رد شدن به محتوای اصلی

از حرم عنوی تا گورکاخ خمینی حرامزاده

به آخرش که رسیدی تعجب نکن...

می گویند هزار و بوق سال پیش، یکی از سرکردگان تازی که نخستین نرینه از آورندگان ماتحت به اسلام و به حکم پدر خوانده اش بود، در عین آنکه در جنگ های تهاجمی اسلام عزیز و جهاد مقدس کنیزگیری و مصادره ی انقلابی زمین و خانه و باغ های مردم، دستی دراز در مشعشعات اسلام ناب محمدی داشت و در حالی که پهنه ی جهانگیری تمدن پارسی و مسری را درنوردیده و به تیول خصوصی نو الله پرستان عرب پیوسا می کرد تا بلکه شکمی از امة صحرانشین سوسمار خور را از عزا درآورده باشد، اما بی ریا و مسکین می زیست و هتا زیر مقعد مبارکش هم زیلو و حصیر نمی انداخت و روی خاک چمباتمه می زد و از همینروی بود که وی را "ابوتراب" یا "بابا خاکی" لقب داده بودند !!

نام علی ولی الله، که غرق در تجمل و تبرج اسلامی است و نامش را زراندود بر روی
در و دیوار گور او در کرب و بلا کنده کاری کرده اند
همین عمام همام بود که پس از آن همه ثروت اندوزی فروتنانه، با تملک باغ های فدک و خیبری که با عرق جبین و کدم یمین و شمشیر زدن های بسیار و قوت بازوی خویش به چنگ آورده بود، در حالی که کوس رسواییش از مکه و مدینه تا شام و کوفه به صدا درآمده بود که طرف هتا نماز هم نمی خواند، اما پسین ها در تاریخ هایشان امر کردند که میرزا بنویسان بنویسند که طرف نه تنها نماز می خوانده، که هتا ارزن جویی هم از دهان مورچه ای نمی قاپیده؛ و حضرت یکی از پیشگامان ساده زیستی زرسالارانه بوده است که در عین نشستن بر ثروت غارت شده ی ایران نامسلمان اشغال و غارت شده، دست برادر زیاده خواه و کور خود را که تنها دو سه سکه بیشتر از آن اموال دزدی موسوم به بیت المال مسلمین می خواسته را با زغال داغ سوزانده، تا بلکه خشم الله موهوم در آن دنیای پسامرگ موهوم را به برادر حریص خود یادآور شده باشد !!

این، "علی اُبنه آب طالبی" بود که هزار و بوق سال پس از آنکه به دست یک پارسی که نخست به بردگی و غلامی گرفته شده و سپس به سلک دریوزگان خدای عرب، البته در بخش در پشت خروجی درآمده بود، به تیغ هلاک گرفتار آمد و از آنچه که لاشه ی مبارک حضرت را امروز نمایندگی می کند و توهم ساده زیستی و فروتنی آن سگ کش مدینه را به سخره ی ابدی گرفته است، آنچنان بارگاه شکوهمند و زراندودی ساخته اند که چشمان هر انسانی را به خود خیره می کند، خیره کردنی !!

و هر چه تنگدست تر خیره چشم تر و هر چه زراندوزتر، آفرینگوتر !!

گورکاخ مبارک حضرت عنوی (عن) پدر سالار شهیدان آینده که غرق در زر و سیم
شده است. حضرت هنوز هم اجابت دعا می فرمایند، از سر توانگری !!
این بود که این الگوی عنوی بر قامت حقوق اقتصادی سرکرده و عمام وقت خوش و نیز رابطه ی حقوقی امة اسلام و سرکرده ی اسلام و حق اینها بر گردن آن و حق آن بر گردن اینها دوخته شد، و همه ی سرکردگان و رهبران اسلامی آینده از جمله بنیانگزار دکان اسلام، از ذیل تا صدر یکسره دارای گورهایی شدند که با گنبدها و درهای زرین و ضریح های سیمین و چوب های نفیس، سخت تبرج کاری شده اند تا یادگاری باشند از دروغی تاریخی مبنی بر ساده زیستی عمامان و خلفیگان اسلام، به ویژه آن علی که پسر خوانده ی محمد تازی پیامبر خودخوانده ی عرب بود.

