انسان ها با داشتن ۲۳ جفت کروموزوم، دارای ویژگی ها وصفات مشترک و گاه متفاوتی هستند که به عنوان "درون ریخت" (Genotype) شناخته می شوند؛ بروز و آشکار شدن رمزهای ژنتیکی نهفته در ژنوم (مجموعه ی کل ۴۶ شاخه ی ژنتیکی در هر یاخته)، به عنوان "برون ریخت" (Phenotype) شناخته می شود که در بروز صفات دومیه ی جنسی نیز موثرند.
انسانیت، تعریفی زیستی و فرازیستی دارد. هنگامی که از گونه ی انسان به عنوان جانداری زیستی سخن می گوییم، مجموعه ای از این عوامل و عناصر را مد نظر داریم.
اما انسانیت بیش از وجودی مادی بر جهان اثر دارد. تاثیر پذیری و تاثیر گزاری انسان ها بر خود و پیرامون خود، شامل اندیشه هایی می شود که از ذهنیت او بیرون آمده اند و مغز انسان که دستگاه رایانه ی مرکزی پردازش داده ها را بر عهده دارد، تصمیم گیری خود را در دو بنیان ساختار ژنتیکی و نیز آموزش و تربیت بیرونی انجام می دهد و در چارچوبی به عنوان "میل به سود و دوری از زیان"، به دنبال سودجویی هر چه بیشتر و زیان هر چه کمتر است. این اصل، در همه ی جانداران دیگر و در تک یاخته ها نیز دیده می شود.
اما انسانیت، بدون تعریفی مشخص، یک موجود زیستی بیشتر نیست که هوش ذاتی او که در ژن هایش سرشته شده است، می تواند او را به هر رفتاری وادارد. از اینرو، تعریف هایی که از انسانیت داده می شوند، یا بر اساس گزشته و بررسی پیشینه و تاریخ رفتارهای انسانی استوار است، یا تعریفی فرای آنچه که بوده و کرده داده می شود که به عنوان خودسازی فردی و در نتیجه ی ایجاد رفتار جمعی شناخته می شود، رفتاری جمعی که با رویکرد فردی همه ی یا بیشتر غالب افراد یک هازمان همراه است و از آن برخاسته باشد.
از اینرو، می توان گزشته ی انسان را هر چه که بوده، از نو بازتعریف کرد و شخصیتی دیگر به او داد.
اگر انسان ها تا دیروز برای خورد و خوراک و بقای خود، شکار می کردند، اکنون می توانند با پرداخت پول، در چارچوبی که آن را تمدن می خوانیم، به خوراک دست بیابند و نیازی به شکار نداشته باشند؛ هر چند فرایند شکار هرگز از میان نمی رود، اما از چارچوبی همگانی و فراگیر، به تخصصی بی نیاز به همه تبدیل شده است که با گسترش فناوری، نه روحیه و نیاز به شکار از بین رفته، بلکه به چیزی تبدیل می شود که آن را متمدن شدن در قالب صنعتی شدن می شناسیم. فرایند شکار همگانی، به فرایندی ویژه ی افرادی خاص تبدیل شد و سپس با پیشرفت صنعتی، به صنعت گوشت و تولید دام و... رسید.
پس انسانیت در بخشی، می تواند از راه پیشرفت صنعتی یا به اصطلاح هر چه بیشتر متمدن شدن به واسطه ی ابزار دقیق تر و کارآمدتر، بازتعریف شود.
به ایرانی ها که روزگاری عادات و رفتارهای گوناگون داشته اند و امروزه بخشی از آن عادات را به عنوان مراسم و سنن نگاه داشته اند و بخشی را به دست فراموشی سپرده اند، نگاه کنید. جامعه ی متمدن، جامعه ای است که تمدن آن از دیرباز تاکنون، به خاطر آنچه که سطح بالای کیفیت تمدنی او بوده است و در گزشته بوده وکم و بیش با امروز همسنگ و هم خوان باشد، بتواند آن بار تمدنی را در جهان امروز نیز به دست دهد و افزون بر آن، این جامعه متمدن نخواهد بود اگر با رویکردهای نوین فناوری و بقای جمعی انسانی امروز، همسو نباشد. از اینرو، هیچ گاه جنگ از میان نرفته، اما انسان ها همیشه به دنبال صلح و آزادی بوده اند !!
