مردم ایران، بر خلاف آنچه که پس از روزگار انقلاب بزرگ مشروطه و نیز سربرآوردن بزرگ مرد تاریخ ایران، اعلا حضرت رضا شاه بزرگ، فرهنگی نوین و ملی گرایانه ی ایرانی را در قاموس یک ایران یکپارچه به ارمغان آوردند، مردمی نبشودند که دغدغه ی ملی گرایی و میهن پرستی داشته باشند و این رویکرد شامل همه ی مردم در همه ی کشورهای جهان نیز می شده است.
در واقع آنچه مردم را به یکدیگر پیوند می داد، باورهای اعتقادی و دینی و سپس متعلق بودن به رعیت فلان پادشاه و فلان کشور بود که هویت آنان را تشکیل می داد و عناصری چون زبان و نژاد، بر این رویکر کلان تاثیر گزار بودند. اینگونه نیست که این تعریف از هویت را بتوان به همه ی تاریخ انسان و به ویژه به تاریخ کهن ملت های باستانی نیز پیوند داد، زیرا در میان ملت های بزرگ جهان، باستانی ترین ملت ها از جمله ایران، یونان، مسر و چین، دارای هویت ملی بودند که یکی از رکن های جداناپذیر آنها البته، همیشه دین بوده است.
از اینرو، دگرش دین در روزگار باستان به معنای بریدن از هویت ملی و میهنی تلقی می شده است و برای همین بوده است که نوکیشان مسیحی و نوآورندگان مزدکی و مانوی، از سوی دستگاه پادشاهی دین مهور ساسانی که دین رسمیش زرتشتی بوده است، مورد پیگرد، شکنجه و کشتار قرار می گرفته اند. اینکه هنوز در ایران، این رسم دگراندیش کشی و مخالفت تا حد شکنجه و کشتار و ساقط کردن از زندگی و پایمال کردن هتا بنیادی ترین حقوق انسانی، به کار برده می شود، به معنی آنست که روح دین زرتشتی آخوندهای ساسانی، در جسم و جان دین بهیمی و خونخوار اسلامی و البته شیعی، حلول کرده است و آخوندهای الله پرست کنونی، هیچ تفاوتی با آخوندهای اهورا مزدا پرست ساسانی ندارند.
هازمان ایران باید این طیف روشنفکری را در خود بیدار و تقویت نماید تا بار دیگر به تله ی اتاق های فکر جمهوری اسلامی نیفتند. تله هایی که به عنوان آزادی بیان زرق و برق داده می شوند و در واقع همگی به یک جا ختم می شوند: "بقای جمهوری اسلامی".
خیز بلند زرتشتیان را به همراه اسلام شیعی حکومتی ببینید، و اینکه چگونه رژیم ولایت فقیه از نازیسم هیتلری و جریان های نژاد پرست پان ایرانیستی پشتیبانی می کند و در عین حال، به منظور سنتز الگویی که در نظر دارد، نیازمند آنتی تزی به نام جریان های تجزیه طلب و پان می باشد تا از این رویکرد و از برخورد دادن جریان خودی (تز) پان ایرانیستی و کوروش پرستی و آریا بازی با جریان های غیر خودی (آنتی تز) یعنی تجزیه طلبان ابله همیشه آلت دست و دشمنان تاریخی ایرانیان، برآیندی را موجب شود (سنتز) که منظور خود رژیم در راستای بقایش باشد.
از اینرو، ایرانیان ضمن اینکه باید جبهه ای شفاف در برابر دشمنان تاریخی و سوگند خورده ی ایرانیان داشته باشند، هم زمان باید نسبت به بازی های اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی نیز آگاه باشند و بازی نخورند.
آنچه که به درازا در اینجا بیان شد، البته پیش گفتاری است از برای آشکار کردن آنچه که رژیم آخوندی از بیان آشکار آنها خودداری می کند و سخنش را نه در گفتار که همیشه در کردار بیان می کند. مردم شاید رژیم آخوندی را رژیمی یکدست بدانند که همگی آخوندهایی مرتجع هستند، اما واقعیت نه چنین است و آخوندها هر یک دارای زیرمکتب های اعتقادی ویژه ی خود می باشند و هتا در میان شیعیان، به جز آن دو دسته شیعه ی بزرگ اسماعیلی و دوازده عمامی، زیر شاخه های فرقه ای و اعتقادی بسیاری نیز وجود داشته اند که در عین اینکه دارای ریشه هایی تاریخی هم می باشند، اما همچنان پابرجا هستند و با عوض کردن رنگ و لعاب و هتا نام و عنوان و القاب و نشان، همچنان بقا یافته اند.
