و قتل و قتل الله و الله خیر القاتلین.
به درستی که آنها قتل کردند و الله نیز مرتکب قتل شد و الله بهترین آدمکشان است.
سوره ی کژدار و مریز، آیه ی خر در چمن
ملت خر در چمن، گاهی فیلشان یاد هندوستان می کرد. سراسر زمین های خود را به دو بخش آغل و مرتع بخش کرده بودند و در سرسبزی زیبایی می چریده و می زیستند. گوسپند ملت خر در چمن، هتا سرود ملی هم داشت و با آواز بلند، بع بع کنان جان و دل خود را فدای سرزمین آبا و اجدادیش "خر در چمن" می کرد. منافع ملیشان هر چند از ابیات رسولان تا نغمه ی باد معده افشانان محافظ دق مقدس متفاوت و هتا متغایر و ناهمگون می بود، اما با یکدیگر بر سر همسویی با منافع ملی اشتراکات مخصوص یک ملت را داشتند.
در روز عید غمیر که روز اصلی میهمانی اصیل ترین گوسپندان خر در چمن بود، به پاس آنکه هزار و بوقی سال پیش یکی از گوسپندان نامی و شهره ی این ملک، با یک شغال که به "قتال العرب" نامور بود، بیعت کرده بود، به گوسپندی خود می بالیدند و اینکه پیش از این هم نخستین ملت تک شغال پرست جهان به حساب می آمده اند که یکی از شیادان دره ی چیچست به نام "آش زرترش" برایشان به زور پادشاه به ارمغان آورده بود و با اژدهایی به نام "عوه سه تا"، همه ی خدایان جعلی و پراکنده ی آنان را بلعیده بود.
اما عید غمدیر هر چند خاص این امة پرورده بود، و لیک عید جهانی بزرگ دیگری را نیز در چنته داشتند که آنان را با کشورهای همسایه که جملگی بز و بزغاله نشین بودند، پیوند می داد.
این عید همان عیدی بود که آنها را به رستگاری کشانده بود و این باور از دیرباز و از همان آغاز در میان هر دو ملت گوسپند و بز جاافتاده بود که کمال زیست یک بز و گوسپند، همانا خوراک گرگ شدن است. پس جملگی برادروار بر این عید گرد هم می آمدند و چون دیگر قربانی کردن انسان از مد افتاده بود و گوسپندان به درجه ای از تمدن رسیده بودند که انسان ها را دیگر برای خدایان قربانی نمی کردند، فلذا به حکم روایتی که سرچشمه اش چون رودی گوارا از کوهی به نام تور در صحرایی به نام سینا در سرزمینی به نام "قسر" جاری بود، یکی از میان امة فهیم خود را به جهت قربانی برمی گزیدند و او که این سعادت را جان خویش می پرداخت، بی الفور و بی درنگ راهی بهشت سرایی می شد که همه ی گوسپندان و بزغالگان دیگر، یکسره در آن متنعمند و نزد خدای مهربانشان روزی می خورند.
هتا از سرسرای بهشت این خبر درز کرده بود که آن گوسپندی که یکی از چاپارهای خداوند به نام "ابرامیم" به جای پسرش سر بریده بود، سردسته و امین و عمام بهشتیان در سرسرای آخرت شده است و لاکن اختلاف بود میان دو امة همسایه که آیا وی که نخستین شهید راه حق بوده است، یکی گوسپند بوده یا بز.
این اختلاف اما سر به آسمان می ساید و بسیار کهن است و این اختلاف نیز طبیعی می نماید، چرا که اگر اختلافی در زمین باشد، سایه اش در آخرت نیز خود را بازتاب می دهد و به گونه ای دیگر نمایان می شود. یکی این اختلاف بود که چنین وضعیت مخصوصی داشت و دیگری، اختلاف بر سر این بود که آن پسر که قرار بود ابرامیم برای خداوندش سلاخی کند، آیا "اسهال" بود یا "اسهاییل" و هنوز هم این اختلاف برافکنده نشده است و یکی از ریشه های نفرت دو قوم گوسپند و بز بوده است که سبب شده دیگر اقوام و ملل جهان از گاوهای هندوستان تا خوک های فرانسه، از آنان پیشی بجویند.