روان انسان ها را می تواند با دگرش در ذهنیت آنها دگرگون کرد. امروزه در آفریقا، مردمی که هتا در سال یک کف دست برنج هم نمی خورند را تصور کنید که نیازشان به غذا، فرسنگ ها با لذتی که ما از خوراک هر روزه می بریم، فاصله دارد. مسئله ی خوراک برای گرسنگان در آفریقا، مسئله ی زنده ماندن و بقاست. از اینرو، می توان به آنها خوراک داد، اما لذت نه و از این راه می توان لذت آنها از خوردن خوراک هر چه بیشتر را نیز تعریف کرد و عادت غذایی آنها را دگرگون نمود. یعنی با استفاده از موقعیت گرسنگی فراوانی که در میان جمعیت انبوهی از انسان ها وجود دارد، می توان به آنها چیزی را تجویز کرد که تاکنون در گزشته ی آنان پیشینگی و دیرینگی ندارد و این کاری است که دقیقن در آفریقا در حال انجام است و مردم گرسنه حاضرند خوراک مرتب و روزانه دریافت کنند، هر چند آن خوراک به جای گوشت و برنج و نان، حشراتی همچون سوسک باشد.
دگرگون کردن شرایط ذهنی، نیاز به تاثیر پذیری از سوی افراد یک جامعه ی ضعیف دارد تا اثر گزاری سیاست های برخاسته از قدرتی که می خواهد بر روی آنها اثر بگزارد، در سویی دیگر، ذهنیت آنان را باز شکل دهد.
مقاومت مردمی در این شرایط، در برابر این دگرگونی یا بهتر است بگویم استحاله ی فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، مذهبی و هتا عادات و خوراک و رسوم و سنن آنها، مقاومتی از موضع ضعف خواهد بود که به آسانی قابل در هم شکستن است. کافیست اندک مقاومت در برابر دگرش در هازمان را با برانگیختن خود مردم نیازمند علیه مقاومت صورت گرفته، به چالش بکشید تا خود آن هازمان علیه محافظه کاران و سنت گرایان خود بشورد.
این جریانی است که در هر سطح تمدنی و در هر جامعه ای قابل اجراست. هازمانی که خود را به عنوان کشور و تمدنی چند هزار ساله می شناسد و این تعریف را برای خود و دیگران فرض دانسته است و به آن افتخار می کند و به گسترش آن همت می ورزند، چنین جامعه ای به خوبی دریافته است که بهترین مقاومت در برابر سیل استحاله و شبیخون های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و ...، یورش به عنصر استحاله گر بیرونی است که می تواند طیفی از متفاوت ها و دوستان تا متضادها و دشمنان را شامل شود.
برای نمونه، ترکیه کشوری فاشیستی است که اندک تفاوت ها با فرهنگ هایی که بیشترین شباهت ها با آنها را دارد را هم تحمل نمی کند و به زبان هزار پاره ی من درآوردی خود می چسبد و ملیاردها دلار در سراسر جهان هزینه می کند تا فرهنگ خود که دو بن مایه ی اصلی ترکی و اسلامی دارد را در قالب مسجدهایی به سبک کلیسای اشغال شده ی ایاسوفیه در استانبول بنا کند تا به ترویج اسلام از راه زبان ترکی بپردازند. وضعیت چنین متعصبانی با دشمنان خود یعنی کردها، نمی تواند چیزی به جز کشت و کشتار باشد.
در دیگر سو، ایران کشوری همه پذیر است که فرهنگ های گوناگونی را می توان در آن یافت که با حفظ قومیت های خود، به زبان های محلی خود نیز گویش می کنند. ایران بر خلاف ترکیه، مردمی بیگانه پرست دارد و همیشه مرغ همسایه برای ایرانیان غاز بوده است. افتخار ایرانیان به دگرباشی، در میان همه ی طبقات جامعه رسوخ کرده و نهادینه شده است و از اینرو مردم دست و پا می شکنند که یا خود به جایگاه هایی همچون "دکتر" و "مهندس" و "استاد" و "ثروتمند" دست یابند، یا از راه چسباندن خود به چنین افرادی، چه از راه ازدواج و خویشاوندی و چه از راه دوستی و همکاری و هتا در سطح بالاتر، افتخار ملی و پیشکسوت کزایی فلان، برای خود تشخص اجتماعی بیافرینند.
انسانیت تعریف مشخصی ندارد و می تواند هر آینه دگرگون و بازتعریف شود و این دانشی است که قدرت های برتر علیه مردم و ملت های ضعیف به کار برده و می برند و هتا خود رژیم های چیره بر هر کشوری، به ویژه از این روش بهره برداری می کنند تا اراده و اندیشه و ذهنیت مردم را با سیاست های خود همسو سازند و از این راه برای خود مشروعیت و مقبولیت به دست آورند. رژیمی که مردم رفتار می کند، رژیمی ریاکارتر و فریبکارتر می تواند باشد، تا آن رژیمی که به سود مردم خود رفتار می کند، اما خویی مستبدانه دارد. انسان ها عاشق دروغ و فریبند.
