رد شدن به محتوای اصلی

تهی شد ایران ز میهن پرست: "فریدون درخشانی" رفت و "کوچر بیکار" (نه) آمد

هم نوایی تجزیه طلبان پانکرد در تویله ی شورای اسلامی رژیم با سرکردگان فرقه ی بارزانی در اقلیم خودسر کوردلستان در تبریک به یک انگل پانکرد به نام کوچر بیکار.

با آمدن جمهوری اسلامی، میهن پرستان یا کشتار شدند یا در کشور سرکوب شدند و طاقت ماندنشان نبود و گریختند. اکنون از دهه ی سی فرار خورشیدی با دشمنی ملی به نام "مصدق بازی" روبروییم، ایران پرستان یکی یکی یا از جایگاه های تاثیرگزار برداشته می شدند یا دیگر هرگز به جایگاه های مهم و تصمیم سازی نمی رسند. از اینرو حال و روز ایران، هر روز بیش از پیش پریشان شده است.


در تویله ی شورای اسلامی که به گزاف آن را "خانه ی ملت" خوانده اند، مزدوران رژیم از الله پرست حکومتی تا الله پرست تجزیه طلب غل می زنند. تصورش را بکنید که همه ی عن و گه فاضلاب خمینی را در تشتی به نام تویله ی شورای اسلامی ریخته باشید و آتش زیر بیفروزید و این عن و گه ها شروع کنند به غلغل و و جوشش !!

این آتش را نهادهای اطلاعاتی رژیم برافروخته اند. آتشی که به جان میهن پرستی و ایران خواهی می زنند و به جای آن، از یکسو مزدوران خود در #پان_ایرانیسم_حکومتی را علم می کنند و از سوی دیگر، تجزیه طلبان را به اهتزاز درمی آورند تا ادبیات تجزیه طلبانه را در یکی از رسمی ترین و اصلی ترین ارکان رژیم ولایت فقیه، به گونه ای جا بیندازند و برایش سند و مدرک قانونی و تاریخی تدارک ببینند که دیگر نشود این رد پای عن و گه ها را از تاریخ پاک کرد.

تصورش را بکنید که ایران تا چه اندازه در ابعاد ملیونی در خود خائن و دشمن داخلی دارد. از رژیم سرکوبگر ضد ایرانی جمهوری اسلامی که بگزریم (در حد همین مقاله !!)، سامانه های ایرانی آن اندازه بی عرضه اند که مار در آستین خودشان می پرورانند. برای نمونه، یکی از نخبه ها را برداشته اند از کردستان آورده اند و به خیال آنکه او هم یک ایرانی مانند خودمان است، به او امکان آواز و پرواز داده اند، خرج دانشگاهش را پرداخت کرده اند، برایش حق شرکت در المپیاد برون مرزی گرفته اند، او را فرستاده اند و او رفته و درخشیده و دیگر برنگشته !!


در همانجا ماند و گفت من یک توله پانکرد تجزیه طلب سرکوب شده ام که در ایران، فارس های فاشیست با دانشگاه و حق المپیک می خواستند مرا خام کنند و فریبم دهند، اما من همان حربه ی خودشان را به خودشان زدم و زیرش را کشیدم و به خدمت فاحشه ی بریتانیا موسوم به ملکه الیزابت چندم درآمدم و این نامش خیانت نیست.

انگل ها هم گفتند تو راست می گویی. یک سال نگزشته بود که ملکه از ماتحت خونین خود آب حیات تازه ای به چهره ی این عاشق میهن پاشید و او به مسخ انگل ایسی بودن درآمد و بی درنگ یعنی در عرض چند دقیقه پس از دریافت پناهندگی سیاسیش، نامش را از "فریدون درخشانی" به "کوچر بیرکار" دگرش داد. با این دگرش نام، او خود را "یک مهاجر اندیشمند" می خواند، نه یک خائن و تجزیه طلب.

رسانه های معلوم الحالی همچون "ایران وایر" که نامش ترکیبی ناسازگار با مزاج ایرانی است، او را تا توانست پوشش خبری داد و زور زد تا او را یک ایرانی دیگری بنامد که پس از "مریم میرزاخانی" توانسته است دومین جایزه ی ریاضی میاضی را دریافت کند.

اما این همه ی ماجرا نیست، بلکه شیرین اثرترین بخش این منجلاب گه و کثافت حکومتی، آنجاست که مجلس ارتجاع ولایت فقیه و آن هم تنها مزدوران پانکرد رژیم، نامه ای عریض و طویل به کون لیسی هزرط کوچر فرستاده اند و او را ستایش ها نموده اند که هزاران آفرین و درود بر تو ای پانکرد تجزیه طلب. آفرین بر تو که چون دستت می رسد کاری می کنی، ما که در حد همین نمایندگی تویله ی شورای اسلامی، دستمان بیشتر از این نمی رسد !!

