مار کند، ضمن اینکه خود ولایت فقیه دشمن ایران و ایرانی گری است، اما کمک شایانی است به خداناباوران و آزادی خواهان که بنگاه دین روز به روز ضعیف تر و فرسوده تر گردد و تنها یک دشمن باقی بماند و رویارویی ما با یک سر مار، ما را بیشتر به پیروزی بر اهریمن اسلام و دین رهنمون می گردد تا رویارویی با چندین سر این اژدهای آدمخوار.
همین جستار در کیهان سوئد
نظرات