انسانیت، تعریفی زیستی و فرازیستی دارد. هنگامی که از گونه ی انسان به عنوان جانداری زیستی سخن می گوییم، مجموعه ای از این عوامل و عناصر را مد نظر داریم.
اما انسانیت بیش از وجودی مادی بر جهان اثر دارد. تاثیر پذیری و تاثیر گزاری انسان ها بر خود و پیرامون خود، شامل اندیشه هایی می شود که از ذهنیت او بیرون آمده اند و مغز انسان که دستگاه رایانه ی مرکزی پردازش داده ها را بر عهده دارد، تصمیم گیری خود را در دو بنیان ساختار ژنتیکی و نیز آموزش و تربیت بیرونی انجام می دهد و در چارچوبی به عنوان "میل به سود و دوری از زیان"، به دنبال سودجویی هر چه بیشتر و زیان هر چه کمتر است. این اصل، در همه ی جانداران دیگر و در تک یاخته ها نیز دیده می شود.
اما انسانیت، بدون تعریفی مشخص، یک موجود زیستی بیشتر نیست که هوش ذاتی او که در ژن هایش سرشته شده است، می تواند او را به هر رفتاری وادارد. از اینرو، تعریف هایی که از انسانیت داده می شوند، یا بر اساس گزشته و بررسی پیشینه و تاریخ رفتارهای انسانی استوار است، یا تعریفی فرای آنچه که بوده و کرده داده می شود که به عنوان خودسازی فردی و در نتیجه ی ایجاد رفتار جمعی شناخته می شود، رفتاری جمعی که با رویکرد فردی همه ی یا بیشتر غالب افراد یک هازمان همراه است و از آن برخاسته باشد.
از اینرو، می توان گزشته ی انسان را هر چه که بوده، از نو بازتعریف کرد و شخصیتی دیگر به او داد.
اگر انسان ها تا دیروز برای خورد و خوراک و بقای خود، شکار می کردند، اکنون می توانند با پرداخت پول، در چارچوبی که آن را تمدن می خوانیم، به خوراک دست بیابند و نیازی به شکار نداشته باشند؛ هر چند فرایند شکار هرگز از میان نمی رود، اما از چارچوبی همگانی و فراگیر، به تخصصی بی نیاز به همه تبدیل شده است که با گسترش فناوری، نه روحیه و نیاز به شکار از بین رفته، بلکه به چیزی تبدیل می شود که آن را متمدن شدن در قالب صنعتی شدن می شناسیم. فرایند شکار همگانی، به فرایندی ویژه ی افرادی خاص تبدیل شد و سپس با پیشرفت صنعتی، به صنعت گوشت و تولید دام و... رسید.
پس انسانیت در بخشی، می تواند از راه پیشرفت صنعتی یا به اصطلاح هر چه بیشتر متمدن شدن به واسطه ی ابزار دقیق تر و کارآمدتر، بازتعریف شود.
به ایرانی ها که روزگاری عادات و رفتارهای گوناگون داشته اند و امروزه بخشی از آن عادات را به عنوان مراسم و سنن نگاه داشته اند و بخشی را به دست فراموشی سپرده اند، نگاه کنید. جامعه ی متمدن، جامعه ای است که تمدن آن از دیرباز تاکنون، به خاطر آنچه که سطح بالای کیفیت تمدنی او بوده است و در گزشته بوده وکم و بیش با امروز همسنگ و هم خوان باشد، بتواند آن بار تمدنی را در جهان امروز نیز به دست دهد و افزون بر آن، این جامعه متمدن نخواهد بود اگر با رویکردهای نوین فناوری و بقای جمعی انسانی امروز، همسو نباشد. از اینرو، هیچ گاه جنگ از میان نرفته، اما انسان ها همیشه به دنبال صلح و آزادی بوده اند !!