کاخ محقر آن عمام همام خمینی کبیر حرامزاده، پس از تشریف فرمایی بر
جنازه ی ایران پادشاهی در تهران
اینست که در جاده ی انقلاب اهریمنی اسلام در سده ی گزشته، نرسیده به چهل سالگی، از لاشه ی عمام سیزدهم و منحوس اسلام در حالی پرده برداری می شود که در عین آنکه آن حضرتش هم لاف گزاف ساده زیستی و پاپتی های پایین شهری و مستضعفین را زده بود، آنچنان گورکاخی را بر سر مزارش برآوردند تا آن توهمات آن ملت ماهزده را که خمینی حقیر در پستوی خانه اش می خورده و می ریده را به ریشخندی ابد گرفتار کرده باشند تا بلکه یکی دو تا از میان آن گله ی چند ده ملیونی سفیه و ساده لوح، به خود آیند !!

گورکاخ روح خدای عربی در ایران اشغال شده که به سبک و سیاق اسلاف خود یعنی عمام
عنی (عن) غرق در زر و سیم شده است و مریدان را به راه راست در دیوار آخرت رهنمون
می سازد
می گویند علی شوهر فاتی، همینکه دختر نبی اکرم خانم بدرود زندگی سگی خویش بگفت و بمرد، دو هفته نگزشته بود که همسر نخستین خلیفه ی اسلام یعنی هسمر پیشین "ابوبکر" را به زنی گرفت تا مهر و محبت پایین تنه اش نسبت به زنان را دریغ نکرده باشد. ظرافت کار حضرت آنجا بود که با این حرکت انقلابی، می خواست به مشنگ های رافضی آینده فهمانده باشد که ای یابوهای از آش داغ تر، من که خودم علی باشم و نخستین عمام شما، نه تنها با خلیفگان اسلام هیچ مشکلی نداشته ام، که هم از آنها زن و دختر گرفته ام و هم نام فرزندانم را عمر و ابوبکر هم گزاشته ام !!

اما البته که هزار و چار صد سال است که این یاسین در گوش خران نرفته و زین پس نیز نخواهد رفت؛ این نیز بگزرد آقای حاجی لکلک عظما...

چرا که علی، آن فرقه بازی بود که برخی ایرانیان او را به تحرک علیه تازیان الله پرست انداخته بودند و دشمنی عرب با او تا بدان پایه رسید که علی خیبرشکن بر بالای منبر آنچنان می گریست که اشک از ریش هایش فرومی چکید و قتال العرب چنین اعجوبه ای بود !! علی هر چه بود، عرب ستیزی را به کام ایرانیان به پیش برد و خود نیز سرانجام به تیغ انتقام پارسی به هلاکت رسید، هر چند که آن تیغ را، ایرانیان به زهراب اسلام آلوده بودند.

حضرت عمام "خامنه ای" عمام چاردهم اسلام ناب تحمیلی و دیکتاتور دوم رژیم انقلابی
اسلام در ایران اشغالی، در حال صرف غذا در اوج سادگی و ساده زیستی به همراه ملازمان
مفت خواره و محافظان تا دندان مسلح؛ خوانندگان گرامی هتمن به زیلوی انداخته شده در زیر
پای عمام دقت کنند
می گویند عنی آن عمامی بود که در هنگامه ی راز و نیاز با بت فرضی خود الله، آنچنان غرق در نشئات می گشت که دنیا و پیرامونش را به هنگامه ی نمازی که نمی خوانده، به فراموشی کامل می سپرد و در همین بی حسی و از خود بی خود شدگی بود که متفکران جهان اسلام فهمیدند که چه هنگامی از این بهتر که تیر کمان را در آنگاهی از پای مبارک علی بیرون بکشند که وی در حال تا شدن و بلند شدن و خم شدن و زانو زدن در هنگام نماز است !! این بود که نقشه ی خود را با دیگر علمای اسلام نیز مطرح نمودند و شورای نفحات اسلامی در پیش از قرون وسطا، به این نتیجه ی عقلانی رسید که آری، کار خوب و سنجیده ای است و می بایست تیر در قوزک پای حضرت نشسته را درست در هنگامی از پای مبارک ایشان خارج نمایند که وی مخصوصن در نماز است و چه بهتر ابنکه، در حالت اقامه این کار انجام گیرد، چرا که حضرت در هنگام سجده، قوزک مبارک را خم می فرمایند و تیر در میان پا و زمین گیر می کند و به گونه ای قفل می شود که امیدی به بیرون کشیدن آن نخواهد بود !! پس چنین کردند و تیر را بیرون کشیدند.

اما باز در روایت دیگری می گویند که حضرت درست است که در هنگام نماز، دچار نشئات وهم آلود سخن گویی با خدای موهوم عربش می شده، اما آنچنان عادل و دادگر بوده و در اندیشه ی نیازمندان و محتاجان، که چون گدایی به هنگام نماز از وی بگزشت و آنقدر آن گدا شعور نداشت که با فردی که نماز بر کمر می گزارد، سخن نگوید، چون که وی از عمام امیر المومنین درخواست کمکی کرد، حضرت دست مبارک را در دست دیگر کردند و انگشتری خود را درآورده و به آن مردک گدا یا خروس بی محل دادند.

