رد شدن به محتوای اصلی

۱۷ اُم دی ماه، روز کشف حجاب ایرانیان فرخنده باد

در ۱۷ اُم دی ماه ۱۳۱۴ بود که زنان ایرانی به موجب قانون "کشف حجاب"، از پوشیدن حجاب عربی اسلامی که ۱۴۰۰ بود بر ملت ما تحمیل شده بود، رها شدند. به موجب این قانون، زنان ایران نه تنها دیگر الزامی به داشتن پوشش اسلامی نبودند، بلکه می توانستند آزادانه در اجتماع حضور پیدا کنند و هم پای مردان در امور اجتماعی، سیاسی و... مشارکت کنند. آنچه که زنان را زین پس محدود می کرد اما، تنها و سرفن دستگاه فشار دین فروشی به سرکردگی آخوندها بود.


شوربختانه پس از رفتن اعلا حضرت رضا شاه بزرگ از میهن، به سال ۱۳۲۰، قانون کشف حجاب آنچنان با سرعتی ارتجاعی به دست ویرانی و فراموشی سپرده شد که هتا وزیر علوم وقت دستور داد از بانوانی که لچک عربی اسلامی را نمی پوشند، از ورود به دانشگاه منع کنند !! اگر تدبیر شاهنشاه عزیزمان محمد رضا شاه پهلوی در برقراری حجاب آزاد و اختیاری نبود، اکنون هتمن زنان ایرانی همگی مجبور بودند تا با روبنده و چادر در اجتماع حضور پیدا کنند، آن هم حضوری سرفن به جهت خالی نبودن عریضه !!

به هر روی، آزادی و پیشرفت زنان در این کشور، مرهون تلاش هایی است که به واسطه ی اقدام ملی و انقلابی رضا شاه بزرگ، پدر ایران نوین صورت گرفت.


اکنون و پس از شورش ۵۷، که برای بار دیگر زهدفروشان دکان دار دین به اریکه ی قدرت رسیده اند، اکنون و پس از ۴۰ سال از خفقان دیکتاتوری جمهوری اسلامی که در دو بعد اعتقادی و سیاسی، جامعه ی ما را دچار محرومیت و فشارهای گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی و... کرده است، زنان شجاع و دلاور هم میهن از برای آزادی های خود دست از پای نمی نشینند و هر روز که بیشتر مقاومت کرده و به پیش می روند، جبهه ی ضد ایرانی ملایان بیشتر به پس می نشیند.

اکنون بایسته است که در شهرهای میهن بدون حجاب اجباری حاضر شوید و قدرت آزادی و اختیار خود را به رخ ولایت فقیه بکشید. بگزارید همه ببینند که رعایت نکردن حجاب اسلامی از سوی شما بانوان میهن، "یک نافرمانی مدنی" در راستای جنبش مبارزاتی ملی ماست که شاهزاده ی میهن سال هاست بر این نافرمانی مدنی تاکید دارند. پس به جنبش #بی_حجاب_شویم بپیوندید.

چکامه ای از شاهکارهای پروین اعتصامی درباره ی آزادی حجاب:

