رد شدن به محتوای اصلی

سکولاریسم از نوع یخ در بهشت

برخی دین زدگان که طاقت هیچ چیز جز جمال روی دین و حوریش را ندارند، که هیچ؛ اما برخی قصه پردازان آخوند موآب هم هستند که خیلی تجدد زده به کمر و ژست روشنفکرانه گیرنده، دم از یک سلسلسه نظریات محیر العقولی می زنند که ساختار مغز انسان را با چالش انهدام روبرو می کند.


برخی از این آلت دست شدگان که در تمسخر خود و ریشخند دیگران، دست به یقه ی هر کس و ناکسی دراز می کنند و با بالا و پایین کردن خود و دیگری، سعی در مطرح نمودن آنچه که حقشان است می نمایند، تا بلکه حقانیت خود را با مشت در صورت طرف مقابل اثبات کنند، بر این عقیده نیز استوارند که حق و راه یکی است و آن راه راستی است و این حقانیت راستانه را از دریچه ی آنچه که شعور وی بر مبنای عقل کلش به وی اجازه داده است، با باوری مذهبی و خردی برخاسته از اینکه خودش و پدرش و نیاکانش از گل و خاک الهی ساخته شده اند را با نهایت قدرتی که دارند، چون میخی بر زمین می کوبند.


اینگونه، قلدری را دیگر می توان رنگ ایمان زد. وقتی در هازمان ما، سخن از دگرش وضعیت کسب و کار و اشتغال می شود و کاهش هزینه ها و افزایش درآمدها، همیشه برخی از این موجودات در بنگاه های اقتصادی نشسته اند تا حقانیت خود را با سرانگشت تدبیری بر روی گوشی یا توی گوش حاج و کلاش و فلان بزرگ بر قدرت برتر از او نشسته منتقل کند، تا سرانجام بتوانند این حقانیت که “تو غلط می گویی و ما درست” را در آن چشم صدادار گریان فروکنند. صدای حق، اینگونه در جمهوری اسلامی به گوش می رسد.


سکولار، هان بدان معنا که دین و دین مدار از سیاست و کلیت حاکمیت و نه تنها از دولت جدا و برون باشد، می تواند ریشه ی این خود حق پنداران را بزند. آنچه که مانع بر سر این خشم خروشان ما ضربت خوردگان دیانت سیاسی می شود، سپری انسانی از توده هایی است که رژیم سرتاپا دروغ و فساد الهی ولایت فقیه، در برابر ما می گزارد. مردمانی که به افیون دین گرفتارند و از الف نبوت تا یای عمامة، از همه چیز می ترسند و در برابرشان سر فرود می آورند. این دستگاه ریشه دار دین است که مانع می شود که سکولاریسم، در وهله ی نخست از بزرگ ترین سد خود که همانا سپر انسانی مغزشویی شده و دستکاری شده از سوی رژیم است، گزر کرده تا خود را به هسته ی اصلی قدرت زورگویان رژیم برساند. این سد نمی شکند، مگر با انتقاد تند و خشن و بی رحمانه ی دین و هر آنچه که مقدس است. مهم نیست که شمار کنشگران چه قدر اندک باشد، مهم اینست که ساز و کاری فراهم آید که این کنشگران به اندازه ی کافی پشتیبانی شوند تا بتوانند سخن سکولاریسمی که دین را هدف گرفته است را به گوش مردم برسانند. رادیو، تلوزیون، اینترنت، ماهواره، وبلاگ، کتاب... هر چیزی باید به کار بیفتد تا مجال به دشمن اسلامی ندهد.

نیک تر اینست که در نزاع با تمامیت مذهبی تحمیلی و سرکوبگر، از قدرت اراده ای بهره ببریم که ریشه در تکثرگرایی و همه خواهی باورمندان به سکولاریسم دارد. دیگر باید این تهمت زدن های کودکانه و ننر بازی ها را دور ریخت و هر آنکس که براندازی رژیم را دنبال می کند، در زیر یک چتر نامریی به نام دمکراسی و سکولاریسم گرد هم آید. فرد سکولار دین را در جعبه ای گزاشته، آن را در باغچه اش خاک کرده و کلیدش را به رودخانه انداخته و هر از گاهی در خلوت خود بر سر باغچه اش می نشیند و برایش یا فاتحه می خواند یا رویش گل می کارد و آبش می دهد. این فرد، همین که از جایش برخاست، دیگر نه به آن صندوقچه و نه به کلیدش فکر می کند، بلکه آن را تا بار پسین دیگر، به خلوت خود می سپارد و راهی اجتماع و سیاست و زندگی محترمانه و قانون مدارانه می شود.

اگر جنبشی که مشروطه بنیان گزارده است همچنان می درخشد، نکته اش آنست که خون های بسیاری این سرو را آبیاری کرده اند. هیچ نشانی از تفرقه نیست، همه نشان از این است که با هر مرام و مسلک و هر طبقه و اندیشه ای، به دنبال جایگزینی روح پلیدی که بر ایران حاکم است باشیم و آن خواهش و آرمان ملی را برآوریم که تا آزادی ایران دست از پیکار نکشیم.