از هر چه که بگزریم، آخر او یک پناهنده ی سیاسی است و از خود باید پرسید چگونه است که از بدنه ی رژیم و از مجلس وحوش ولایت، نامه ای در ستایش و خایه مالی یک پناهنده ی سیاسی فرستاده می شود ؟! پاسخی که در ذهنم آمد این بود که البته که وی پناهنده ی سیاسی نیست، بلکه یک قومگرای تجزیه طلب است که در آن سوی جهان و در ایران و آن هم در به اصطلاح خانه ی ملت، نمایندگان و هوادارانی دارد که پیروی اندیشه و رویکردی هستند که وی به موجب آن پناهندگی گرفته است.


چند نماینده ی رژیم در تویله ی شورای اسلامی که همگی از استان های کردنشین هستند نیز، زیر این نامه ی کون لیسی از کوچر بیکار را امضا کرده اند.

نمایندگان تجزیه طلب رژیم در تویله ی شورای اسلامی، از ادبیات ویژه ی تجزیه طلبان بهره بردند و قوم کرد را نه ایرانی، که ملتی جدای از ایران خواندند و به آنها "ملت کرد" گفتند. آنها هتا از بیان عبارت پارسی "کرد" نیز پرهیز کرده و در نامه ی چرک آمیزشان، وی را "کورد" خطاب کردند و در جمهوری اسلامی آب هم از آب تکان نخورد.

برای هیچ یک از مزدوران رژیم، نه تنها این پرسش پیش نیامده بود که آیا باید به یک پناهنده ی سیاسی نامه بزنیم و از او ماتحت خواری کنیم یا نه، بلکه این مسئله هم برایشان هیچ مطرح نبود که طرف از فرط نفرت از ایران و ایرانی و زبان پارسی، نام و نام خانوادگیش که "فریدون" از قهرمانان استوره ای ایران و "درخشانی" که از پدرش به ارث برده است را از روی نجاست وجودش برداشته و خود را با نامی داغ زده که به کردی معنایش همان "مهاجر متفکر" می شود !!

این مزدوران رژیم در تویله ی شورای اسلامی، از اینها همه گزشته، چشم خویش را بر همه ی اینها بستند و به ستایش این بی شرف خائن پرداختند.

این را برای ایرانیان میهن پرستی نوشتم که فکر می کنند تجزیه طلبی تنها یک چیزی است که در مرزها مانند کون خر از کوه ها بالا و پایین می رود و سرباز مرزی را می کشد. برای کسانی نوشتم که دم از ایران می زنند و نمی دانند دشمن خانگی تر از آن چیزی است که خیال می کردند. دشمن ایران در خانه ی ملت است !!

و اما... شابات شالوم

"مسعود بارزانی" در پیامی بە پروفسور کوچر بیرکار برنده ی جایزە علمی ریاضی "فیلدز"، اظهار داشت:
"من هم یکی از آن جمعیت چهل ملیونی کردها هستم کە ضمن آرزوی پیروزی بیشتر برای شما بر اثر این موفقیت بزرگ خوشحال هستم و بە جود شما افتخار می‌ کنم".

متن پیام شالوم بارزانی:
کاک کوچر بیرکار محترم

ضمن احساس خوشحالی بسیار، خبر این موفقیت بزرگ شما را دریافت کردم کە جناب عالی در رشته ی علم ریاضی بە این پیروزی عظیم دست یافتە اید. بدون شک آرزوی شما بە واقعیت تبدیل شد و این موفقیت بزرگ باعث شادی "همە ی ملت کرد" خواهد شد و من هم یکی از آن جمعیت چهل ملیونی کردها هستم کە ضمن آرزوی پیروزی بیشتر برای شما، بر اثر این موفقیت بزرگ خوشحال هستم و بە جود شما افتخار می‌ کنم. رقابت علمی یک جوان کرد با دانشمندان جهان و دریافت جایزە، مایە ی خوشحالی ماست. امیدوارم موفقیت کاک کوچر بە سرلوحه ی جوانان تبدیل شدە و آنان نیز همچون ایشان با موفقیت‌ های خویش باعث سرافرازی بیشتر ملت خود گردند.

پیام تبریک " نچیروان بارزانی" به کوچر بیرکار:

نخست وزیر اقلیم کوردستان با انتشار پیامی، دریافت جایزه ی علمی ریاضی "فیلدز" را به کوچر بیرکار تبریک گفت.
نخست وزیر اقلیم کوردستان با انتشار پیامی در صفحه فیس بوک خود، دریافت جایزه ی علمی ریاضی "فیلدز" را به پروفسور کوچر بیرکار تبریک گفت. در بخشی از پیام وی آمده است:

"من این موفقیت را به شما و خانواده ی محترمتان تبریک می گویم. دریافت این جایزه و موفقیت علمی شما، مایه ی خوشحالی و افتخار ماست".

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د