یکی از این فرقه های مذهبی شیعی دوازده عمامی، فرقه ی زالو صفتی است به نام "شیخیه". این فرقه بر خلاف روایت رسمی اسلامی شیعی دوازده عمامی، اصول دین را بر ۴ چیز می دانند:
"توحید، نبوت، عمامت و تولا و تبرا"؛ در حالی که دوازده عمامی ها یعنی همین مذهب رسمی رژیم، اصول دین را ۵ چیز می دانند:
"توحید، معاد، نبوت، عدل و عمامت".
و اگر می بینید که در جمهوری اسلامی، از همان آغاز تا به امروز، هرگز "عدل و دادگری" در کردار وجود نداشته است، نه به این خاطر است که شیعیان دوازده عمامی به راستی به آن مفهوم از عدل که در حقوق بشر انسانی بدان پرداخته شده است، قائلند، بلکه به دین معنی است که عدل را مشمول روایتی الهی بر اساس قرآن الکزا و احادیث و روایات و سیره ی خونبار محمدی می دانند و بر آن بنیان دینی است که آن را تعریف می کنند و عدل و دادگری از نگاه آخوندها و دستگاه خونریز اسلام، امری درون دینی است با تعریفی درون دینی، نه امری دربرگیرنده ی حقوق بشر و برون دینی و غیر دینی.
از اینرو و از دیگر سو، از آنجا که جمهوری اسلامی بنا بر ادعایی که می کند، حکومت ناب محمدی و اسلامی است - که هست -، با تقیه ی آخوندی و توجیهات شرعی، می تواند بین این اصول دین بازی کند و گاهی عنصر "تولا و تبرا" را نیز لحاظ نماید و این بدان معناست که قدرت میان شیخیه و حجتیه (عمدتن موتلقه ی کنونی) جابجا می گردد و اساس دعوای قدرت در درون رژیم، همینست. اکنون شما به عروسک های التقاطی از سنخ مجاهدین خلق نیز نگاهی با گوشه ی چشم بیندازید تا جریان فرقه سازی در درازنای تاریخ را متوجه شوید.
یعنی اگر تا دیروز دو گیاه به هم پیوند می خوردند و فرقه ای نو ساخته می شد، از آنروی بود که هر دو گیاه هستند و هم سنخ و قابلیت یکی شدن را داشتند، اما پیوند دادن گوز با شقیقه و ایجاد اسلام مارکسیستی، چیزی نبود که کلیت دستگاه آخوندی، دست کم تا بخش بسیار زیاد و قابل ملاحضه ای، توان پذیرش آن را داشته باشد و این نکته هتا قابل پیش بینی هم بود اگر، نگاهی دقیق بر جریان فرقه سازی های معطوف به مهدویت در ایران در گزشته ای نه چندان دور انداخته می شد و به ظهور و افول و گسترش و پراکندگی و رنجبری مردمانی توجه می شد که فرقه های بابی و ازلی و بهایی را برآوردند.
از اینرو، در ایران دستگاهی رسمی و باستانی وجود دارد که هر آنچه که فرقه سازی های گوناگون نسبت به دین رسمی کشور را موجب می شود، در نطفه خفه کرده و پیروانش را در عین توحش و بی رحمی، از کوچک تا بزرگ، از زن تا مرد و از ده ها تا صدها هزار را کشتار و سلاخی می نماید. این جریان مخفی در ایران که همیشه در سایه ی امنیت حکومتی و اقتصادی زیسته است، دیروز به نام زرتشتی گری و به فرمان آخوند به معراح رفته (کرتیر) می کشت و امروز به نام مهدی موهوم و پیغمبری زن باره و بچه باز و قرآن الکزایی که هر رویه اش از خون صدها هزار انسان سرخ است.
دستور دین، کشتار دگراندیشان است، به ویژه دگر اندیشانی که از دل خود دین سربرمی آورند و تلاش می کنند بدعت ایجاد نمایند و جریان اصلی دین و یا مذهب را به راهی دیگر بکشانند و آنها را کهنه و خود را نو و متجدد معرفی نمایند.
از اینرو، حکومت شیخیه ی جمهوری اسلامی، با قدرتمندان درون حکومتی دیروز و به حاشیه رانده شده ی امروز - به ویژه حجتیه -، حکومتی است که تمایلی سنتی به ارزش های آشورایی موهوم عمام زمانی دارد تا هم دلی با ارزش های حقوق بشری و دوستی با بنیان و نهاد جهان آزاد؛ و به همین خاطر است که جمهوری اسلامی به منظور بقای خود، با همه از جمله کافر کمونیست مشرقی تا امپریالست جهانخوار آمریکایی، لاس می زند تا بقای خود را تضمین کند. این ویژگی را ویژگی انگلی از نوع تهاجمیش می نامم.