زن در ایران پیش از این گوئی که ایرانی نبود
پیشه اش ، جز تیره روزی و پریشانی نبود

زندگی و مرگش اندر کنج عزلت می گذشت
زن چه بود آنروزها، گر زانکه زندانی نبود

کس چو زن ، اندر سیاهی قرنها منزل نکرد
کس چو زن ‌، در معبد سالوس، زندانی نبود

در عدالتخانه انصاف، زن شاهد نداشت
در دبستان فضیلت،زن دبستانی نبود

دادخواهی های زن میماند عمری بی جواب
آشکارا بود این بیداد، پنهانی نبود

بس کسان را جامه و چوب شبانی بود،لیک
در نهاد جمله گرگی بود، چوپانی نبود

از برای زن ،به میدان فراخ زندگی
سرنوشت و قسمتی ، جز تنگ میدانی نبود

نور دانش را ز چشم زن نهان می داشتند
این ندانستن، ز پستس و گرانجانی نبود

زن کجا بافنده می شد ، بی نخ و دوک و هنر
خرمن حاصل نبود،آنجا که دهقانی نبود

میوه های دکّه دانش فراوان بود ، لیک
بهر زن هرگز نصیبی زین فراوانی نبود

در قفس می آرمید و در قفس میداد جان
در گلستان، نام این مرغ گلستانی نبود

بهر زن، تقلید تیهِ فتنه و چاه بلاست 
زیرک آنزن، کو رهش این راه ظلمانی نبود

آب و رنگ از علم میبایست ، شرط برتری
با زمرد یاره و لعل بدخشانی نبود

جلوه صد پرنیان، چون یک قبای ساده نیست
عزت از شایستگی بود، از هوسرانی نبود

ارزش پوشنده،کفش و جامه را ارزنده کرد
قدر و پستی،با گرانی و به ارزانی نبود

سادگی و پاکی و پرهیز، یک یک گوهرند
گوهر تابنده،تنها گوهر کانی نبود

از زر و زیور چه سود آنجا که نادان است زن
زیور و زر، پرده پوش عیب نادانی نبود

زن سبکساری نبیند تا گرانسنگ است و پاک
پای را آسیبی از آلوده دامانی نبود

زن چو گنجور است وعفت گنج وحرص و آز،دزد
وای اگر آگه ز آئین نگهبانی نبود

اهرمن بر سفره تقوی نمی شد میهمان
زانکه میدانست کانجا جای مهمانی نبود

پا براه راست باید داشت،کاندر راه کج
توشه ای و رهنوردی ، جز، پشیمانی نبود

چشم و دل را پرده میبایست،اما از عفاف
چادر پوسیده،بنیاد مسلمانی نبود

خسروا، دست توانای تو، آسان کرد کا
ورنه در این کار سخت امید آسانی نبود

شه نمی‌شد گر‌در این گمگشته کشتی ناخدای
ساحلی پیدا از این دریای طوفانی نبود

باید این انوار را پروین به چشم عقل دید
مهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د...

وقتی امید دانا و هم خوابه اش صدیقه زرین کلاه مشتاق آبادی، مادر قهبگی را معنی می کنند

من کم ترین (امید باقر خاله): "مدیونید اگر فکر کنید افزون بر گفتارم، اندکی هتا اندکی، در کردار در زندگی روزمره ام تناقض وجود دارد !!" من و همسرم کارد هواله ی شکم مردم ایران می کنیم، اما خودم سه برابر روزهای جوراب فروشیم شده ام و همسرم مثل ندید بدیدها فرتور غذاها و رستوران ها و باز رستوران ها و غذاها را به چشم کارد به شکم خوردگان می کشانیم تا چشمشان کور شود و جیکشان درنیاید. من و همسرم به هنرمندان فحاشی می کنیم و آنها را بی سواد و احمق می خوانیم، اما خودمان تا دلتان بخواهد با تک تک هنربندان رژیم فرتور می اندازیم و منتشر می کنیم؛ هتا با افشین بله افشین خواننده ی بدصدا و جلف که یادتون هست... «دیگه ازت بدم میاد، پیشم نیا عروسک» !! من و همسرم همیشه از شبکه ی من و تو انتقاد می کنیم. من خودم همیشه به آن می گویم "مهد کودک من و تو"، اما هتا با مجری من و تو هم فرتور یادگاری می گیرم !! من و همسر کم ترینم، در فضای همگانی هر جور دلمان بخواهد می گردیم و می چرخیم و فرتورهای نگو و نپرس منتشر می کنیم، اما به دیگران ایراد می گیریم که چرا در خانه ی خودشان با شلوار...

متلکی بر حاشیه: گفتگوی فرامرز دادرس با کون خوب سوئد

چندی پیش، یکی از مخالفان پرهیاهوی شاهزاده "رضا پهلوی" به نام "فرامرز دادرس" که خود یکی از مصدق الهی ها و هواداران سفت و سخت هزرط "محمد مصدق دله السلطنه" می باشد، با دلقک رسانه "امید دانای باقر خاله" گفتگو کرد. این گفتگو که از پستوی خانه ی امید باقر خاله و انباری جناب دادرس انجام می گرفت، مخاطبان ملیونی خود را دچار شوک کرد و نتیجه این شد که پس از گوش دادن به مشتی خزعبلات تکراری که همگی از سر عقده بازی فوران کرده بودند، به یک نتیحه ی تکراری برسند و آن اینکه هم جمهوری اسلامی اینقدرها بد نیست که این دو موجود اپوزوسیون نما، نانشان را به نرخ روزش نخورند و نه دودمان ایرانساز پهلوی آنچنان خوب و سرآمد بود که نمکدانش را نشکنند !! جناب دادرس که پس از نزدیک به یک دهه سخن فرسایی در یوتوب انباری خود، هنوز به اندازه ی "خاله شاهدانه" هم روی کسی اثر نگزاشته، با ناسپاسی هر چه تمام تر عنوان کرده است که وی نانخور ارتش شاهنشاهی نبوده و با وقاحت ویژه ی آخوندی خود را مدیون شاهنشاه آریامهر فرمانده ی کل قوای نیروهای مسلح شاهنشاهی نمی داند. از این ناسپ...