اما نبوغ همه ی این تردستی ها از آستین شیاد بزرگ کوه تور درآمده بود که با دادن وعده ی مقدس زمین و ملک و اساس، قوم بز را به جنگ و کشتار گوسپندان سرزمین "کمعان" کشانده بود و تیغی را درافکنده بود تا بدان واسطه، برش یاد خداوندی همیشه کارزار بیفتد و بندگانش از گوسپند و بز، همگی او را برای هزاران سال طاعت و پرستش کنند و خواهان و آرزوگر این باشند که خود قربانی الی مرشد المرشدین جله جلاله گردند و به واسطه ی شهادت خواهی افتخاری و داوطلب آمیزانه، راه دراز به سوی سرسرای بهشت پر از می و هوری را فی الفور و در چشم بر هم زدنی بپیمایند و اینگونه بود که به سلطنت آسمانی و زمینی خود ادامه می داد.
نبوغ شیاد کوه تور اما در این ماجرا، یکی این بود که خود از جمله ی قاتلان بود و چون کافری را در نزاع با یک مومن کشته بود، برای ماست مالی کردن گناهش، هنگامی که در اثر استعمال ماده ی فضایی "علف الخلود" به کوه تور پرواز کرده و مشغول راز و نیاز و غبار رویی از ماتحت خویش در نزد پروردگار بود، القصه بر روی سنگی سخن را یکی این نبشت که "نکشید" و از آن پس، این نکشتن تبدیل به یکی از شعارهای مومنان شد و از این نقطه ی عطف بشریت بود که بالکل قتل و جنایت و آدمکشی از میان آدمیان برافتاد تا اینکه حرص خونریزی و خونخواهی، آدمیان را مجبور به کرد تا از خدایشان بخواهند به آنها در روزی معین، عیدی دهاد و آن روز بود که بدان سبب، عید قربان نامیده شد و خلایق زان پس به گرد یکدیگر درمی آمدند و با توجیهی الهی و به هوای بهشت و با غیضی که خون در برابر چشمانشان را گرفته بود، گاو و گوسپند و بز و شتر بود که خون می ریختند و تکه پاره می کردند.
هم خدا راضی بود و هم بنده ی خدا و مخالفان نیز محلی از اعراب نداشتند و جشن با شکوه هر چه تمام تر هر ساله در جای جای ممالک محروسه ی الله مدینه برگزار می شد و بوی خون فضای اعتقادات انفیه را پر می کرد و جان ها و روح های مومنین را جلا می داد. عیدتان مبارک...
به درستی که آنها قتل کردند و الله نیز مرتکب قتل شد و الله بهترین آدمکشان است.
سوره ی کژدار و مریز، آیه ی خر در چمن
ملت خر در چمن، گاهی فیلشان یاد هندوستان می کرد. سراسر زمین های خود را به دو بخش آغل و مرتع بخش کرده بودند و در سرسبزی زیبایی می چریده و می زیستند. گوسپند ملت خر در چمن، هتا سرود ملی هم داشت و با آواز بلند، بع بع کنان جان و دل خود را فدای سرزمین آبا و اجدادیش "خر در چمن" می کرد. منافع ملیشان هر چند از ابیات رسولان تا نغمه ی باد معده افشانان محافظ دق مقدس متفاوت و هتا متغایر و ناهمگون می بود، اما با یکدیگر بر سر همسویی با منافع ملی اشتراکات مخصوص یک ملت را داشتند.
در روز عید غمیر که روز اصلی میهمانی اصیل ترین گوسپندان خر در چمن بود، به پاس آنکه هزار و بوقی سال پیش یکی از گوسپندان نامی و شهره ی این ملک، با یک شغال که به "قتال العرب" نامور بود، بیعت کرده بود، به گوسپندی خود می بالیدند و اینکه پیش از این هم نخستین ملت تک شغال پرست جهان به حساب می آمده اند که یکی از شیادان دره ی چیچست به نام "آش زرترش" برایشان به زور پادشاه به ارمغان آورده بود و با اژدهایی به نام "عوه سه تا"، همه ی خدایان جعلی و پراکنده ی آنان را بلعیده بود.
اما عید غمدیر هر چند خاص این امة پرورده بود، و لیک عید جهانی بزرگ دیگری را نیز در چنته داشتند که آنان را با کشورهای همسایه که جملگی بز و بزغاله نشین بودند، پیوند می داد.