همین جستار در پژواک ایران
در واقع آنچه مردم را به یکدیگر پیوند می داد، باورهای اعتقادی و دینی و سپس متعلق بودن به رعیت فلان پادشاه و فلان کشور بود که هویت آنان را تشکیل می داد و عناصری چون زبان و نژاد، بر این رویکر کلان تاثیر گزار بودند. اینگونه نیست که این تعریف از هویت را بتوان به همه ی تاریخ انسان و به ویژه به تاریخ کهن ملت های باستانی نیز پیوند داد، زیرا در میان ملت های بزرگ جهان، باستانی ترین ملت ها از جمله ایران، یونان، مسر و چین، دارای هویت ملی بودند که یکی از رکن های جداناپذیر آنها البته، همیشه دین بوده است.
از اینرو، دگرش دین در روزگار باستان به معنای بریدن از هویت ملی و میهنی تلقی می شده است و برای همین بوده است که نوکیشان مسیحی و نوآورندگان مزدکی و مانوی، از سوی دستگاه پادشاهی دین مهور ساسانی که دین رسمیش زرتشتی بوده است، مورد پیگرد، شکنجه و کشتار قرار می گرفته اند. اینکه هنوز در ایران، این رسم دگراندیش کشی و مخالفت تا حد شکنجه و کشتار و ساقط کردن از زندگی و پایمال کردن هتا بنیادی ترین حقوق انسانی، به کار برده می شود، به معنی آنست که روح دین زرتشتی آخوندهای ساسانی، در جسم و جان دین بهیمی و خونخوار اسلامی و البته شیعی، حلول کرده است و آخوندهای الله پرست کنونی، هیچ تفاوتی با آخوندهای اهورا مزدا پرست ساسانی ندارند.
هازمان ایران باید این طیف روشنفکری را در خود بیدار و تقویت نماید تا بار دیگر به تله ی اتاق های فکر جمهوری اسلامی نیفتند. تله هایی که به عنوان آزادی بیان زرق و برق داده می شوند و در واقع همگی به یک جا ختم می شوند: "بقای جمهوری اسلامی".
خیز بلند زرتشتیان را به همراه اسلام شیعی حکومتی ببینید، و اینکه چگونه رژیم ولایت فقیه از نازیسم هیتلری و جریان های نژاد پرست پان ایرانیستی پشتیبانی می کند و در عین حال، به منظور سنتز الگویی که در نظر دارد، نیازمند آنتی تزی به نام جریان های تجزیه طلب و پان می باشد تا از این رویکرد و از برخورد دادن جریان خودی (تز) پان ایرانیستی و کوروش پرستی و آریا بازی با جریان های غیر خودی (آنتی تز) یعنی تجزیه طلبان ابله همیشه آلت دست و دشمنان تاریخی ایرانیان، برآیندی را موجب شود (سنتز) که منظور خود رژیم در راستای بقایش باشد.
از اینرو، ایرانیان ضمن اینکه باید جبهه ای شفاف در برابر دشمنان تاریخی و سوگند خورده ی ایرانیان داشته باشند، هم زمان باید نسبت به بازی های اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی نیز آگاه باشند و بازی نخورند.
آنچه که به درازا در اینجا بیان شد، البته پیش گفتاری است از برای آشکار کردن آنچه که رژیم آخوندی از بیان آشکار آنها خودداری می کند و سخنش را نه در گفتار که همیشه در کردار بیان می کند. مردم شاید رژیم آخوندی را رژیمی یکدست بدانند که همگی آخوندهایی مرتجع هستند، اما واقعیت نه چنین است و آخوندها هر یک دارای زیرمکتب های اعتقادی ویژه ی خود می باشند و هتا در میان شیعیان، به جز آن دو دسته شیعه ی بزرگ اسماعیلی و دوازده عمامی، زیر شاخه های فرقه ای و اعتقادی بسیاری نیز وجود داشته اند که در عین اینکه دارای ریشه هایی تاریخی هم می باشند، اما همچنان پابرجا هستند و با عوض کردن رنگ و لعاب و هتا نام و عنوان و القاب و نشان، همچنان بقا یافته اند.