فرد سکولاری که دغدغه اش لچک در هازمان و جداسازی جنسی از هر نوعش باشد، آن هم به هر بهانه ای، دروغگویی است که در جهنم خود به دنبال یخ در بهشت است. مذهب گرایی در سیاست و اجتماع، یعنی زن ستیزی از بن هازمان یعنی خانواده، تا روابط اجتماعی و بازار و محل کار و ... . کسی که سکولار باشد و هم زمان به دنبال مذهبی بازی هم باشد، تن به مغزشویی کودکان از همان کودکی می دهد و حاضر است فرزندان این کشور که آینده ی ایران هستند، به جای درس و آموزش و پرورش درست و سکولار، سر از مدرسه های مذهبی و دینی درآورند یا اینکه وردهای دینی را در مدرسه همچنان به خورد کودکان بدهند.

یک سکولار برانداز، هم اکنون نباید اجازه دهد که رژیم اسلامی اینگونه بتواند پوست بیندازد. چرا که با این روش، اردوغانی سر کار می آید که خود در مدرسه های اسلامی درس خوانده و این چگونه هازمان سکولاری خواهد بود اگر که خرافه و یاوه های دروغ دینی، باز بتوانند مغز مردم را شستشو دهند و به جای برانگیختن اندیشه، احساسات تحریک شده ی دین زده را علم سازند ؟

آیا سکولاریسم، از آغاز با این پدیده روبرو نیست ؟ و آیا جامعه ی دینی کنونی، پر از جهنمیانی نیست که در جهنم خود به دنبال یخ در بهشت هستند ؟! مجاهدین، اصلاح طلبان حکومتی، روشنفکران دینی (پهن های خوشبو) و هزار و یکی دیگر که مانند قارچ سر برآورده اند و هر یک برای خود سازی ناکوک و بد می زنند و برای خودشان یا دبیر کل فلان حزب کزا گشته اند یا سرلشگر و سرتیپ بوده اند و ما خبر نداشته ایم، آن هم با یک ارتش !! فقط کافی است پریز را از برق بکشند تا این موجودان گنده گو، خاموش شوند. تنها کافی است یک روز پولشان نرسد یا نتوانند شکم خودشان و تلوزیون و رادیویشان را سیر کنند، تا خاموش شوند. این مبارزه نیست. این خوردن یخ در بهشت و تظاهر و مردم فریبی و خاله بازی و دیگران را فریب دادن در جهنمی است که هم اکنون خودشان هم در آن اسیرند و نمی دانند چگونه خلاص شوند.


سکولاریسم که دین را باید نقد کند، باید به ساختارهای باستانی دین یورش برد و هر آنچه که آن را توجیه و قوام می دهد را مورد نکوهش سرسختانه و بی رحمانه قرار دهد و به هیچ روی به مقدسات احترام نگزارد و هتا به مقدسات توهین هم بکند. یادمان باشد، توهین های یک سکولار، جان کسی را نه گرفته و نه خواهد گرفت.

سیاست بدون دروغ، نیازی به اپوزوسیون ندارد و تا دروغ و ریاکاری و مافیا و زد و بند وجود دارند و مخالفان سرکوب می شوند و کسی یا آرمانی یا حزب و گروهی بر دیگران تحمیل عقیده می کند، اپوزوسیون نیز زنده است. سکولارترین اندیشه ی یک سکولار، شاید بی دغدغه نزیستن از برای دردی است که هزاران سال به انسانیت تحمیل شده است، بلکه با این درد، نساختن و نسوختن.

ساختاری که نقاب از چهره ها می اندازد و شفافگر و رسوا کننده است، به سکولاریسم خدمت می کند. دیگر کسی نمی تواند دروغ و فریبش را با “هتمن حکمت بوده یا مصلحت”، توجیه و رفع رجوع کند. در سکولاریسم، شفافیت یک اصل است. این شفاف بودن، آموزش نیاز دارد و تا بدان مرحله برسیم، باید بر سر این موضوع بجنگیم که هر آن کس که خود را سکولار می داند، در کردار و رفتار خود آن را ثابت نماید و برای این رویه، نیاز به مرام مشترک داریم. مرامی که همه ی آنان که خود را سکولار می پندارند، این آرمان ها را شناخته و باور داشته باشند و به رعایت و به کار بردنشان، التزام داشته باشند. این خط قرمز بزرگ و پر رنگی است که سکولاریسم را از مومن سیاسی و التقاطی جدا می سازد.

ما نه با قدرت، که بر قدرتیم. ما آن اندیشه ایم که محو نمی شود. ما ساختار بیان آزادی انسانی هستیم و ما صدای سرکوب شدگانی هستیم که جانشان را از برای آزادی به انسانیت هدیه داده اند.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د