آثار باستانی تاثیر اسلام بر حوزه های علمیه ی اسلام و
حریم زندگی عادی مردم ایرانی در پیش از اسلام !!
این روایت از آنجا معلوم می شود راست راست است که خبرگزاران صحرا، ۲۴ ساعته حضرت را از دور و نزدیک می پایینده اند و تمام حرکات و سکنات آن امیر المومنین را به دقت رصد می کرده، رویدادها و کردارها و گفتارهای حضرت را در سینه ی لخت و کودن تاریخ ثبت می نموده اند و هتا کوچک ترین چیزی را از قلم نمی انداخته اند و از برای همین دقت و همت مسلمانان بدوی است که چون تاریخ صدر اسلام را و سیره ی نبوی و زندگی سگی آن حضرت سگ کش را می خوانیم، گویی فیلم دو صفر هفت را روی پرده ی سینما می بینیم، آنقدر که شفاف و دقیق و روشن بیان شده است !!

اینجاست که درک می کنیم و بلکه می فهمیم و متوجه می شویم، که روایت نخست با روایت دوم در تناقض نیست، چرا که معروف است حضرت علی (غ)، "جمیع النواقض" می باشند !!

از شما چه پنهان، در این هنگام بود که گوزی درکردم، روحش شاد و یادش گرامی باد...
از این واضح تر نمی توانستم بگویم:


پس تعجب نکن...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

بس که این ملت خر است

مملکت در دست مشتی خائن غارتگر است بس که این ملت خر است حال روشنفکر بیچاره ز بد هم بد تر است بس که این ملت خر است مغزها له شد به زیر سم ملایان قم وای در عصر اتم صحبت عمامه و تسبیح و ریش و منبر است بس که این ملت خر است هر که حرفی زد ز آزادی دهانش دوختند جان ما را سوختند حرف حق این روز ها گویی گناه منکر است بس که این ملت خر است مملکت افسوس برگشته به صد ها سال پیش حرف عمامه است و ریش گوز من بر ریش هر چه شیخ در هر کشور است بس که این ملت خر است خاک شهر قم گمان داری بشر می پرورد تخم خر میپرورد زانکه هر سو شیخکی بر منبری در عرعر است بس که این ملت خر است ما که می دانیم حال شیخ ها در حجره ها وای بر احوال ما کز تف هم درسها ماتحتشان دائم تر است بس که این ملت خر است شیخ ریقویی که دائم بود دنبال لوات در پی فور و بساط با فلان پاره اش امروز یک شیر نر است بس که این ملت خر است وانکه خیک گنده اش پر بود دائم از عرق چونکه برگشته ورق پیش چشم ملت اکنون بهتر از پیغمبر است بس که این ملت خر است معده هر شیخ چون پ

اسناد شرارت و آدم فروشی محسن مخملباف

" محسن مخملباف " که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو نفر دیگر، اقدام به  یورش تروریستی  با چاقو به پاسبان خیابان ایران (مرحوم شامبیاتی) می کنند، در درگیری با وی مجروح و دستگیر می شود. اینک مستندات پرونده ی مخملباف را به نقل از گزارش ساواک و نیز گزارش روزنامه ی اطلاعات در اختیار همگان می گزاریم. همچنین گواهی نزدیکان و قربانیان وی مبنی بر همکاریش با آدمخوار رژیم لاجوردی (فرنشین وقت زندان اوین)، در دستگیری و پرونده سازی برای مخالفان جمهوری اسلامی را نیز مورد بررسی قرار می دهیم. گزارش ساواک از دستگیری محسن مخملباف سازمان اطلاعات و امنيت كشور س. ا. و. ا. ک خيلی محرمانه گزارش بازجویی مشخصات متهم "محسن" فرزند "حسين"، شهرت مخملباف، شماره ی شناسنامه ۶۱۴۴۸ تهران، متولد ۱۳۳۶ تهران، شغل كارگر بازار (پسته ‌فروشی) مغازه ی لطفعليان، سرای پايدار، محل سكونت: تهران خيابان صفاری، كوچه ی يخچال، نبش كوچه، بالای لبنياتی، منزل اجاره‌ ای، مجرد، ميزان تحصيلات سوم متوسطه، دين اسلام، مذهب شيعه اثنا عشری، تابعيت دولت شاهنشاهي ايران، فاقد سابقه ی اتهامی و كيفری از نظر ضد امنيتی م

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د