یکی از این فرقه های مذهبی شیعی دوازده عمامی، فرقه ی زالو صفتی است به نام "شیخیه". این فرقه بر خلاف روایت رسمی اسلامی شیعی دوازده عمامی، اصول دین را بر ۴ چیز می دانند:
"توحید، نبوت، عمامت و تولا و تبرا"؛ در حالی که دوازده عمامی ها یعنی همین مذهب رسمی رژیم، اصول دین را ۵ چیز می دانند:
"توحید، معاد، نبوت، عدل و عمامت".
و اگر می بینید که در جمهوری اسلامی، از همان آغاز تا به امروز، هرگز "عدل و دادگری" در کردار وجود نداشته است، نه به این خاطر است که شیعیان دوازده عمامی به راستی به آن مفهوم از عدل که در حقوق بشر انسانی بدان پرداخته شده است، قائلند، بلکه به دین معنی است که عدل را مشمول روایتی الهی بر اساس قرآن الکزا و احادیث و روایات و سیره ی خونبار محمدی می دانند و بر آن بنیان دینی است که آن را تعریف می کنند و عدل و دادگری از نگاه آخوندها و دستگاه خونریز اسلام، امری درون دینی است با تعریفی درون دینی، نه امری دربرگیرنده ی حقوق بشر و برون دینی و غیر دینی.
از اینرو و از دیگر سو، از آنجا که جمهوری اسلامی بنا بر ادعایی که می کند، حکومت ناب محمدی و اسلامی است - که هست -، با تقیه ی آخوندی و توجیهات شرعی، می تواند بین این اصول دین بازی کند و گاهی عنصر "تولا و تبرا" را نیز لحاظ نماید و این بدان معناست که قدرت میان شیخیه و حجتیه (عمدتن موتلقه ی کنونی) جابجا می گردد و اساس دعوای قدرت در درون رژیم، همینست. اکنون شما به عروسک های التقاطی از سنخ مجاهدین خلق نیز نگاهی با گوشه ی چشم بیندازید تا جریان فرقه سازی در درازنای تاریخ را متوجه شوید.
یعنی اگر تا دیروز دو گیاه به هم پیوند می خوردند و فرقه ای نو ساخته می شد، از آنروی بود که هر دو گیاه هستند و هم سنخ و قابلیت یکی شدن را داشتند، اما پیوند دادن گوز با شقیقه و ایجاد اسلام مارکسیستی، چیزی نبود که کلیت دستگاه آخوندی، دست کم تا بخش بسیار زیاد و قابل ملاحضه ای، توان پذیرش آن را داشته باشد و این نکته هتا قابل پیش بینی هم بود اگر، نگاهی دقیق بر جریان فرقه سازی های معطوف به مهدویت در ایران در گزشته ای نه چندان دور انداخته می شد و به ظهور و افول و گسترش و پراکندگی و رنجبری مردمانی توجه می شد که فرقه های بابی و ازلی و بهایی را برآوردند.
از اینرو، در ایران دستگاهی رسمی و باستانی وجود دارد که هر آنچه که فرقه سازی های گوناگون نسبت به دین رسمی کشور را موجب می شود، در نطفه خفه کرده و پیروانش را در عین توحش و بی رحمی، از کوچک تا بزرگ، از زن تا مرد و از ده ها تا صدها هزار را کشتار و سلاخی می نماید. این جریان مخفی در ایران که همیشه در سایه ی امنیت حکومتی و اقتصادی زیسته است، دیروز به نام زرتشتی گری و به فرمان آخوند به معراح رفته (کرتیر) می کشت و امروز به نام مهدی موهوم و پیغمبری زن باره و بچه باز و قرآن الکزایی که هر رویه اش از خون صدها هزار انسان سرخ است.
دستور دین، کشتار دگراندیشان است، به ویژه دگر اندیشانی که از دل خود دین سربرمی آورند و تلاش می کنند بدعت ایجاد نمایند و جریان اصلی دین و یا مذهب را به راهی دیگر بکشانند و آنها را کهنه و خود را نو و متجدد معرفی نمایند.
از اینرو، حکومت شیخیه ی جمهوری اسلامی، با قدرتمندان درون حکومتی دیروز و به حاشیه رانده شده ی امروز - به ویژه حجتیه -، حکومتی است که تمایلی سنتی به ارزش های آشورایی موهوم عمام زمانی دارد تا هم دلی با ارزش های حقوق بشری و دوستی با بنیان و نهاد جهان آزاد؛ و به همین خاطر است که جمهوری اسلامی به منظور بقای خود، با همه از جمله کافر کمونیست مشرقی تا امپریالست جهانخوار آمریکایی، لاس می زند تا بقای خود را تضمین کند. این ویژگی را ویژگی انگلی از نوع تهاجمیش می نامم.
همین جستار در پژواک ایران
نظرات