رد شدن به محتوای اصلی

چگونه نیکی زمینه شر را فراهم می کند

این مقاله قصد دارد به اصالت قدرت بپردازد و اینکه چگونه نیکی می تواند زمینه ی شرارت را فراهم آورد و تلاش خواهم کرد این دو مورد را در قالب مثالی بیان کنم.


در گوشه ی شهری بزرگ، حاشیه نشینانی تشکیل شده بودند که برای خود شهرک به حساب می آمدند و هر چند رسمیت نداشتند، اما رشد بالای جمعیت و نیاز آنان به وسایل روزمره، آنان را از دید انسانی هیچ کمتر از شهرنشینان نمی کرد؛ در واقع، وجود آنان در حاشیه ی شهر، خود نشان از تبعیض و رشد ناهمگون اقتصادی و نابرابری اجتماعی بود که چون دشمنی خانگی و به خواست اهورامزدای موهوم، به جان این ملت آریایی الله زده افتاده بود.

از اینرو، گروهی نیکوکار از ناکجاآباد پیدا شده و قصد کمک به مردم آن منطقه را نمودند و از میان پیشنهادهای گوناگونی که مطرح می شد، یکی این پیشنهاد مورد پسند همگان قرار گرفت که اجناس خوراکی و پوشاکی و دیگر لوازم ضروری خانوارها را با نرخ هایی بسیار پایین تر، به مشتریان آن منطقه بفروشند تا آنها بتوانند نیازمندی های خود را با پرداخت پولی کمتر، تهیه کنند.

از اینرو، برای هر یک از آنان کارتی صادر کردند تا به وسیله ی آن، بتواند شمار محدودی از هر کالا را ماهیانه تهیه کند.


اما دیری نپایید که این روش به مشاجره میان ساکنان منجر شد و یکی بیشتر می خواست و هتا در صف ایستادن را هم رعایت نمی کردند. داستان این بود که آنها هتا به نظم عادی اجتماعی هم خو نگرفته بودند و حقوق یکدیگر را بدین خاطر رعایت نمی کردند که حرص آنان نسبت به بیشتر داشتن و طمع آنان نسبت به دارایی دیگران، آنان را به گونه ای حسادت کشانده بود و این حسادت عامل اصلی رقابت میان آنان بر سر تهیه ی هر چه بیشتر کالاها به هر روش و ترفندی بود.

برخی هتا تلاش کردند تا سبیل ماموران فروش را چرب نمایند و چون خود تنگدست بودند، آنچه پیشنهاد می کردند، هر چیزی بود جز پول و این به نوبه ی خود مافیایی از تبهکاران را تشکیل داد که آرام آرام فروشندگان کالا را زیر سلطه ی خود گرفتند و برخی را از آنجا فراری دادند و خود به جای آنان نشستند. در این میان، دعوا و کتک کاری، تجاوز و دست درازی و دزدی و کش رفتن از اموال دیگران، نه تنها بر سر آن کالاها افزایش پیدا کرد، که به شکلی همگانی درآمد و سرتاسر منطقه ی را در زیر نفوذ گروه های تبهکار قرار داد. تلکه بگیران آغاز به باژگیری و ایجاد ناامنی کردند و فسادهای گوناگون شیوع یافته و پس از مدتی، کار تا بدان حد بالا گرفت که اگر بخواهم برایتان این مثال را ادامه دهم، هتمن سرتان درد خواهد گرفت !!

تا بدینجا، مثال ما هیچ نیرویی قانونی و قهریه ای را در خود ندارد تا با اعمال قانون و اجرای دستورات و برقراری نظم، از این آشفتگی و فساد و تباهی جلوگیری کند.


در این جایگاه است که متوجه می شویم همه ی آن فسادها و بزهکاری ها و بیدادگری ها، در نتیجه ی آن بود که انگیزه هایی نیک از سوی چندی افراد، جامه ی کردار بر خود پوشیدند و با نیت و انگیزه ای نیک و هم زمان امیدواری ساده لوحانه ای، به کمک به سوی کسانی شتافتند که ارزش حقیقی رفتار انسانی آنها را درک نمی کردند و چون تشنه و گرسنه و نیازمند و تنگدست بودند، فقر از آنان موجوداتی ساخته بود بی قاعده اما آرزومند، کم تلاش اما پرتوقع که قانونشان جز زورگویی و تجاوز و دست درازی نبود.

قدرت، عامل کلیدی در جریان مهار انسان هاست. انسان هایی که ضعیف باشند، ضعیف مانده و سرکوب شوند، به افرادی شرور و بدسگال بدل خواهند شد و بیدادگری پیشه خواهند کرد.

قدرت، آن عامل مهار کننده است که از تولید شرارت و بدی جلوگیری می کند و در اینجا قصد دارم تفاوت میان "قدرت" و "زورگویی" را اینگونه بیان نمایم که البته قدرت میل به نیکی و زورگویی میل به پلیدی دارد. از اینرو، قدرت بازدارندگی امری نیکو و قدرت تهاجمی و به ویژه نیروی یورشگر متجاوزانه، امری پلید و نادرست است. آنچه که قدرت را معنای نیکو می دهد نیز، برقراری عنصر قانون و اجرای دستورات آن در چارچوبی مشخص و معین و از بالا به پایین است که رفتارهای سرکردگان هر هازمان را به همه ی مردم آن کشور سرایت خواهد داد.