روان انسان ها را می تواند با دگرش در ذهنیت آنها دگرگون کرد. امروزه در آفریقا، مردمی که هتا در سال یک کف دست برنج هم نمی خورند را تصور کنید که نیازشان به غذا، فرسنگ ها با لذتی که ما از خوراک هر روزه می بریم، فاصله دارد. مسئله ی خوراک برای گرسنگان در آفریقا، مسئله ی زنده ماندن و بقاست. از اینرو، می توان به آنها خوراک داد، اما لذت نه و از این راه می توان لذت آنها از خوردن خوراک هر چه بیشتر را نیز تعریف کرد و عادت غذایی آنها را دگرگون نمود. یعنی با استفاده از موقعیت گرسنگی فراوانی که در میان جمعیت انبوهی از انسان ها وجود دارد، می توان به آنها چیزی را تجویز کرد که تاکنون در گزشته ی آنان پیشینگی و دیرینگی ندارد و این کاری است که دقیقن در آفریقا در حال انجام است و مردم گرسنه حاضرند خوراک مرتب و روزانه دریافت کنند، هر چند آن خوراک به جای گوشت و برنج و نان، حشراتی همچون سوسک باشد.
دگرگون کردن شرایط ذهنی، نیاز به تاثیر پذیری از سوی افراد یک جامعه ی ضعیف دارد تا اثر گزاری سیاست های برخاسته از قدرتی که می خواهد بر روی آنها اثر بگزارد، در سویی دیگر، ذهنیت آنان را باز شکل دهد.
مقاومت مردمی در این شرایط، در برابر این دگرگونی یا بهتر است بگویم استحاله ی فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، مذهبی و هتا عادات و خوراک و رسوم و سنن آنها، مقاومتی از موضع ضعف خواهد بود که به آسانی قابل در هم شکستن است. کافیست اندک مقاومت در برابر دگرش در هازمان را با برانگیختن خود مردم نیازمند علیه مقاومت صورت گرفته، به چالش بکشید تا خود آن هازمان علیه محافظه کاران و سنت گرایان خود بشورد.
این جریانی است که در هر سطح تمدنی و در هر جامعه ای قابل اجراست. هازمانی که خود را به عنوان کشور و تمدنی چند هزار ساله می شناسد و این تعریف را برای خود و دیگران فرض دانسته است و به آن افتخار می کند و به گسترش آن همت می ورزند، چنین جامعه ای به خوبی دریافته است که بهترین مقاومت در برابر سیل استحاله و شبیخون های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و ...، یورش به عنصر استحاله گر بیرونی است که می تواند طیفی از متفاوت ها و دوستان تا متضادها و دشمنان را شامل شود.
برای نمونه، ترکیه کشوری فاشیستی است که اندک تفاوت ها با فرهنگ هایی که بیشترین شباهت ها با آنها را دارد را هم تحمل نمی کند و به زبان هزار پاره ی من درآوردی خود می چسبد و ملیاردها دلار در سراسر جهان هزینه می کند تا فرهنگ خود که دو بن مایه ی اصلی ترکی و اسلامی دارد را در قالب مسجدهایی به سبک کلیسای اشغال شده ی ایاسوفیه در استانبول بنا کند تا به ترویج اسلام از راه زبان ترکی بپردازند. وضعیت چنین متعصبانی با دشمنان خود یعنی کردها، نمی تواند چیزی به جز کشت و کشتار باشد.
در دیگر سو، ایران کشوری همه پذیر است که فرهنگ های گوناگونی را می توان در آن یافت که با حفظ قومیت های خود، به زبان های محلی خود نیز گویش می کنند. ایران بر خلاف ترکیه، مردمی بیگانه پرست دارد و همیشه مرغ همسایه برای ایرانیان غاز بوده است. افتخار ایرانیان به دگرباشی، در میان همه ی طبقات جامعه رسوخ کرده و نهادینه شده است و از اینرو مردم دست و پا می شکنند که یا خود به جایگاه هایی همچون "دکتر" و "مهندس" و "استاد" و "ثروتمند" دست یابند، یا از راه چسباندن خود به چنین افرادی، چه از راه ازدواج و خویشاوندی و چه از راه دوستی و همکاری و هتا در سطح بالاتر، افتخار ملی و پیشکسوت کزایی فلان، برای خود تشخص اجتماعی بیافرینند.
انسانیت تعریف مشخصی ندارد و می تواند هر آینه دگرگون و بازتعریف شود و این دانشی است که قدرت های برتر علیه مردم و ملت های ضعیف به کار برده و می برند و هتا خود رژیم های چیره بر هر کشوری، به ویژه از این روش بهره برداری می کنند تا اراده و اندیشه و ذهنیت مردم را با سیاست های خود همسو سازند و از این راه برای خود مشروعیت و مقبولیت به دست آورند. رژیمی که مردم رفتار می کند، رژیمی ریاکارتر و فریبکارتر می تواند باشد، تا آن رژیمی که به سود مردم خود رفتار می کند، اما خویی مستبدانه دارد. انسان ها عاشق دروغ و فریبند.
نظرات