این عید همان عیدی بود که آنها را به رستگاری کشانده بود و این باور از دیرباز و از همان آغاز در میان هر دو ملت گوسپند و بز جاافتاده بود که کمال زیست یک بز و گوسپند، همانا خوراک گرگ شدن است. پس جملگی برادروار بر این عید گرد هم می آمدند و چون دیگر قربانی کردن انسان از مد افتاده بود و گوسپندان به درجه ای از تمدن رسیده بودند که انسان ها را دیگر برای خدایان قربانی نمی کردند، فلذا به حکم روایتی که سرچشمه اش چون رودی گوارا از کوهی به نام تور در صحرایی به نام سینا در سرزمینی به نام "قسر" جاری بود، یکی از میان امة فهیم خود را به جهت قربانی برمی گزیدند و او که این سعادت را جان خویش می پرداخت، بی الفور و بی درنگ راهی بهشت سرایی می شد که همه ی گوسپندان و بزغالگان دیگر، یکسره در آن متنعمند و نزد خدای مهربانشان روزی می خورند.
هتا از سرسرای بهشت این خبر درز کرده بود که آن گوسپندی که یکی از چاپارهای خداوند به نام "ابرامیم" به جای پسرش سر بریده بود، سردسته و امین و عمام بهشتیان در سرسرای آخرت شده است و لاکن اختلاف بود میان دو امة همسایه که آیا وی که نخستین شهید راه حق بوده است، یکی گوسپند بوده یا بز.
این اختلاف اما سر به آسمان می ساید و بسیار کهن است و این اختلاف نیز طبیعی می نماید، چرا که اگر اختلافی در زمین باشد، سایه اش در آخرت نیز خود را بازتاب می دهد و به گونه ای دیگر نمایان می شود. یکی این اختلاف بود که چنین وضعیت مخصوصی داشت و دیگری، اختلاف بر سر این بود که آن پسر که قرار بود ابرامیم برای خداوندش سلاخی کند، آیا "اسهال" بود یا "اسهاییل" و هنوز هم این اختلاف برافکنده نشده است و یکی از ریشه های نفرت دو قوم گوسپند و بز بوده است که سبب شده دیگر اقوام و ملل جهان از گاوهای هندوستان تا خوک های فرانسه، از آنان پیشی بجویند.
اما نبوغ همه ی این تردستی ها از آستین شیاد بزرگ کوه تور درآمده بود که با دادن وعده ی مقدس زمین و ملک و اساس، قوم بز را به جنگ و کشتار گوسپندان سرزمین "کمعان" کشانده بود و تیغی را درافکنده بود تا بدان واسطه، برش یاد خداوندی همیشه کارزار بیفتد و بندگانش از گوسپند و بز، همگی او را برای هزاران سال طاعت و پرستش کنند و خواهان و آرزوگر این باشند که خود قربانی الی مرشد المرشدین جله جلاله گردند و به واسطه ی شهادت خواهی افتخاری و داوطلب آمیزانه، راه دراز به سوی سرسرای بهشت پر از می و هوری را فی الفور و در چشم بر هم زدنی بپیمایند و اینگونه بود که به سلطنت آسمانی و زمینی خود ادامه می داد.
نبوغ شیاد کوه تور اما در این ماجرا، یکی این بود که خود از جمله ی قاتلان بود و چون کافری را در نزاع با یک مومن کشته بود، برای ماست مالی کردن گناهش، هنگامی که در اثر استعمال ماده ی فضایی "علف الخلود" به کوه تور پرواز کرده و مشغول راز و نیاز و غبار رویی از ماتحت خویش در نزد پروردگار بود، القصه بر روی سنگی سخن را یکی این نبشت که "نکشید" و از آن پس، این نکشتن تبدیل به یکی از شعارهای مومنان شد و از این نقطه ی عطف بشریت بود که بالکل قتل و جنایت و آدمکشی از میان آدمیان برافتاد تا اینکه حرص خونریزی و خونخواهی، آدمیان را مجبور به کرد تا از خدایشان بخواهند به آنها در روزی معین، عیدی دهاد و آن روز بود که بدان سبب، عید قربان نامیده شد و خلایق زان پس به گرد یکدیگر درمی آمدند و با توجیهی الهی و به هوای بهشت و با غیضی که خون در برابر چشمانشان را گرفته بود، گاو و گوسپند و بز و شتر بود که خون می ریختند و تکه پاره می کردند.
هم خدا راضی بود و هم بنده ی خدا و مخالفان نیز محلی از اعراب نداشتند و جشن با شکوه هر چه تمام تر هر ساله در جای جای ممالک محروسه ی الله مدینه برگزار می شد و بوی خون فضای اعتقادات انفیه را پر می کرد و جان ها و روح های مومنین را جلا می داد. عیدتان مبارک...
نظرات