رد شدن به محتوای اصلی

عمام عنی (عن) را بیشتر بشناسیم

این ماجرا مربوط به جنگ احزاب یا خندق است که در آن، همه ی اعراب جمع شده بودند تا محمد که به کاروان ها یورش برده بود و مردمانی را قتل عام کرده بود و تهدیدی برای منطقه به شمار می‌ رفت را از بین ببرند. اما "عبدود" برای چه بر چهره ی عمام علی تف انداخت ؟؟


پاسخ بسیار جالبی برای این پرسش وجود دارد. "ود" از بت های مشهور اعراب بوده است و عبدود از پرستندگان آن بت بوده است. عبدود از پهلوانان عرب بود و در آن جنگ از معدود کسانی بود که توانسته بود از خندقی که به پیشنهاد سلمان پارسی کنده شده بود، گزر کرده و پس از گزر از خندق، به دنبال مبارز می‌ گردد و علی داوطلب مبارزه با او می‌ شود. سیره ی "ابن هشام" در پوشینه ی سوم از زبان عمام علی در شرح ماجرای مبارزه ی علی با عبدود نوشته است:

"چگونه با تو بجنگم، در حالی که تو بر اسب نشسته‌ ای (در حالی که من پیاده هستم)، پس از اسب فرود آی تا مانند من (پیاده) شوی، پس از اسبش پیاده شد".


عبدود پهلوان برای اینکه در مبارزه با علی انصاف را رعایت کرده باشد، از اسب پیاده می‌ شود تا هر دو با یکدیگر برابر شوند. اما جنگ سختی درمی‌ گیرد و پهلوان عرب با علی می‌ جنگد. اما عمام علی که گویا آن نیرویی که در هنگام کندن در خیبر داشته است را همراهش نبرده بوده !!، دست به یک حرکت ناجوانمردانه و بسیار زشت می‌ زند. ماجرای این کار ناجوانمردانه ی علی، در بسیاری از کتاب های حدیث اینگونه آورده شده است:

"در جنگ احزاب (خندق)، میان على وعمرو بن عبدود سخنانى گزشت. على به او فرمود: «اى عمرو، در بزدلى تـو هـمین بس نیست كه من به جنگ تن به تن با تو آمده‌ ام و تو كه شهسوارعربى، با خـودت کمک آورده اى ؟» عمرو برگشت كه پشت سر خود را نگاه كند امیر المومنین (عن)، بی درنگ چنان ضربه اى بر دو ساق پاى او وارد آورد كه از پیكرش جدا شدند و گرد و غبارى به هوا برخاست. آن حضرت در حالى كه بر اثر ضربت بر عمرو، خون از فرقش می‌ ریخت و از شمشیرش نیز خون می‌ چكید، نزد رسول الله برگشت و رسول الله فرمود: «اى على، فریبش دادى ؟ عرض كرد: آرى اى رسول الله. جنگ نیرنگ است»".
(میزان الحکمه، جلد دوم، رویه ی ۵۶۴)


به راستی چرا آن ملعون بر روی چهره ی عمام یکم شیعیان و خلیفه ی چارم الله پرستان تف کرد ؟ عبدود از اسب پیاده شد تا اصول جوانمردی را رعایت کرده باشد و جنگی برابر داشته باشد، اما در برابر، علی در میانه ی جنگ به او می‌ گوید که یارانت نیز به کمک تو آمده اند، عبدود که بر می‌گردد تا ببیند آیا به راستی یارانش از خندق گزشته اند یا نه، می‌ بیند که افتخار هر نبی و هر ولی، به او دروغ گفته است !! و در این زمان عمام پاهای پهلوان عرب را قطع می‌ کند. در این هنگام است که آن ملعون بر چهره ی عمام شیعیان تف می اندازد. حال از شما می‌ پرسم:

"کجاست آن عدالت علی که شیعیان از آن سخن می‌ گویند ؟"

پیامبر خودخوانده نیز، گویا می‌ دانسته است که علی از پس عبدود برنمی آید، از علی پرسیده است که آیا وی را فریب دادی ؟ و علی می‌ گوید آری !! به راستی که جنگ همان خدعه و نیرنگ است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د...

وقتی امید دانا و هم خوابه اش صدیقه زرین کلاه مشتاق آبادی، مادر قهبگی را معنی می کنند

من کم ترین (امید باقر خاله): "مدیونید اگر فکر کنید افزون بر گفتارم، اندکی هتا اندکی، در کردار در زندگی روزمره ام تناقض وجود دارد !!" من و همسرم کارد هواله ی شکم مردم ایران می کنیم، اما خودم سه برابر روزهای جوراب فروشیم شده ام و همسرم مثل ندید بدیدها فرتور غذاها و رستوران ها و باز رستوران ها و غذاها را به چشم کارد به شکم خوردگان می کشانیم تا چشمشان کور شود و جیکشان درنیاید. من و همسرم به هنرمندان فحاشی می کنیم و آنها را بی سواد و احمق می خوانیم، اما خودمان تا دلتان بخواهد با تک تک هنربندان رژیم فرتور می اندازیم و منتشر می کنیم؛ هتا با افشین بله افشین خواننده ی بدصدا و جلف که یادتون هست... «دیگه ازت بدم میاد، پیشم نیا عروسک» !! من و همسرم همیشه از شبکه ی من و تو انتقاد می کنیم. من خودم همیشه به آن می گویم "مهد کودک من و تو"، اما هتا با مجری من و تو هم فرتور یادگاری می گیرم !! من و همسر کم ترینم، در فضای همگانی هر جور دلمان بخواهد می گردیم و می چرخیم و فرتورهای نگو و نپرس منتشر می کنیم، اما به دیگران ایراد می گیریم که چرا در خانه ی خودشان با شلوار...

متلکی بر حاشیه: گفتگوی فرامرز دادرس با کون خوب سوئد

چندی پیش، یکی از مخالفان پرهیاهوی شاهزاده "رضا پهلوی" به نام "فرامرز دادرس" که خود یکی از مصدق الهی ها و هواداران سفت و سخت هزرط "محمد مصدق دله السلطنه" می باشد، با دلقک رسانه "امید دانای باقر خاله" گفتگو کرد. این گفتگو که از پستوی خانه ی امید باقر خاله و انباری جناب دادرس انجام می گرفت، مخاطبان ملیونی خود را دچار شوک کرد و نتیجه این شد که پس از گوش دادن به مشتی خزعبلات تکراری که همگی از سر عقده بازی فوران کرده بودند، به یک نتیحه ی تکراری برسند و آن اینکه هم جمهوری اسلامی اینقدرها بد نیست که این دو موجود اپوزوسیون نما، نانشان را به نرخ روزش نخورند و نه دودمان ایرانساز پهلوی آنچنان خوب و سرآمد بود که نمکدانش را نشکنند !! جناب دادرس که پس از نزدیک به یک دهه سخن فرسایی در یوتوب انباری خود، هنوز به اندازه ی "خاله شاهدانه" هم روی کسی اثر نگزاشته، با ناسپاسی هر چه تمام تر عنوان کرده است که وی نانخور ارتش شاهنشاهی نبوده و با وقاحت ویژه ی آخوندی خود را مدیون شاهنشاه آریامهر فرمانده ی کل قوای نیروهای مسلح شاهنشاهی نمی داند. از این ناسپ...