پس انسان دارای اصالتی نیکو یا شرور نیست. انسان به معنای گوشت و استخوان، گونه ای از جانوران هوشمندی است که تولید ابزار می کند و زمان را درک می نماید و می تواند امور را تحلیل کند و بدین خاطر هم هوشمند است و هم دارای شعور.چگونه نیکی زمینه شر را فراهم می کند

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

رونمایی از کس کش اعظم و وروره جادوی پاسدار قالیباف

چندی است که ویدیو کلیپ هایی از فردی منتشر می شود که دقیقن حرف دل رنج دیدگان و مردم ستم دیده ی ایران را می زند. او نقابی بر چهره زده است تا ماهیت درنده ی گرگش را پنهان سازد. "سید محید حسینی" از توله حرامزادگان الله پرست تازی باقی مانده از یورش الله پرستان عرب نخستین به کشورمان می باشد که هم اکنون با داغ اسلام اهریمنی بر دل و پیشانی دعاگوی خویش، سالیان سال است که مشاور مطبوعاتی و رسانه ای پاسدار "قالیباف" در شهرداری رژیم در تهران می باشد. فردی که سیل ارقام نجومی رد و بدل شده ی شهرداری و بده بستان ها و البته رانت خواری شخصی خودش از این موهبت سفره ی نکبت جمهوری اسلامی را دیده و هم از آن خوان پربرکت خمینی حرامزاده، بسیار نوشیده و چشیده. وی در یکی از ویدیو کلیپ هایی که از وی منتشر شده است، با حساب بر روی ساده لوحی مخاطبان خود در سیستان و بلوچستان، از احساسات انسانی آنها سو استفاده کرده و خود را در حالی هم آوا و همراه آنان و شریک درد و رنج و فقرشان جا می زند که تو گویی وی در همه ی این چهل سال عمر نکبتی که از ولایت فقیه گرفته، نه تنها روحش هم از فقر دهشتناک و فاحش د...

وقتی امید دانا و هم خوابه اش صدیقه زرین کلاه مشتاق آبادی، مادر قهبگی را معنی می کنند

من کم ترین (امید باقر خاله): "مدیونید اگر فکر کنید افزون بر گفتارم، اندکی هتا اندکی، در کردار در زندگی روزمره ام تناقض وجود دارد !!" من و همسرم کارد هواله ی شکم مردم ایران می کنیم، اما خودم سه برابر روزهای جوراب فروشیم شده ام و همسرم مثل ندید بدیدها فرتور غذاها و رستوران ها و باز رستوران ها و غذاها را به چشم کارد به شکم خوردگان می کشانیم تا چشمشان کور شود و جیکشان درنیاید. من و همسرم به هنرمندان فحاشی می کنیم و آنها را بی سواد و احمق می خوانیم، اما خودمان تا دلتان بخواهد با تک تک هنربندان رژیم فرتور می اندازیم و منتشر می کنیم؛ هتا با افشین بله افشین خواننده ی بدصدا و جلف که یادتون هست... «دیگه ازت بدم میاد، پیشم نیا عروسک» !! من و همسرم همیشه از شبکه ی من و تو انتقاد می کنیم. من خودم همیشه به آن می گویم "مهد کودک من و تو"، اما هتا با مجری من و تو هم فرتور یادگاری می گیرم !! من و همسر کم ترینم، در فضای همگانی هر جور دلمان بخواهد می گردیم و می چرخیم و فرتورهای نگو و نپرس منتشر می کنیم، اما به دیگران ایراد می گیریم که چرا در خانه ی خودشان با شلوار...

متلکی بر حاشیه: گفتگوی فرامرز دادرس با کون خوب سوئد

چندی پیش، یکی از مخالفان پرهیاهوی شاهزاده "رضا پهلوی" به نام "فرامرز دادرس" که خود یکی از مصدق الهی ها و هواداران سفت و سخت هزرط "محمد مصدق دله السلطنه" می باشد، با دلقک رسانه "امید دانای باقر خاله" گفتگو کرد. این گفتگو که از پستوی خانه ی امید باقر خاله و انباری جناب دادرس انجام می گرفت، مخاطبان ملیونی خود را دچار شوک کرد و نتیجه این شد که پس از گوش دادن به مشتی خزعبلات تکراری که همگی از سر عقده بازی فوران کرده بودند، به یک نتیحه ی تکراری برسند و آن اینکه هم جمهوری اسلامی اینقدرها بد نیست که این دو موجود اپوزوسیون نما، نانشان را به نرخ روزش نخورند و نه دودمان ایرانساز پهلوی آنچنان خوب و سرآمد بود که نمکدانش را نشکنند !! جناب دادرس که پس از نزدیک به یک دهه سخن فرسایی در یوتوب انباری خود، هنوز به اندازه ی "خاله شاهدانه" هم روی کسی اثر نگزاشته، با ناسپاسی هر چه تمام تر عنوان کرده است که وی نانخور ارتش شاهنشاهی نبوده و با وقاحت ویژه ی آخوندی خود را مدیون شاهنشاه آریامهر فرمانده ی کل قوای نیروهای مسلح شاهنشاهی نمی داند. از این ناسپ...